• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

استغاثه بی اثر (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



برخی استغاثه‌ها به درگاه خداوند متعال، بی‌اثر است و به اجابت نمی‌رسد؛ از جمله آن‌ها عبارتند از: استغاثه مترفان هنگام گرفتار شدن به عذاب الهی، استغاثه مجرمان، استغاثه کافران و استغاثه ستمگران .



استغاثه مترفان، هنگام گرفتار شدن به عذاب الهی بی‌اثر است:
•• «حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ تا زمانى که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازيم؛ در اين هنگام، ناله‌هاى دردناک و استغاثه‌آميز سر مى‌دهند!».

۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان



۱.۱.۱ - مراد از جوار

کلمه (جوار) - به ضمه جیم - به معناى آواز وحوش از قبیل آهو و امثال آن است، آوازى که در هنگام فزع در‌مى‌آورند، و این تعبیر در آیه شریفه کنایه است از اینکه مترفین وقتى گرفتار عذاب مى‌شوند صدا به استغاثه و تضرع بلند مى‌کنند. بعضى از مفسرین گفته‌اند مراد از آن‌، شیون و جزع است؛ ولى آیات بعدى معناى اول را تأیید مى‌کند.
و اگر مترفین را متعلق عذاب دانسته‌، از این جهت است که روى سخن در آیات قبل آنجا که مى‌فرمود: (ایحسبون انما نمدهم به من مال و بنین) با رؤساى قوم بود که در لذت‌هاى مادى افراط مى‌کردند، و دیگران تابع ایشان بودند.

۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه

کافران در این غفلت و بی‌خبرى هم‌چنان باقى مى‌مانند (تا روزى که مترفین را (آنان که غرق ناز و نعمت‌اند) در چنگال عذاب گرفتار سازیم، در این هنگام نعره استغاثه‌آمیز آنها همچون نعره وحوش بیابان برمى‌خیزد) و از سنگینى عذاب و مجازات دردناک الهى ناله سر مى‌دهند.
ذکر خصوص (مترفین) در اینجا با اینکه گنهکاران منحصر به آنها نیستند یا به خاطر این است که آنها سردم‌داران گمراهى و ضلالت‌اند و یا براى این است که مجازات در مورد آنها دردناک‌تر خواهد بود.

•• «لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ؛ (اما به آنها گفته مى‌شود:) امروز فرياد نکنيد؛ زيرا از سوى ما يارى نخواهيد شد!».

۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان


در این جمله از سیاق غیبت به سیاق خطاب عدول نموده تا در توبیخ و سرکوبى ایشان تشدید کرده باشد، و براى همیشه از نجات و هر آرزوى دیگر نومیدشان کند؛ چون اگر سیاق را به خطاب عدول نمى‌داد، معنایش این بود که با واسطه از بیچارگى و نومیدى آنان خبر داده باشد و براى قطع امید، خبر بى‌واسطه مؤثرتر از باواسطه است. و علاوه بر این در سیاق خطاب خود آن کسى که امید یاریش مى‌رود، خبر از بى‌یاورى آنها مى‌دهد، و این باز مؤثرتر است.

۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه

ضمناً منظور از عذاب در آیه قبل ممکن است عذاب دنیا یا عذاب آخرت یا هر دو باشد؛ یعنى هنگامى که عذاب دردناک الهى در این جهان یا آن جهان دامانشان را فرا مى‌گیرد، نعره و فریاد بر‌مى‌آورند و استغاثه مى‌کنند، اما بدیهى است در آن هنگام کار از کار گذشته و راه بازگشت وجود ندارد.


استغاثه مجرمان در جهنم بی‌اثر است:

•• «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ؛ (ولى) مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه مى‌مانند.».

۲.۱ - تفسیر آیه



۲.۱.۱ - مراد از مجرم

(مجرم) از ماده (جرم) در اصل به معنى قطع کردن است که در مورد قطع میوه از درخت، و همچنین قطع خود درختان نیز به کار مى‌رود؛ ولى بعدا در مورد انجام هرگونه اعمال بد به کار رفته است، شاید به این تناسب که انسان را از خدا و ارزش‌هاى انسانى جدا مى‌سازد.
ولى مسلم است که در اینجا همه مجرمان را نمى‌گوید؛ بلکه مجرمانى که راه کفر پیش گرفته‌اند منظور است، به قرینه ذکر مسئله خلود و عذاب جاودان و هم به قرینه مقابله با مؤمنانى که در آیات قبل سخن از آنها بود، و اینکه بعضى از مفسران گفته‌اند همه مجرمان را شامل مى‌شود، بسیار بعید است.
ولى از آنجا که ممکن است (عذاب دائم) با گذشت زمان تخفیف یابد، و تدریجاً از شدت آن کاسته گردد.
•• «وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ؛ آنها فریاد مى‌کشند: «اى مالک دوزخ! (اى کاش) پروردگارت ما را بميراند (تا آسوده شويم)!» مى‌گويد: «شما در اين جا ماندنى هستيد!».

۲.۲ - بیان آیه

با اینکه هرکس از مرگ مى‌گریزد و خواهان ادامه حیات است، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فشار مى‌آورد که از خدا تمناى مرگ مى‌کند، و این چیزى است که اگر در دنیا براى بعضى واقع شود، در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى دارد و همگى تمناى مرگ مى‌کنند.
اما چه سود که مالک دوزخ به آنها پاسخ مى‌گوید (شما در اینجا ماندنى هستید)! و نجاتى حتى از طریق مرگ وجود ندارد (قال انکم ماکثون).
و عجب اینکه به گفته بعضى مفسران مالک دوزخ این پاسخ را با نهایت بى‌اعتنایى بعد از هزار سال ! به آنها مى‌گوید، و چه دردناک است این بى‌اعتنایى.
ممکن است گفته شود این چه تقاضایى است که آنها مى‌کنند، با اینکه یقین دارند مرگ و میرى در کار نیست، ولى باید توجه داشت که این‌گونه درخواست‌ها از یک انسان بیچاره که از همه جا قطع امید کرده، طبیعى است، آرى آنها وقتى تمام راه‌هاى نجات را به روى خود مسدود مى‌بینند، چنین فریادى از دل برمى‌کشند!
اما چرا آنها خودشان مستقیما تقاضاى مرگ از خدا نمى‌کنند؛ بلکه به مالک دوزخ مى‌گویند از پروردگارت بخواه تا به ما مرگ دهد؟ براى اینکه آنها در آن روز از خداى خود محجوب‌اند؛ چنان‌که در آیه ۱۵ مطففین مى‌خوانیم: کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون؛ لذا تقاضاى خود را وسیله فرشته عذاب مطرح مى‌کنند، یا به علت اینکه او فرشته است و نزد خداوند مقرب است.


استغاثه کافران، هنگام فرا رسیدن عذاب استیصال بی‌اثر است:
•• «بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ؛ ولى کافران گرفتار غرور اختلاف‌اند!».

۲.۱ - تفسیر آیه



۳.۱.۱ - مراد از شقاق

کلمه (شقاق) به معناى مخالفت است. در مجمع البیان آمده که: (اصل کلمه (شقاق) به این معنا بوده که هر یک از دو طایفه مخالف هم به طرفى بروند، و از همین باب است که مى‌گویند: فلانى شق عصا کرد، یعنى مخالفت نمود).
و از سیاق برمى‌آید که جمله (و القرآن ذى الذکر) (در آیه اول) سوگند باشد؛ مانند سوگندى که در (یس و القران الحکیم) و در (ق و القران المجید) و در (ن و القلم) است، نه اینکه عطف بر ما قبل باشد.
چیزى که هست باید در جست‌وجوى (مقسمٌ‌علیه) آن باشیم؛ یعنى ببینیم براى چه مطلبى سوگند یاد کرده؟ آنچه از اعراضى که در جمله (بل الّذین کفروا فى عزة و شقاق) است، برمى‌آید این است که: آن مطلب امرى است که مشرکین از قبول آن خوددارى مى‌کرده‌اند و عزت و شقاق به خرج مى‌داده‌اند، و ملت‌هاى بی‌شمارى به خاطر امتناع از پذیرفتن آن هلاک گشته‌اند.
از سوى دیگر از اینکه بعد از این سوگند و هلاکت ملت‌ها، به منذر بودن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و نقل سخنانى که کفار علیه او گفتند، و دستوراتى که سران کفار در مقابل انذار آن جناب به کفار داده‌اند مى‌پردازد، برمى‌آید آن مطلبى که به خاطر اثبات آن، سوگند خورده، چیزى نظیر ((انک لمن المرسلین) بوده است؛ چون علاوه بر قرائنى که گفتیم، در این سوره مکرر متعرض انذار آن جناب شده است.
•• «كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ؛ چه بسيار اقوامى را که پيش از آنها هلاک کرديم؛ و به هنگام نزول عذاب فرياد مى‌زدند (و کمک مى‌خواستند) ولى وقت نجات گذشته بود!».

۲.۲ - بیان آیه


۳.۲.۱ - مراد از قرن و مناص

کلمه (قرن) به معناى مردمى است که در یک عصر زندگى مى‌کنند. و کلمه (مناص) مصدر (ناص : ینوص) است که بنا به گفته صاحب مجمع البیان اگر با (نون) خوانده شود معناى تأخر را مى‌دهد و اگر با (باء) خوانده شود معناى تقدم را مى‌دهد. بعضى هم آن را به معناى فرار دانسته‌اند.
و معناى آیه چنین است که: ما قبل از این کفار، چه بسیار قرن‌ها و امت‌ها را که به کیفر تکذیب پیامبران منذر هلاک کردیم‌، و در هنگام نزول عذاب دیگر مجال فرار برایشان نماند و گفتن واویلا به دردشان نخورد و هرچه فریاد زدند: (یا ویلنا انا کنا ظالمین) سودى به حالشان نبخشید و هر چه به خداى سبحان استغاثه کردند، فایده‌اى ندیدند، چون هنگام، هنگام تأخر عذاب و مؤاخذه نبود و یا هنگام فرار نبود.


استغاثه کافران در جهنم به اجابت نمی‌رسد:
•• «وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ؛ و کسانى که کافر شدند، آتش دوزخ براى آنهاست؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمى‌شود تا بميرند، و نه چيزى از عذابش از آنان تخفيف داده مى‌شود؛ اين‌گونه هر کفران‌کننده‌اى را کيفر مى‌دهيم!».

۲.۱ - تفسیر آیه


با اینکه آن آتش سوزان و آن‌همه عذاب دردناک هر لحظه مى‌تواند آنها را به کام مرگ فرو برد، ولى چون فرمان خداوند که همه چیز - و از جمله مرگ و حیات - به دست او است صادر نشده، نمى‌میرند، باید زنده بمانند تا عذاب الهى را بچشند.
مرگ براى این‌گونه اشخاص یک دریچه نجات است؛ اما با جمله گذشته این دریچه بسته شده، باقى مى‌ماند دریچه دیگر و آن اینکه زنده بمانند و مجازاتشان تدریجاً تخفیف یابد، و یا تحمل آنها را بیفزاید تا نتیجه آن تخفیف درد و رنج باشد، این دریچه را نیز با جمله دیگرى مى‌بندد و مى‌گوید: (چیزى از عذاب دوزخ از آنها تخفیف داده نخواهد شد) (و لا یخفف عنهم من عذابها).
و در پایان آیه به‌عنوان تأکید بر قاطعیت این وعید الهى مى‌فرماید: (این‌گونه هر کفران‌کننده‌اى را جزا مى‌دهیم)! (کذلک نجزى کل کفور).
آنها که در درجه اول نعمت وجود انبیا و کتب آسمانی را کفران کردند، سپس سرمایه‌هاى خداداد را که مى‌توانست براى نیل به سعادت به آنها کمک کند به باد فنا دادند، آرى جزاى کفران‌کننده سوختن در عذاب دردناک آتش است، آتشى که با دست خود آن را در زندگى دنیا افروخته و هیزمش را افکار و اعمال و وجود او تشکیل مى‌دهد.
و چون (کفور) صیغه مبالغه است، معنى عمیق‌ترى از (کافر) دارد، به علاوه واژه (کافر) در مقابل مؤمن به کار می‌رود؛ ولى کفور در مورد کفران تمام نعمت‌ها، لذا مفهوم آن گسترده‌تر است؛ به این ترتیب (کفور) اشاره به کسانى است که همه نعمت‌هاى الهى را کفران کرده‌اند و تمام درهاى رحمت او را در این جهان به روى خود بسته‌اند؛ لذا در آخرت نیز خدا تمام درهاى نجات را به روى آنها مى‌بندد.
•• «وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ؛ آنها در دوزخ فرياد مى‌زنند: «پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحى انجام دهيم غير از آنچه انجام مى‌داديم!» (در پاسخ به آنان گفته مى‌شود:) آيا شما را به اندازه‌اى که هر کس اهل تذکر است در آن متذکر مى‌شود عمر نداديم، و انذارکننده (الهى) به سراغ شما نيامد؟! اکنون بچشيد که براى ظالمان هيچ ياورى نيست!».

۲.۲ - بیان آیه

آرى آنها با مشاهده نتائج اعمال سوء خود در ندامت عمیقى فرو مى‌روند، و از پرده دل فریاد مى‌کشند، و تقاضاى محالى مى‌کنند، تقاضاى بازگشت به دنیا براى انجام [[|عمال صالح]].

۴.۲.۱ - مراد از صالحا

تعبیر به (صالحا) (به صورت نکره) اشاره به این است که ما کم‌ترین عمل صالحى انجام ندادیم‌، و لازمه‌اش این است که این‌همه عذاب و رنج براى کسانى است که هیچ راهى به سوى خدا در زندگى نداشته‌اند و غرق در عصیان و گناه بودند، بنا بر این انجام پاره‌اى از اعمال صالح نیز ممکن است مایه نجات گردد.

۴.۲.۲ - مراد از نعمل

تعبیر به (نعمل) که فعل مضارع است و دلیل بر استمرار مى‌باشد نیز تأکیدى بر همین معنى است که ما پیوسته مشغول اعمال ناصالح بودیم.
بعضى از مفسران گفته‌اند: توصیف (صالح) به جمله (کنا نعمل) نکته لطیفى دربر دارد، و آن اینکه ما اعمال زشت خود را بر اثر تزیین هوای نفس و شیطان اعمال صالح مى‌پنداشتیم‌، الان تصمیم داریم بر‌گردیم و اعمال صالح واقعى غیر از آنچه داشتیم به‌جا آوریم.
آرى گناه‌کار در آغاز کار طبق فطرت پاک انسانى زشتى اعمال خود را درک مى‌کند، ولى کمکم به آن خو مى‌گیرد و قبح آن در نظرش کاسته مى‌شود، کمکم از این فراتر مى‌رود، و در نظرش خوب جلوه مى‌کند؛ چنان‌که قرآن مى‌گوید: (زین لهم سوء اعمالهم) اعمال زشتشان در نظرشان زینت داده شده است .


استغاثه ستمگران در دوزخ رد می‌شود و به اجابت نمی‌رسد:
•• «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا؛ بگو: «اين حق است از سوى پروردگارتان! هر کس مى‌خواهد ایمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هرکس مي‌خواهد کافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده کرديم که سراپرده‌اش آنان را از هرسو احاطه کرده است! و اگر تقاضاى آب کنند، آبى براى آنان مي‌آورند که همچون فلز گداخته صورت‌ها را بريان مى‌کند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است!».

۲.۱ - تفسیر آیه


این جمله عطف بر مطلبى است که جمله (واتل ما اوحى الیک) و جمله (واصبر نفسک) عطف به آن شده است. پس سیاق سیاق شمردن وظایف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در قبال کفر کفار نسبت به قرآن و اصرارشان بر کفر است، و معنایش چنین است: بر وضع کفار تأسف مخور و آنچه که بر تو وحی شده تلاوت کن و نفس خویش را بردبار ساز تا با این مؤمنین فقیر بسازد وبه کفار بگو حق از ناحیه پروردگارتان است و بیش از این کارى صورت مده، هر که خواست ایمان آورد بیاورد، و هرکس خواست کافر شود بشود. آرى، ایمان ایشان سودى به ما نمى‌رساند، و کفرشان ضرر نمى‌زند؛ بلکه آنچه سود زیان و ثواب و عذاب دنبال کفر و ایمانشان هست، به خودشان عاید مى‌گردد. بنابراین باید هر یک را مى‌خواهند خودشان انتخاب کنند، براى ظالمین عذابى چنین چنان، و براى صالحین و مؤمنین پاداشى چنین و چنان آماده کرده‌ایم.

۵.۱.۱ - مراد از فمن شاء فلیومن...

از همین‌جا روشن مى‌شود که جمله (فمن شاء فلیومن ومن شاء فلیکفر) تتمه کلام خداى تعالى در خطاب به رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) است، نه اینکه داخل در مقول قول باشد، و رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) مأمور باشد این را هم بگوید، پس ‌دیگر اعتنایى نمى‌شود نمود به گفته کسى که گفته است: جمله مذکور تتمه سخنى است که رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) مأمور به گفتن آن شده.

۵.۱.۲ - مراد از انا اعتدنا للظالمین ...

و نیز روشن مى‌شود که جمله (انا اعتدنا للظالمین نارا) در مقام تعلیل مختار بودن ایشان در ایمان وکفر است که قبلا آن را به صورت تهدید بیان نمود، و معنایش این است که: اگر ما تو را نهى کردیم از اینکه به حال کفار تأسف بخورى و به تو دستور دادیم که به تبلیغ اکتفا کن و به همین که بگویى (الحق من ربکم) قناعت کن، و اصرار و التماس ‌مکن، براى این بود که ما براى دعوت تو پیامد و آثارى تهیه دیده‌ایم، آثارى براى کسانى که دعوتت را قبول کنند، و آثارى براى کسانى که آن را رد نمایند، و همان آثار کافى است که آنان را از کفر باز بدارد، و محرک اینان به‌سوى ایمانشان باشد، و دیگر بیش از این هم لازم نیست؛ زیراکه بیش از این آنها را از حد اختیار به اضطرار و اجبار مى‌کشاند.


۱. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۴.    
۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۶۰، ترجمه موسوی همدانی.    
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۷۰.    
۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۵.    
۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۶۱، ترجمه موسوی همدانی.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۷۰.    
۷. زخرف/سوره۴۳، آیه۷۴.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۱۲۲ ۱۲۳.    
۹. زخرف/سوره۴۳، آیه۷۷.    
۱۰. مطففین/سوره۸۳، آیه۱۵.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۱۲۲ ۱۲۳.    
۱۲. ص/سوره۳۸، آیه۲.    
۱۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۲۷۶، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۴. ص/سوره۳۸، آیه۳.    
۱۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۲۷۷، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۶. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۶.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۲۷۴.    
۱۸. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۷.    
۱۹. توبه/سوره۹، آیه۳۷.    
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۲۷۵.    
۲۱. کهف/سوره۱۸، آیه۲۹.    
۲۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۴۲۰، ترجمه موسوی همدانی.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۶۲، برگرفته از مقاله «استغاثه بی‌اثر».    


رده‌های این صفحه : استغاثه | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار