• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابراهیم امام ابواسحاق ابراهیم بن محمد

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس(۸۲-۱۳۲ق/۷۰۱-۷۵۰م) شناخته‌شده به ابراهیمِ امام، رهبر جنبش عباسیان علیه خلافت امویان بود. ابراهیم امام برادر سفاح و منصور دوانیقی -نخستین و دومین خلیفگان عباسی- بود.



پدر ابراهیم امام، محمد بن علی به تحریک ابوهاشم عبداللـه‌ بن محمد بن حنفیّه، پس از مرگ ابوهاشم دست به کار دعوت سرّی بر ضدّ امویان شد و در حُمَیمه، از توابع عَمّان، جای گرفت و آن‌جا را مرکز فعّالیّت خویش قرار داد. ابراهیم در همان‌جا از یک کنیز بربری به نام سلمی به دنیا آمد و پس از مرگ پدرش محمّد (۱۲۵ق/۷۴۳م)، به وصیّت او رهبری دعوت عبّاسی را به دست گرفت و در مراکز نفوذ دعوت، خاصه در خراسان، نهضت را سازمان داد و آن را زیر نظارت دقیق خویش درآورد.


برای پژوهش دربارۀ فعّالیّت‌های سیاسی ابراهیم و نقش وی در فرو افکندن حکومت اموی که اندکی پس از مرگ او تحقّق یافت، باید به نقش خراسانیان که بی‌تردید بیش از دیگران در قبول دعوت، رغبت نشان دادند، توجه کرد، زیرا هدف عباسیان دست کم تا آن‌جا که مربوط به نبرد با امویان بود، با خواسته‌های ایرانیانی که سخت زیر فشار فرمانروایان متمایل به اشرافیّت عرب بودند، هماهنگی داشت. وانگهی، چنانکه از محمد بن علی پدر ابراهیم نقل کرده‌اند، وی به دلایل سیاسی و دینی، عراق و شام و جزیره را برای نشر دعوت عباسی مناسب نمی‌دانست، بلکه فقط خراسان را برای این کار شایسته می‌دید و به پشتیبانی خراسانیان امیدوار بود. گذشته از آن، رقابت سیاسی میان گروه‌های عربِ ساکنِ خراسان و گرایش جمعی از آن‌ها ــ یمانیان ــ به نهضت عباسی، عامل مهم توجه امام به خراسان بود.
[۲] ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ج۱، ص۱۹۲، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
این توجه از اینجا آشکار بود که ابراهیم پس از مرگ پدر، بکیر بن ماهان داعی بزرگ عباسی را برای آگاه ساختن طرفداران و مبلّغان جنبش از مرگ پدر و جانشینی خود، به خراسان فرستاد
[۳] ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۲۱۷.
[۴] العیون و الحدائق، ج۳، ص۱۸۳، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۱م.
(می‌گوید: ابراهیم پس از مرگ پدر، ابومسلم را برای این مأموریت به خراسان فرستاد) و آنان نیز نسبت به امام تازه اظهار وفاداری کردند و اموالی برای او فرستادند. ابراهیم امام ظاهراً اندکی پس از مرگ پدر برای حج به مکه رفت و داعیان بزرگی چون سلیمان بن کثیر و لاهز بن قریظ تمیمی و مالک‌ بن هیثم و قحطبة بن شبیب را که به‌طور ناشناس برای گرفتن فرمان و دادن کمک‌های مالی طرفداران عباسیان به نزد او آمده بودند، به حضور پذیرفت.


ابراهیم خواستۀ سران دعوت در عراق و خراسان را مبنی بر صدور فرمان قیام نپذیرفت، اما برای پیشبرد هدف خویش، دو امر مهم را که نشان‌دهندۀ هوشمندی و تسلّط او بر اوضاع سیاسی زمان بود، نصب‌العین خود ساخت: یکی آن‌که فرمان داد داعیان، مردم را به اطاعت شخصی از خاندان پیامبر (الرّضا من اهل‌البیت) ــ بی‌ذکر نام خاصی ــ فرا خوانند. او نیک می‌دانست که اگر نام خویش را آشکار سازد، نه تنها در معرض خطر دستگیری از سوی حاکمان اموی خواهد بود، بلکه امکان دارد که همۀ مخالفان دستگاه اموی و مهم‌تر از همه شیعیان، به اطاعت وی گردن ننهند. دوم آن‌که دعوت عباسی را دعوتی برای خونخواهی اهل بیت پیامبر که به دست حاکمان اموی کشته شده بودند، نمایاند تا روح انتقام را در شیعیان بدمد و آنان را با خود یار سازد. این تدبیرها به افزایش طرفداران دعوت انجامید. گویا در ۱۲۸ق/۷۴۶م هنگام آن رسیده بود که ابراهیم به توصیۀ سلیمان‌ بن کثیر و ابوسلمۀ خلال که به پایمردی پدرزن خویش بکیر بن ماهان، پس از درگذشت او (۱۲۷ق/۷۴۵م) به ریاست داعیان کوفه دست یافته بود،
[۸] ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ج۱، ص۲۰۷_۲۰۸، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
کسی را به عنوان نمایندۀ خویش برای فراهم ساختن زمینۀ قیام به خراسان بفرستد.


ابراهیم نخست از داعیانی چون سلیمان‌ بن کثیر و ابراهیم‌ بن سلمه خواست که این مأموریت را به عهده گیرند و چون آنان نپذیرفتند، ابومسلم را به عنوان نمایندۀ خویش و رئیس داعیان به خراسان فرستاد. این جوان دلیر و هوشمند خراسانی براساس روایتی سخت قابل تردید، سالیانی پیش، از سوی بکیر بن ماهان یا گروهی از داعیان به عنوان غلام به ابراهیم امام، یا به پدرش محمد بخشیده شده بود، یا خود به ابراهیم پیوسته بود
[۱۴] ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۸، ص۱۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
و ابراهیم لیاقت و خردش را آزموده و نام عبدالرحمن و کنیۀ ابومسلم بر او نهاده بود.
گفته‌اند که ابراهیم پس از آن‌که ابومسلم را مردی از خاندان خویش خواند، او را گفت تا در خراسان یک تن عرب، خاصه مُضَریان را زنده نگذارد، اما با یمانیان که طرفدار عباسیان هستند، به احترام رفتار کند و پند سلیمان‌ بن کثیر را بپذیرد و به کار بندد
[۱۷] العیون و الحدائق، ج۳، ص۱۸۴، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۱م.
صدور چنین فرمانی از سوی ابراهیم امام که اکثر داعیانش عرب بودند
[۲۰] ولهاوزن، یولیوس، الدوله العربیه و سقوطها، ج۱، ص۴۰۷، ترجمۀ یوسف العش، دمشق، ۱۳۷۶ق، ص۴۲۵.
و او به‌ ویژه در عراق و خراسان بر طرفداری اعراب مخالف امویان تکیه داشت، سخت با وضع سیاسی دعوت عباسی ناسازگار است و می‌توان در صحت انتساب آن به ابراهیم امام تردید کرد.
[۲۱] Frye، R N، ج۱، ص۳۵،» The role of Abū Muslim in the ῾Abbasid revolt «، MW، No ۳۷، ۱۹۴۷.
داعیان عباسی در خراسان، به‌ ویژه سلیمان بن کثیر که می‌پنداشتند ابراهیم کسی از خاندان خویش را به این مأموریت خواهد فرستاد ، از پذیرش ابومسلم جوان خودداری کردند و به مکه نزد ابراهیم شتافتند. وی مأموریت ابومسلم را تأیید کرد و از داعیان خواست که از او فرمان برند. از این تاریخ دعوت عباسی شکل تازه‌ای یافت.

۴.۱ - سیاست ابومسلم

ابومسلم که افرادی را در جامۀ بازرگانان برای برانگیختن مردم به قیام، به سراسر خراسان فرستاد، می‌بایست فرماندهی بخش نظامی دعوت را نیز اندک اندک به دست گیرد و آمادۀ آشکار ساختن قیام شود. با اینهمه، مبالغه نیست اگر گفته شود که سرنوشت دعوت عباسی در این روزگار بیش‌تر به کشمکش سخت میان اعراب خراسان به‌ویﮊه مرو بستگی داشت، نه تبلیغات داعیانِ عبّاسی که در نهان داشتن آن سخت می‌کوشیدند. اعراب خراسان در این زمان به دو گروه تقسیم شده بودند: مضریان به حمایت از نصر بن سیّار امیر اموی خراسان، با یمانیان طرفدار دعوت عباسی و نیز با اعراب ناراضی از سیاست‌های مالی و نظامی امویان
[۲۴] Sha'ban، MA، ج۱، ص۱۵۲_۱۵۶، The Abbasid Revolution، London، Cambridge University، ۱۹۷۰.
به سرکردگی جُدَیع‌ بن علی اَزْدی معروف به کرمانی در جدالی بودند که پا به پای تبلیغات عباسیان و گرایش ناراضیان به سوی اینان، آشکارا رنگ سیاسی گرفت و امویان از دو سوی زیر فشاری سخت واقع شدند. ابومسلم که همواره به نزد ابراهیم آمد و شد داشت، در ۱۲۹ق/۷۴۷م برای آگاه ساختن او از احوال مردم، به فرمان وی در موسم حج از خراسان روانه شد، اما ابراهیم سپس دریافت که اینک بهترین فرصت برای شکار ساختن دعوت فرا رسیده است. از این‌رو نامه‌هایی برای ابومسلم و سلیمان‌ بن کثیر همواره با درفش پیروزی فرستاد و فرمان داد که ابومسلم به خراسان بازگردد و آشکارا به قیام دست یازد. این نامه‌ها در قومس به ابومسلم رسید. وی بی‌درنگ قَحطبة بن شبیب را با اموالی که برای ابراهیم گرد آورده بود، به نزد وی فرستاد و خود به مرو رفت و پس از تسلیم نامۀ سلیمان بن کثیر، در خانۀ او در سفیدنج پرچم قیام بر افراشت (۲۵ رمضان ۱۲۹ق/۹ ﮊوئن ۷۴۷م).
در این میان جُدَیع‌ بن علی به دست نصر بن سیّار کشته شد و ابومسلم با استفاده از فرصت، حکومت پسر او علی را که بر دارالاماره چیره شده بود، به رسمیّت شناخت و او را به سوی خود خواند و سرانجام توانست نصر بن سیّار را از مرو بیرون راند و بر خراسان چیره شود. ابراهیم امام که اینک خراسان را در دست داشت، قحطبة بن شبیب را که پس از جدایی از ابومسلم به گرگان رفته و از خالد بن برمک داعی عباسی
[۳۰] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۳۹، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
اموالی برای امام گرفته و به نزد او برده بود، به فرماندهی سپاه خراسان که به سوی عراق می‌رفت، برگماشت و بدین‌سان چیزی نمانده بود که عراق نیز به تسخیر عباسیان درآید که ابراهیم به فرمان مروان حمار خلیفۀ اموی در حمیمه دستگیر شد و در حرّان به بند افتاد.


در این‌باره که مروان چگونه ابراهیم امام را بازشناخت و نیز دربارۀ علل دستگیری او روایات مختلف است: گفته‌اند که ابراهیم نامه‌ای به ابومسلم نوشت و در آن فرمان داد که همۀ عرب‌های خراسان را نابود کند. این نامه به دست مروان افتاد و او به عامل خود در دمشق فرمان داد که ابراهیم را دستگیر کند. مسعودی بر آن است که ابومسلم به ابراهیم نامه فرستاد و رسول او با گرفتن مالی هنگفت از مروان، ابراهیم را به خلیفه شناساند.
[۳۴] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۴۳، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
به روایت دیگر، مردی از عرب‌های خراسان مأمور رساندن نامۀ ابومسلم به ابراهیم شد. ابراهیم به سبب ناخرسندی از عرب‌های خراسان و عدم اعتماد به آنان در پاسخ نوشت که آن رسول را پس از بازگشت به قتل رساند. رسول در راه از مضمون نامه آگاه شد و خبر به مروان برد.
[۳۵] ابن عساکر، علی بن حسن، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۸۹، به کوشش عبداللـه افندی بدران، ۱۳۳۰ق.
نیز گفته‌اند که ابراهیم امام در ۱۳۱ق/۷۴۹م با شکوه فراوان به حج رفت و همین امر موجب شناسایی او از سوی امویان گشت و به دستگیری ابراهیم امام در نتیجۀ شکایت‌های پی‌درپی نصر بن سیّار از نیروی روزافزون ابومسلم و رابطۀ او با ابراهیم ناشی شده باشد.
ابراهیم پس از دستگیری، برادر خود عبدالله سفّاح را به جانشینی برگزید
[۳۷] العیون و الحدائق، ج۳، ص۱۲۰، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۱م.
و خانوادۀ خویش را به او سپرد و گفت آنان را به کوفه نزد ابوسلمۀ خَلال ببرد. ابراهیم در حضور خلیفه همۀ روابط خود با ابومسلم و جنبش عبّاسیان را انکار کرد و سخنان درشت گفت.
[۳۹] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۴۴، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
مروان او را در حَرّان به زندان افکند. ابراهیم در زندان بود تا در ۱۳۲ق/۷۵۰م در ۵۱ سالگی به بیماری وبا درگذشت و به قولی مسموم
[۴۳] ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ج۱، ص۱۹۴، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
یا مقتول شد.
[۴۶] ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۱، ص۱۷۹، قاهره، ۱۳۵۰ق.
[۴۷] اربلی، عبدالرحمن بن ابراهیم، خلاصه الذهب، ج۱، ص۴۷، بغداد، ۱۹۶۴م.
از این‌رو برخی از شاعران او را «قتیل حرّان» خوانده‌اند.
[۴۸] فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، ج۲، ص۶۶، بیروت، ۱۹۸۱م.
شهرستانی او را مقتول در بصره به دست منصور می‌داند.
[۴۹] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۸۴.
به روایتی، عباسیان پس از مرگ ابراهیم به نشانۀ تعزیت او جامۀ سیاه در بر کردند،
[۵۰] قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۲۸، قاهره، ۱۹۶۳م.
[۵۱] قلقشندی، احمد بن علی، مآثرالانافه فی معالم الخلافه، ج۲، ص۲۳۶، به کوشش عبدالستار احمد فراخ، کویت، ۱۹۶۴م.
اما دینوری بر آن است که جامۀ سیاه پس از مرگ محمد بن علی در میان عباسیان رواج یافت و نیز قلقشندی از قول ماوردی آرد که عبّاسیان رواج یافت
[۵۳] قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۱، ص۳۳۹، قاهره، ۱۹۶۳م.
و نیز قلقشندی از قول ماوردی آرد که عبّاسیان از آن‌رو شعار سیاه اختیار کردند که در جنگ حنین و فتح مکه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم) علم سیاه به دست عمویش عبّاس داد.
[۵۴] قلقشندی، احمد بن علی، مآثرالانافه فی معالم الخلافه، ج۲، ص۲۳۶، به کوشش عبدالستار احمد فراخ، کویت، ۱۹۶۴م.

به روایتی دیگر عباسیان برای نشان دادن انتساب خود به خاندان پیامبر
[۵۵] قلقشندی، احمد بن علی، مآثرالانافه فی معالم الخلافه، ج۲، ص۲۳۶، به کوشش عبدالستار احمد فراخ، کویت، ۱۹۶۴م.
یا به نشانۀ سوگ شهدای خاندان پیامبر لباس سیاه در بر می‌کردند.
[۵۶] فان فلوتن، خرلوف، السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات، ج۱، ص۱۲۵-۱۲۶، ترجمۀ حسن ابراهیم حسن و محمد زکی ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۵م، ص ۹۴و۹۵.
نیز این‌که گفته‌اند نخستین‌بار ابراهیم بود که لقب «امام» یافت،
[۵۷] قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۴۰، قاهره، ۱۹۶۳م.
[۵۸] قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۴۷، قاهره، ۱۹۶۳م.
ظاهراً درست نیست، زیرا پدر او محمد نیز به امام نامبردار بود.


برخی از پژوهشگران دعوت عباسی را از همان آغاز تهی از روح اسلامی و طرفدار غلوّ دربارۀ رهبران آن می‌دانند و آن را با پدیدار شدن عقاید بدعت‌آمیزی چون راوندی‌گری بی‌ارتباط نمی‌انگارند.
[۶۰] فان فلوتن، خرلوف، السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات، ج۱، ص۹۷_۹۸، ترجمۀ حسن ابراهیم حسن و محمد زکی ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۵م، ص ۹۴و۹۵.
به هر حال محمد بن علی پدر ابراهیم در دعوت خویش از پشتیبانی گروهی که بعدها راوندیان خوانده شدند، برخوردار بود. طبری خاطرنشان ساخته که مردی از راوندیان به نام ابلق بر آن بود که روح عیسی‌ بن مریم از طریق علی‌ بن ابی‌طالب و فرزندانش در ابراهیم امام حلول کرده است. در دنبالۀ همین جریان بود که در روزگار خلافت منصور، گروهی از هم اینان در بغداد، خلیفه را خدا دانستند.
ابراهیم از جملۀ محدّثان بود و از برخی از تابعین حدیث روایت می‌کرد.
[۶۲] ابن عساکر، علی بن حسن، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۸۷، به کوشش عبداللـه افندی بدران، ۱۳۳۰ق.



(۱) ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، بیروت، ۱۴۰۲ق.
(۲) ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
(۳) ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۲۲۰.
(۴) ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۹۸ق.
(۵) ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۶) ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، بیروت، ۱۹۵۸م.
(۷) ابن عساکر، علی بن حسن، التاریخ الکبیر، به کوشش عبداللـه افندی بدران، ۱۳۳۰ق.
(۸) ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق.
(۹) ابن قتیبه، عبداللـه‌ بن مسلم، (منسوب) الامامه و السیاسه، قاهره، ۱۹۳۷م.
(۱۰) ابن کثیر، اسماعیل‌ بن عمر، البدایه و النهایه، قاهره، ۱۹۳۲م.
(۱۱) اربلی، عبدالرحمن بن ابراهیم، خلاصه الذهب، بغداد، ۱۹۶۴م.
(۱۲) دینوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین الشیال، بغداد، ۱۹۵۹م.
(۱۳) ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۳۶۷ق.
(۱۴) ذهبی، محمد بن احمد، العبر، به کوشش ابوهاجر محمد، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۱۵) شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۸۴.
(۱۶) العیون و الحدائق، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۱م.
(۱۷) فان فلوتن، خرلوف، السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات، ترجمۀ حسن ابراهیم حسن و محمد زکی ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۵م، ص ۹۴و۹۵.
(۱۸) فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، ۱۹۸۱م.
(۱۹) قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، ۱۹۶۳م.
(۲۰) قلقشندی، احمد بن علی، مآثرالانافه فی معالم الخلافه، به کوشش عبدالستار احمد فراخ، کویت، ۱۹۶۴م.
(۲۱) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
(۲۲) نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، به کوشش سیدمحمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، ۱۳۵۵ق، ص۳۳.
(۲۳) ولهاوزن، یولیوس، الدوله العربیه و سقوطها، ترجمۀ یوسف العش، دمشق، ۱۳۷۶ق، ص۴۲۵.
(۲۴) یاقوت، معجم البلدان، به کوشش فردیناند ووستنفلد، لایپزیک، ۱۸۶۶-۱۸۷۰م، ج۲، ص۳۴۳.
(۲۵) یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق.
(۲۶) طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری.
(۲۷) Frye، R N،» The role of Abū Muslim in the ῾Abbasid revolt «، MW، No ۳۷، ۱۹۴۷.
(۲۸) Sha'ban، MA، The Abbasid Revolution، London، Cambridge University، ۱۹۷۰.


۱. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۲۳،بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۲. ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ج۱، ص۱۹۲، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۳. ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۲۱۷.
۴. العیون و الحدائق، ج۳، ص۱۸۳، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۱م.
۵. دینوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۳۹، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین الشیال، بغداد، ۱۹۵۹م.    
۶. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۰۸، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۷. دینوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۴۲-۳۴۳، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین الشیال، بغداد، ۱۹۵۹م.    
۸. ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ج۱، ص۲۰۷_۲۰۸، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۹. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۵۸، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۱۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۴۸، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۱۹۸.    
۱۲. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۴۶ ۱۴۷،به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۹۸ق.    
۱۳. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۲، بیروت، ۱۳۷۹ق.    
۱۴. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۸، ص۱۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
۱۵. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۵۴، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۴۴.    
۱۷. العیون و الحدائق، ج۳، ص۱۸۴، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۱م.
۱۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۴۸، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۱۹. ابن کثیر، اسماعیل‌ بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۲۸، قاهره، ۱۹۳۲م.    
۲۰. ولهاوزن، یولیوس، الدوله العربیه و سقوطها، ج۱، ص۴۰۷، ترجمۀ یوسف العش، دمشق، ۱۳۷۶ق، ص۴۲۵.
۲۱. Frye، R N، ج۱، ص۳۵،» The role of Abū Muslim in the ῾Abbasid revolt «، MW، No ۳۷، ۱۹۴۷.
۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۵۳.    
۲۳. دینوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین الشیال، بغداد، ۱۹۵۹م.    
۲۴. Sha'ban، MA، ج۱، ص۱۵۲_۱۵۶، The Abbasid Revolution، London، Cambridge University، ۱۹۷۰.
۲۵. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۵۶، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۲۶. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۶۲، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۵۴.    
۲۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۶۳-۳۶۵، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۲۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۷۷-۳۸۰.    
۳۰. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۳۹، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
۳۱. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۶۳، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۴۲۲.    
۳۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۶۶، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۳۴. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۴۳، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
۳۵. ابن عساکر، علی بن حسن، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۸۹، به کوشش عبداللـه افندی بدران، ۱۳۳۰ق.
۳۶. دینوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۵۷، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین الشیال، بغداد، ۱۹۵۹م.    
۳۷. العیون و الحدائق، ج۳، ص۱۲۰، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۱م.
۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۴۲۳.    
۳۹. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۴۴، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
۴۰. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۴۷، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۹۸ق.    
۴۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۴۳۶.    
۴۲. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۲۲، بیروت، ۱۴۰۲ق.    
۴۳. ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ج۱، ص۱۹۴، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۴۴. ابن کثیر، اسماعیل‌ بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۴۰، قاهره، ۱۹۳۲م.    
۴۵. دینوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۵۸، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین الشیال، بغداد، ۱۹۵۹م.    
۴۶. ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۱، ص۱۷۹، قاهره، ۱۳۵۰ق.
۴۷. اربلی، عبدالرحمن بن ابراهیم، خلاصه الذهب، ج۱، ص۴۷، بغداد، ۱۹۶۴م.
۴۸. فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، ج۲، ص۶۶، بیروت، ۱۹۸۱م.
۴۹. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۸۴.
۵۰. قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۲۸، قاهره، ۱۹۶۳م.
۵۱. قلقشندی، احمد بن علی، مآثرالانافه فی معالم الخلافه، ج۲، ص۲۳۶، به کوشش عبدالستار احمد فراخ، کویت، ۱۹۶۴م.
۵۲. دینوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ج۱، ص۳۳۹، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین الشیال، بغداد، ۱۹۵۹م.    
۵۳. قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۱، ص۳۳۹، قاهره، ۱۹۶۳م.
۵۴. قلقشندی، احمد بن علی، مآثرالانافه فی معالم الخلافه، ج۲، ص۲۳۶، به کوشش عبدالستار احمد فراخ، کویت، ۱۹۶۴م.
۵۵. قلقشندی، احمد بن علی، مآثرالانافه فی معالم الخلافه، ج۲، ص۲۳۶، به کوشش عبدالستار احمد فراخ، کویت، ۱۹۶۴م.
۵۶. فان فلوتن، خرلوف، السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات، ج۱، ص۱۲۵-۱۲۶، ترجمۀ حسن ابراهیم حسن و محمد زکی ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۵م، ص ۹۴و۹۵.
۵۷. قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۴۰، قاهره، ۱۹۶۳م.
۵۸. قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۴۷، قاهره، ۱۹۶۳م.
۵۹. ذهبی، محمد بن احمد، العبر، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش ابوهاجر محمد، بیروت، ۱۹۸۵م.    
۶۰. فان فلوتن، خرلوف، السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات، ج۱، ص۹۷_۹۸، ترجمۀ حسن ابراهیم حسن و محمد زکی ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۵م، ص ۹۴و۹۵.
۶۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۸، ص۸۳.    
۶۲. ابن عساکر، علی بن حسن، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۸۷، به کوشش عبداللـه افندی بدران، ۱۳۳۰ق.



دانشنامه بزرگ اسلامی، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابراهیم امام»، شماره۶۳۵.    






جعبه ابزار