• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

استهزای انبیا (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



انبیای الهی همواره از سوی عالمان مغرض و جاهلان مقصر و سردمداران کفر مورد آزار و اذیت و استهزاء و انکار قرار می گرفتند، خداوند متعال در آیاتی چند به این نکته اشاره فرموده است.



رسولان الهی از سوی سردمداران مجرم شهر و روستا مورد استهزا قرار می گرفتند: «و کذلک جعلنا فی کل قریة اکابر مجرمیها... • واذا جآءتهم ءایة قالوا لن نؤمن حتی نؤتی مثل مآ اوتی رسل الله الله اعلم حیث یجعل رسالته...» و همچنین در هر شهر و روستائی بزرگان گنهکاری قرار دادیم (افرادی که همه گونه قدرت در اختیارشان گذاردیم اما آنها از آن سوء استفاده کرده و راه خطا پیش گرفتند) ... • و هنگامی که آیهای برای آنها بیاید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده است به ما هم داده شود، خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد... .( درخواست نزول وحی و مقام رسالت از جانب سردمداران مجرم می‌تواند از سر استهزا باشد. )
در این آیه اشاره‌ای کوتاه و پر معنی به طرز تفکر و ادعاهای مضحک این سردمداران باطل و اکابر مجرمیها کرده می‌گوید: هنگامی که آیه ای از طرف خدا برای هدایت آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه به ما نیز همان مقامات و آیاتی که به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود، مثل اینکه احراز مقام رسالت و رهبری خلق به سن و مال است و یا به رقابتهای کودکانه قبایل، و خدا نیز موظف است که رعایت این رقابتهای مضحک و بی اساس را بکند و بر آن صحه بگذارد، رقابتهائی که از نهایت انحطاط فکری و عدم درک مفهوم نبوت و رهبری خلق سرچشمه می‌گیرد.
قرآن پاسخ روشنی به آنها می‌دهد و می‌گوید لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادی انتخاب کند! زیرا خداوند از همه بهتر میداند رسالت خود را در کجا قرار دهد. مرادشان از اینکه گفتند: «نؤ تى مثل ما اوتى رسل الله» این بوده که ما ایمان نمى آوریم مگر وقتى که آنچه به فرستادگان خدا آمده براى ما نیز بیاید، و این خود یک نحو استهزا است ، زیرا بت پرستان اصل رسالت را قبول نداشتند.


استهزای رسولان پیش از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نیز از سوی کافران صورت می گرفته: «ولقد استهزئ برسل من قبلک...» جمعی از پیامبران پیش از تو را به باد استهزا گرفتند... . «ولقد استهزئ برسل من قبلک...» جمعی از پیامبران پیش از تو را به باد استهزا گرفتند... . «ولقد استهزئ برسل من قبلک...» جمعی از پیامبران پیش از تو را به باد استهزا گرفتند... . «ولقد ارسلنا من قبلک فی شیع الاولین• وما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون» ما پیش از تو (نیز) پیامبرانی در میان امتهای نخستین فرستادیم• هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی‌آمد مگر اینکه او را به باد استهزاء می‌گرفتند.

۲.۱ - تفسیر آیه

کلمه «شیع » جمع شیعه و به معناى فرقه ایست که در پیروى سنت و مذهبى متفق باشند. این کلمه در آیه دیگرى از قرآن نیز آمده «من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون ». و اینکه فرمود: «و لقد ارسلنا» معنایش این است که ما فرستادیم «رسلا» ( فرستادگانى را)، و کلمه «رسلا» از آنجا که حاجتى به ذکرش نبوده حذف شده ، چون عنایت کلام به اصل ارسال و اینکه قبل از این امت ارسال شده ، مى باشد، و اما چه کسى ارسال شده نظرى به آن نیست . تنها این معنا مورد نظر است که بشرهاى اولین هم مانند آخرین بودند، آنان نیز مانند ایشان عادت داشتند که رسالت الهى را احترام نکنند، و بلکه آورنده آن را استهزاء نموده ، دنبال جرائم خود را بگیرند. آرى نظر، بیان این جهت است تا خاطر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را خشنود سازد، و از انکار و استهزاء کفار دلتنگ و ناراحت نگردد.
استهزاء کفار به پیغمبران عبارت بوده از اینکه عذابى را که آن حضرات مردم را از آن بیم میداده اند و به نزول آن تهدید مى کرده اند مسخره مى نمودند، و در نتیجه همان عذاب بر آنان نازل مى شد. خداوند متعال خطاب به پیامبرش صلی الله علیه وآله می فرماید: تنها تو نیستی که با تقاضاهای گوناگون و پیشنهاد معجزات اقتراحی از طرف این گروه کافر به استهزاء و سخریه کشیده شدهای، این یک سابقه طولانی در تاریخ انبیا دارد و بسیاری از رسولان پیش از تو نیز مورد استهزاء واقع شدند . «الم یاتکم نبؤا الذین من قبلکم... جآءتهم رسلهم بالبینـت فردوا ایدیهم فی افوههم...»آیا خبر آنها که پیش از شما بودند به شما نرسیده... پیامبرانشان با دلائل روشن به سوی آنها آمدند، ولی آنها (از روی تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند . (فردوا ایدیهم فی افواههم» می‌تواند به معنای دست بر دهان گذاشتن برای استهزا باشد.)

۲.۲ - معنای فردوا ایدیهم

ظاهرا مراد از این آیه ، این باشد که پیامبرانشان با حجت هائى آمدند که آن حجت ها حق و حقیقت را بدون ابهام برایشان روشن مى ساخت ، ولى مردم مانع آن شدند که پیامبران لب به کلمه حقى بگشایند و بالاخره راه حرف زدن را بر روى ایشان بستند. بنابر این ، دو ضمیرى که در کلمه «ایدیهم» و کلمه «افواههم» است هر دو، به (رسل) بر مى گردد، و جمله «فردوا ایدیهم فى افواههم» ( دست هایشان را به دهانهایشان بردند) کنایه است از اینکه ایشان را مجبور به سکوت و نگفتن حق مى کردند، گویا دست انبیاء را مى گرفتند و بر دهانهایشان مى گذاشتند و به این وسیله اعلام مى کردند که باید از سخن حق ، صرف نظر کنند.
مؤید این هم که چنین معنائى مقصود آیه است ، این است که بعد از جمله مورد بحث مى فرماید:«انا کفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شک مما تدعوننا الیه مریب» چون ادعاى شک و تردید، در مقابل حجت روشن و حق صریح ، که جاى هیچ شکى را باقى نمى گذارد، از کسى قابل تصور است که به اصطلاح جاحد و مکابر و متحکم و مجازف ، و به اصطلاح فارسى لجباز بوده و اصلا طاقت شنیدن حق را نداشته باشد، و گوینده حق را مجبور به سکوت نماید.


خداوند به کفرپیشگان استهزاگر انبیای گذشته مهلت داده است: «ولقد استهزئ برسل من قبلک فاملیت للذین کفروا ثم اخذتهم فکیف کان عقاب» (تنها تو را استهزا نکردند) پیامبران پیش از تو را نیز استهزا نمودند، من به کافران مهلت دادم سپس آنها را گرفتم دیدی مجازات (من) چگونه بود؟! . آرى ، قبل از تو (اى پیغمبر اسلام ) بفرستادگان دیگر نیز کفر ورزیدند، و استهزاء کردند، و معجزات دلبخواه پیشنهاد کردند، عینا همینطور که اینان به دعوت تو کفر مى ورزند و با وجود معجزه قرآن ، معجزات دیگرى از پیش خود پیشنهاد مى کنند، من هم کفار را همیشه مهلت مى دهم و سپس ایشان را به عذاب خود مى گیرم ، و کس نمى داند که عقاب من چگونه است ، آیا صرف تهدید است ؟ و یا چیزیست که مى توانند از آن بگریزند؟ و یا چیزیست که مى توانند تحمّل کنند؟ پس ‌ وقتى عذاب من بر امتهاى گذشته نازل شده اینها نیز باید بدانند که عذاب من واقع شدنى است ، و باید از کارهایى که نظیر افعال آنان است بپرهیزند تا آنچه بر سر آنان آمد بر سر اینان نیاید.
و اگر فرمود: «فاملیت للذین کفروا» با اینکه جا داشت بفرماید: «فاملیت للذین استهزوا» بدین منظور بوده که بفهماند استهزاء کفر بوده ، همچنانکه کفرشان کفر استهزاء بوده ، پس ایشان کافرانى استهزاء کننده به آیات خدا بودند، همچنانکه معاصرین رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم همینطور بودند، قرآن را که خود آیت خدا بود انکار نموده ، از در استهزاء مى گفتند: چرا آیتى از ناحیه پروردگارش بر او نازل نمى شود.


استهزای پیامبران الهی، سیره مداوم کافران بوده است: «ولقد استهزئ برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزءون» (با این حال نگران نباش) جمعی از پیامبران پیش از تو را به باد استهزا گرفتند اما سرانجام آنچه را مسخره میکردند دامانشان را گرفت (و عذاب الهی بر آنها نازل شد). .

۴.۱ - معنای حیق

حیق به معناى حلول و رسیدن است ، در مفردات راغب است که بعضى ها گفته اند: اصل حیق ، حق بوده ، و با قلب قاف به یاء بدین صورت درآمده است ، مانند کلمه زال که اصلش زل بوده است ، و لذا در آیه «فازلهما الشیطان» بعضى ها قرائت کرده اند: «فازالهما الشیطان» و به همین منوال است ذمه و ذامه .
و اما استهزاء کفار به پیغمبران عبارت بوده از اینکه عذابى را که آن حضرات مردم را از آن بیم میداده اند و به نزول آن تهدید مى کرده اند مسخره مى نمودند، و در نتیجه همان عذاب بر آنان نازل مى شد. «وما یاتیهم من نبی الا کانوا به یستهزءون» هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی‌آمد مگر اینکه او را به باد استهزاء می‌گرفتند. «وما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون» هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی‌آمد مگر اینکه او را به باد استهزاء می‌گرفتند . «... وما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون». هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی‌آمد مگر اینکه او را به باد استهزاء می‌گرفتند.

۴.۲ - دلیل استهزاء

این استهزاء و سخریه به خاطر اموری بود: برای شکستن ابهت پیامبران و متفرق ساختن افراد حقجو و حق طلب از گرد آنان. برای ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهی، چون نمی‌توانستند پاسخی به دلائل دندانشکن آنان بدهند متوسل به استهزاء یعنی حربه نادانهای بی منطق می‌شدند. - برای اینکه پیامبران سنت شکن بودند و با وضع نابسامان محیط به مبارزه بر می‌خاستند، اما جاهلان متعصب که این سنتهای غلط را جاودانی و ابدی می‌پنداشتند از این کار تعجب می‌کردند و به استهزاء بر می‌خاستند. برای اینکه سرپوشی بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بیدار شود و تعهد و مسئولیت بیافریند.
برای اینکه بسیاری از پیامبران دستشان از مال دنیا تهی و زندگانیشان بسیار ساده بود، آنها که شخصیت را بر اثر کوردلی در لباس نو، و مرکب زیبا، و زندگانی مجلل، می‌دانستند، تعجب می‌کردند که آیا یک انسان فقیر و تهیدست ممکن است رهبر و راهنمای اینهمه جمعیت ثروتمند و مرفه گردد؟!، و به دنبال آن به استهزاء بر می‌خاستند. و سرانجام برای اینکه می‌دیدند قبول دعوت پیامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود می‌سازد و آزادیهای حیوانیشان را سلب می‌کند و برای آنها وظائف و مسئولیتهائی ایجاد می‌نماید به استهزاء بر می‌خاستند تا خود را از این وظائف راحت کنند! «فلما جاءتهم رسلهم بالبینـت فرحوا بما عندهم من العلم وحاق بهم ما کانوا به یستهزءون» هنگامی که رسولان آنها با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند به معلوماتی که خود داشتند خوشحال بودند (و غیر آن را هیچ می‌شمردند) ولی آنچه را (عذاب) به سخریه می‌گرفتند بر آنها فرود آمد! .


تمسخر انبیا، گاهی هم از سوی دانشمندان مخالف پیامبران بود: «فلما جاءتهم رسلهم بالبینـت فرحوا بما عندهم من العلم وحاق بهم ما کانوا به یستهزءون» هنگامی که رسولان آنها با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند به معلوماتی که خود داشتند خوشحال بودند (و غیر آن را هیچ می‌شمردند) ولی آنچه را (عذاب) به سخریه می‌گرفتند بر آنها فرود آمد! . در این آیه به چگونگی برخورد آنها با پیامبران و معجزات و دلائل روشن انبیاء اشاره کرده می‌گوید: هنگامی که رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند از آنان روی گرداندند، و تنها به معلوماتی که خود داشتند دل بستند و خوشحال بودند، و غیر آن را هیچ شمردند، و همین امر سبب شد تا با اتکای به علوم محدود بشری، خواه در معارف عقلی و اعتقادات یا در دنیا و شبهات واهی که آن را علم می‌پنداشتند، علومی را که از سرچشمه وحی صادر شده بود نفی کرده و به باد استهزا بگیرند و به علوم اندک خود خوشحال باشند و خویشتن را به کلی از انبیا بی نیاز ببینند.
ضمیرهاى هفتگانه جمع که در این آیه است ، همه به اقوام قبل از مشرکین معاصر رسول خدا برمى گردد. مراد از جمله «بما عندهم من العلم» اطلاعاتى است که از زینت زندگى دنیا و فنون تدبیرى است که براى به دست آوردن آن داشتند، و خداى سبحان این فنون تدبیر را علم نامیده ، تا بفهماند غیر از آن علمى نداشتند، همچنان که در جاى دیگر فرموده : «یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون » و نیز فرموده : «فاعرض عمن تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا ذلک مبلغهم من العلم ». و مراد از فرحشان از علمى که دارند، غرور و خودپسندى ناشى از زرنگى و علم ظاهرى است که در اداره زندگى خود دارند. و خودباختگى در مقابل این اطلاعات و زرنگیها، باعث شد که از معارف حقیقى که به وسیله رسولان خدا عرضه مى شود، اعراض کنند و آن را چیزى به حساب نیاورند و مسخره کنند .


خداوند در قرآن برخورد استهزاگرانه مردم با پیامبران را بسی حسرت آور و اندوه بار خوانده است: «یـحسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون» افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنها نیامد مگر اینکه او را استهزاء می‌کردند . وای بر آنها که دریچه‌های رحمت خدا را به روی خود بستند! اسفا بر آنها که چراغهای هدایت خویش را شکستند!
بیچاره و محروم از سعادت آن گروهی که نه تنها گوش هوش به ندای رهبران ندهند، بلکه به استهزا و سخریه آنها بر خیزند، سپس آنها را از دم شمشیر بگذرانند، در حالی که آنها سرنوشت شوم طغیانگران بی ایمان را قبل از خود دیده بودند و سرانجام دردناکشان را با گوش شنیده یا در صفحات تاریخ خوانده بودند اما کمترین عبرتی نگرفتند، و درست در همان وادی گام نهادند و به همان سرنوشت گرفتار شدند!


تمسخر پیامبران، مصداقی از جرم و تبه کاری کافران به شمار می رود: «وما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون• کذلک نسلکه فی قلوب المجرمین» هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی‌آمد مگر اینکه او را به باد استهزاء می‌گرفتند. ما اینچنین (و با استفاده از تمام وسائل) قرآن را به درون دلهای مجرمان راه می‌دهیم.
معناى آیه این است که : وضع رسالت تو و دعوتت به ذکرى که بر تو نازل شده شبیه به وضع رسالتهاى قبل از تو است ، همانطور که در آن رسالتها عکس العمل مردم این بود که رسالت ما را رد نموده ، استهزاء کنند، و ما اینچنین ذکر ( قرآن ) را در دلهاى این مجرمین نفوذ داده و داخل مى کنیم . خداى تعالى با این جمله رسول گرامیش را خبر مى دهد که مجرمین به ذکر ایمان نمى آورند، و این روش در امتهاى گذشته نیز سابقه داشته است ، چون سنت آنها نیز این بود که حق را استهزاء کنند و پیروى ننمایند.


استهزای انبیا، مصداقی روشن از کفر کافران است: «ذلک جزاؤهم جهنم بما کفروا واتخذوا ءایـتی ورسلی هزوا» ایـنگونه کیفر آنها دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به باد استهزاء گرفتند . ( با توجه به این که استهزای انبیا را به صورت عطف بر کفر کافران آورده، از باب ذکر خاص پس از عام و مفید تاکید است.)


۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص۳۴۱.    
۲. انعام/سوره۶، آیه۱۲۳.    
۳. انعام/سوره۶، آیه۱۲۴.    
۴. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۱۵۴.    
۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۵۳.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۴۳۰- ۴۳۱.    
۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج ۷، ص۴۷۰.    
۸. انعام/سوره۶، آیه۱۰.    
۹. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۱۱۰.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۴.    
۱۱. رعد/سوره۱۳، آیه۳۲.    
۱۲. انبیاء/سوره۲۱، آیه۴۱.    
۱۳. حجر/سوره۱۵، آیه۱۰.    
۱۴. حجر/سوره۱۵، آیه۱۱.    
۱۵. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۱۰.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۰۲.    
۱۷. انعام/ سوره۶، آیه ۱۵۹.    
۱۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۲، ص۱۹۵.    
۱۹. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه موسوی همدانی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص۳۲.    
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۲۳.    
۲۱. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۹.    
۲۲. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۸.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۶۱.    
۲۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۲، ص۳۱- ۳۲.    
۲۵. رعد/سوره۱۳، آیه۳۲.    
۲۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج ۱۱، ص۴۹۶.    
۲۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج ۱۱، ص۴۹۷.    
۲۸. انعام/سوره۶، آیه۱۰.    
۲۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج ۷، ص۳۲.    
۳۰. زخرف/سوره۴۳، آیه۷.    
۳۱. حجر/سوره۱۵، آیه۱۱.    
۳۲. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۰۲.    
۳۳. یس/سوره۳۶، آیه۳۰.    
۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۷۰.    
۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص۳۳- ۳۴.    
۳۶. غافر/سوره۴۰، آیه۸۳.    
۳۷. غافر/سوره۴۰، آیه۸۳.    
۳۸. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۶، ص۳۲۱.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۴۶۱.    
۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص ۱۹۴.    
۴۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج ۱۷، ص۵۳۹.    
۴۲. یس/سوره۳۶، آیه۳۰.    
۴۳. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، ج۶، ص۱۵۲.    
۴۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۸، ص ۳۵۸.    
۴۵. حجر/سوره۱۵، آیه۱۱.    
۴۶. حجر/سوره۱۵، آیه۱۲.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۶۸.    
۴۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۲، ص ۱۹۶.    
۴۹. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۶.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۳۹، برگرفته از مقاله «استهزای انبیا ».    


رده‌های این صفحه : استهزاء | انبیاء | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار