• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

استعانت یونس (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از آنجا که سرسختى و بى‌منطقى مشرکان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را مى‌فشرد که امکان داشت در مورد آنها نفرین کند، خداوند در آیه ۴۸ سوره قلم، پیامبرش را دل‌دارى داده، و امر به صبر و شکیبایى مى‌کند. منتظر باش تا خداوند وسایل پیروزی تو و یارانت و شکست دشمنانت را فراهم سازد، هرگز براى عذاب آنها عجله مکن، و بدان این مهلت‌ها که به آنها داده مى‌شود، یک نوع عذاب استدراج است؛ و خداوند فرمود: و مانند صاحب داستان ماهى (یونس) نباش که براى مجازات قومش عجله کرد، و گرفتار مجازات ترک اولى شد.



حضرت یوسف (علیه‌السلام) از هم‌بند آزاد شده خود براى يادآورى به عزیز مصر، استعانت جست که این کمک‌خواهی بی‌اثر بود:

• «وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ؛ و به آن يکى از آن دو نفر، که مى‌دانست رهايى مى‌يابد، گفت: «مرا نزد صاحبت (= سلطان مصر) يادآورى کن!» ولى شیطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد؛ و به دنبال آن، (يوسف) چند سال در زندان باقى ماند».

۱.۱ - تفسیر آیه



۱.۲ - سفارش یوسف به زندانی

یوسف در این هنگام که احساس مى‌کرد این دو (زندانی، هم‌بند) به‌زودى از او جدا خواهند شد، براى اینکه روزنه‌اى به آزادی پیدا کند، و خود را از گناهى که به او نسبت داده بودند تبرئه نماید، به یکى از آن دو رفیق زندانى که مى‌دانست آزاد خواهد شد، سفارش کرد که نزد مالک و صاحب اختیار خود (شاه) از من سخن بگو تا تحقیق کند و بى‌گناهى من ثابت گردد (و قال للذى ظن انه ناج منهما اذکرنى عند ربک).
اما این غلام فراموش‌کار آن‌چنان که راه و رسم افراد کم‌ظرفیت است که چون به نعمتى برسند صاحب نعمت را به دست فراموشی مى‌سپارند - به کلى مسئله یوسف را فراموش کرد.
ولى تعبیر قرآن این است که شیطان یادآورى از یوسف را نزد صاحبش از خاطر او برد. (فانساه الشیطان ذکر ربه).
و به این ترتیب، یوسف به دست فراموشى سپرده شد، و چند سال در زندان باقى ماند. (فلبث فى السجن بضع سنین).

۱.۲.۱ - ضمیر در "انساه الشیطان"

در اینکه ضمیر "انساه الشیطان" به ساقى شاه بر‌مى‌گردد یا به یوسف‌، در میان مفسران گفت‌وگوست. بسیارى این ضمیر را به یوسف باز گردانده‌اند. بنابراین معنى این جمله چنین مى‌شود که شیطان یاد خدا را از خاطر یوسف برد و به همین دلیل به غیر او توسل جست.
ولى با توجه به جمله قبل، که یوسف به او توصیه مى‌کند مرا نزد صاحب و مالکت بازگو کن، ظاهر این است که ضمیر به شخص ساقى باز مى‌گردد، و کلمه رب در هر دو جا، یک مفهوم خواهد داشت.
به علاوه جمله و ادکر بعد امة (بعد از مدتى باز یادش آمد) که در چند آیه بعد در همین داستان درباره ساقی مى‌خوانیم، نشان مى‌دهد که فراموش‌کننده او بوده است نه یوسف.
ولى به هر حال چه ضمیر به یوسف باز گردد و چه به ساقى، در این مسئله شکى نیست که یوسف در اینجا براى نجات خود توسل به غیر جسته است.

۱.۲.۲ - نکته

البته این‌گونه دست و پا کردن‌ها براى نجات از زندان و سایر مشکلات در مورد افراد عادى مسئله مهمى نیست، و از قبیل توسل به اسباب طبیعى مى‌باشد، ولى براى افراد نمونه و کسانى که در سطح ایمان عالى و توحید قرار دارند، خالى از ایراد نمى‌تواند باشد، شاید به همین دلیل است که خداوند این ترک اولی را بر یوسف نبخشید و به‌خاطر آن چند سالى زندان او ادامه یافت.

۱.۲.۳ - حدیثی از پیامبر

در روایتى از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) چنین مى‌خوانیم که فرمود: من از برادرم یوسف در شگفتم که چگونه به مخلوق، و نه به خالق، پناه برد و یارى طلبید؟.

۱.۲.۴ - حدیثی از امام صادق

در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه‌السلام) مى‌خوانیم که بعد از این داستان، جبرئیل نزد یوسف آمد و گفت: چه کسى تو را زیباترین مردم قرار داد؟ گفت: پروردگار من!.
گفت چه کسى مهر تو را آن‌چنان در دل پدر افکند؟ گفت: پروردگار من. گفت چه کسى قافله را به سراغ تو فرستاد، تا از چاه نجاتت دهند؟ گفت: پروردگار من.
گفت چه کسى سنگ را (که از فراز چاه افکنده بودند) از تو دور کرد؟ گفت پروردگار من:
گفت چه کسى تو را از چاه رهایى بخشید؟ گفت: پروردگار من.
گفت چه کسى مکر و حیله زنان مصر را از تو دور ساخت؟ گفت پروردگار من!
در اینجا جبرئیل چنین گفت: پروردگارت مى‌گوید چه چیز سبب شد که حاجتت را بنزد مخلوق بردى، و نزد من نیاوردى؟ و به همین جهت باید چند سال در زندان بمانى.


حضرت یونس (علیه‌السلام) براى رهايى از تاريكى و گرفتارى، از خداوند متعال استعانت جست:

• «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ؛ (و ذاالنون (= يونس‌) را (به ياد آور) در آن هنگام که خشمگين (از ميان قوم خود) رفت؛ و چنين مى‌پنداشت که ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؛ (اما موقعى که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمت‌ها(ى متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودى نيست! منزهى تو! من از ستم‌کاران بودم!».

۲.۱ - بیان آیه



۲.۱.۱ - مراد از و ذاالنون اذ ذهب ...

کلمه (نون) به معناى ماهى است و ذوالنون (صاحب ماهى) یونس پیغمبر فرزند متى است که صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوى شد و ایشان را دعوت کرد ولى ایمان نیاوردند پس نفرینشان کرد و از خدا خواست تا عذابشان کند همین که نشانه‌هاى عذاب نمودار شد توبه کردند و ایمان آوردند. پس خدا عذاب را از ایشان برداشت و یونس از میانشان بیرون شد و خداوند صحنه‌اى به وجود آورد که در نتیجه یونس به شکم یک ماهى بزرگ فرو رفت و در آنجا زندانى شد تا آنکه خدا آن بلیه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.
(و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه) - یعنى به یاد آر ذوالنون را آن زمان که با خشم از قومش بیرون رفت و پنداشت که ما بر او تنگ نمى‌گیریم (نقدر علیه) به‌طورى‌که گفته‌اند به معناى تنگ گرفتن است.
ممکن هم هست جمله (اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه) در مورد تمثیل وارد شده باشد و معنایش این باشد که: رفتن او و جدایى‌اش ‌از قومش مانند رفتن کسى بود که از مولایش قهر کرده باشد و پنداشته باشد که مولایش بر او دست نمى‌یابد و او مى‌تواند با دور شدن از چنگ وى بگریزد و مولایش نمى‌تواند او را سیاست کند. این احتمال از این نظر قوى نیست که پیامبرى چون یونس شانش اجل از این است که حقیقتا و واقعا از مولایش قهر کند و به راستى بپندارد که خدا بر او قادر نیست و او مى‌تواند با سفر کردن از مولایش بگریزد؛ چون انبیاى گرامى خدا ساحتشان منزه از چنین پندارهاست، و به عصمت خدا معصوم از خطا هستند.

۲.۱.۲ - مراد از فنادى فى الظلمات ...

پس همان‌طور که گفتیم آیه شریفه از باب تمثیل است نه حکایت یک واقعیت خارجى. در جمله (فنادى فى الظلمات ...) ایجاز به حذف به کار رفته یعنى جزئیاتى که خواننده خود مى‌داند چیست از وسط افتاده، و تقدیر کلام این است که: (پس خداى تعالى او را گرفتار ماهى کرد، و ماهى او را بلعید پس در شکم ماهى پروردگار خود را بخواند) و ظاهرا مراد از ظلمات - به طورى که دیگران هم گفته‌اند - ظلمت دریا، و ظلمت شکم ماهى، و ظلمت شب است.

۲.۱.۳ - مراد از ان لا اله الا انت ...

(ان لا اله الا انت سبحانک) - در این جمله یونس (علیه‌لسلام) از آنچه که عملش نمایش مى داد بیزارى مى‌جوید، چون عمل او که راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اینکه از ناحیه خدا دستورى داشته باشد، - گرچه او چنین قصدى نداشت - این معنا را ممثل مى کرد که غیر از خدا مرجع دیگرى هست که بتوان به او پناه برد. و چون عملش بیانگر چنین معنایى بود از این معنا بیزارى جست و عرضه داشت (لا اله الا انت - جز تو معبودى نیست) و نیز چون این معنا را ممثل مى‌کرد که ممکن است به کارهاى او اعتراض ‌نماید، و بر او خشم گیرد، و نیز این تصور را به وجود مى‌آورد که ممکن است کسى از تحت قدرت خدا بیرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت: (سبحانک انى کنت من الظالمین) - در این جمله به ظلم خود اعتراف کرد، چون عملى آورده که ظلم را ممثل مى‌کرد؛ هرچند که فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصیت نداشت، چیزى که هست خداى تعالى در این پیش‌آمد پیغمبرش را تأدیب و تربیت کرد تا با گامى پاک و مبراى از تمثیل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم) شایسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.

• «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ؛ اکنون که چنين است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش، و مانند صاحب ماهى (= يونس‌) مباش (که در تقاضاى مجازات قومش عجله کرد و گرفتار مجازات ترک اولى شد) در آن زمان که با نهايت اندوه خدا را خواند».

۱.۱ - تفسیر آیه



۲.۲.۱ - مراد از صاحب حوت و مکظوم

منظور از صاحب حوت - ماهى - حضرت یونس پیغمبر (علیه‌السلام) است، و کلمه (مکظوم) از مصدر کظم غیظ است که به معناى فرو بردن خشم است، و به همین جهت مکظوم را تفسیر کرده‌اند به کسى که خشم گلویش را گرفته باشد، و او نتواند به هیچ وسیله‌اى آن را خالى کند، در این آیه رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) را نهى مى‌کند از اینکه مانند یونس (علیه‌السلام) باشد، که در هنگام مناجات با خدا مالامال از خشم بوده، مى‌فرماید تو این‌طور مباش، و این در حقیقت نهى از سبب خشم است، و سبب خشم این است که آدمى کم‌حوصله باشد، و در آمدن عذاب براى دشمنانش عجله کند.
و معناى آیه این است که: اى پیامبر! تو در برابر قضایى که پروردگارت رانده، که از راه استدراج هلاکشان کند صابر باش، و مانند صاحب حوت مباش، تا مثل او مالامال از اندوه و غیظ نشوى، و در آخر خداى را به تسبیح و اعتراف به ظلم ندا نکنى، و خلاصه صبر کن و از این معنا که مبتلا به سرنوشتى چون سرنوشت یونس و ندایى چون نداى او در شکم ماهى بشوى برحذر باش، او به طورى که در سوره انبیاء آمده در شکم حوت گفت: (لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین).

۲.۲.۲ - مراد از لِحُكْمِ رَبِّكَ

و بعضى گفته‌اند: لام در جمله (لحکم ربک) به معناى (الى - تا) است، مى‌خواهد در عین اینکه با رسول گرامیش سخن مى‌گوید، قوم او را تهدید کند به اینکه به‌زودى خدا بین او و ایشان حکم خواهد کرد، مى‌فرماید: تا زمانى که خدا حکم کند، صبر کن؛ ولى وجه قبلى با سیاق آیات قبلى مناسب‌تر است.


۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۴۲.    
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۹، ص۴۱۳.    
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۹، ص۴۱۴ ۴۱۵.    
۴. انبیا/سوره۲۱، آیه۸۷.    
۵. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۴۴۴، ترجمه موسوی همدانی.    
۶. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۴۴۵، ترجمه موسوی همدانی.    
۷. قلم/سوره۶۸، آیه۴۸.    
۸. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۶۴۶ ۶۴۷، ترجمه موسوی همدانی.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۵۵، برگرفته از مقاله «استعانت یونس (علیه‌السلام)».    


رده‌های این صفحه : استعانت | حضرت یونس | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار