• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعتماد رمیکیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اعتماد رمیکیه، کنیز رمیک بن حجاج اشبیلی از بازرگانان اشبیلیه بود و او را به این بازرگان نسبت داده‌اند. وی ادیب و شاعر بود، معتمد بن عبّاد، پادشاه اشبیلیه او را از صاحبش خرید و پس از آزاد کردن او با وی ازدواج کرد.
رمیکیه مورد علاقه معتمد بود و در زندگی او نقش مهمی داشت و به‌جهت جایگاه والا و نفوذ او در دل شاه، او را السیدة الکبری (بانوی بزرگ‌تر) می‌گفتند.



اعتماد رمیکیه، کنیز رمیک بن حجاج اشبیلی از بازرگانان بسیار ثروتمند اشبیلیه بود و او را به این بازرگان نسبت داده‌اند. رمیک تربیت و تعلیم این کنیز را به‌عهده گرفت و او ادیبی شد و شعر می‌سرود. روزی معتمد بن عبّاد پادشاه اشبیلیه با وزیرش ابن عمّار بر کرانه رود الوادی الکبیر نزدیک مرج الفضه گردش می‌کردند. معتمد به آب که موج زد نگاهی کرد و گفت: «صنع الریح علی الماء زرد»؛ گویا باد روی آب زره بافته است. و از ابن عمّار که شاعر بود، خواست آن را به پایان برساند. ابن عمار کمی درنگ کرد. کنار رودخانه دخترکانی بودند که کوزه‌های خود را پر از آب می‌کردند؛ یکی از آنان گفت: ایّ دِرع لقتال لَوجَمد؛ زره‌ای که یخ ببندد به درد جنگ نمی‌خورد.
معتمد از هوش آن دختر، که نامش اعتماد بود، و زیبایی او خوشش آمد. او را از صاحبش خرید و پس از آزاد کردن او با وی ازدواج کرد. عباد ملقب به مامون، عبیدالله ملقب به رشید، راضی و بثینه شاعر، از او هستند.


ملکه سوگلی اشبیلیه بود و در زندگی معتمد نقش مهمی داشت و به جهت جایگاه والا و نفوذ او در دل شاه، او را السیدة الکبری (بانوی بزرگ‌تر) می‌گفتند. بسیار با ناز و کرشمه با معتمد رفتار می‌کرد. یک بار از معتمد خواست برف را به او نشان دهد. معتمد بر کوه قرطبه درختان بادام کاشت و چون شکوفه برمی‌آوردند، چنان می‌نمودند که کوهی از برف، سفید پوش شده است. روزی اعتماد دید زنان کشاورز در روزی بارانی، در گِل قدم می‌زنند و ترانه‌های شاد می‌خوانند. او نیز هوس کرد در گِل راه برود. معتمد دستور داد گِلی آمیخته با بوی خوش برای او فراهم کنند. آن‌گاه او با کنیزانش در آن قدم می‌زدند.
روزی معتمد او را به خشم آورد و او سوگند خورد از معتمد خیری ندیده است؛ معتمد به او گفت: حتی در روز گِل؟! و این مثلی شد برای زنی که نعمت شوهرش را بر خود انکار می‌کند. فقها او را به خشم آوردند و به‌انداختن معتمد در گرداب بی‌حیایی و پرده‌دری و آشکار کردن فسق متهم ساختند؛ تا آن‌جا که مردم اشبیلیه نیز این سخن را نوشتند و امضا کردند و به ابن تاشفین، امیر مسلمانان رساندند. اعتماد به آن مردانی که در براندازی سلطنت بنی عباد دست داشتند اهمیتی نمی‌داد و معتمد نیز همین شیوه را داشت و در فراهم آوردن وسایل شادی او چیزی فروگذار نکرد.


معتمد به دلیل دلبستگی فراوان به اعتماد، شعری سرود که با حرف اول هر بیت، کلمه «اعتماد» ساخته می‌شد و اشعار این است:
«ای که از نظرم پنهانی و در صمیم دلم جای داری! به‌اندازه رنج‌ها و اشک‌هایم و شب‌هایی که بیدار مانده‌ام بر تو درود می‌فرستم.
مالک قلب من شدی که به این آسانی مقهور هر کسی نمی‌شد، آن را مطیع خویش یافتی. خواسته‌ام تو را خسته کرد؛ ‌ای کاش رسیدن به این خواسته برایم میسّر می‌شد.
‌ای محبوب! به عهد و پیمان میان ما پایبند بمان، و به خاطر فراق طولانی تغییر حال مده! نام شیرینت را در این عهدنامه به ودیعه نهادم و آن را با حروف اعتماد (نام محبوب) نگاشتم.»

و نیز درباره‌اش می‌گوید:
«تو را در خواب هم بستر خویش یافتم؛ گویا دستان لطیفت بالش من بود. گویا مرا در آغوش می‌کشیدی و از حزن و‌ اندوه فراق و شب بیداری‌های طولانی همان‌گونه که من شکوه داشتم تو نیز شکوه داشتی.
گویا از لبان و گونه‌هایت گلبن بوسه می‌چیدم و از تو کام دل می‌گرفتم. به عشق پاکمان سوگند! اگر این رؤیای تو در خواب سراغم نمی‌آمد، هیچ گاه طعم آرمیدن در رختخواب نمی‌چشیدم.»


هنگامی که سپاه ابن تاشفین بر «اشبیلیه» حمله و معتمد را اسیر کرد او را نیز به اسارت گرفت و همراه پسران و زنان دیگر او به «اغمات» افریقیه فرستاد. رمیکیّه در «اغمات» و چند روز پیش از معتمد از دنیا رفت.
[۳] دیوان المعتمد بن عبّاد.
[۴] فرّوخ، عمر، تاریخ الادب العربی، ج۴، ص۷۱۴.



۱. لسان الدین بن خطیب، محمد بن عبدالله، الاحاطة فی اخبار غرناطه، ج۲، ص۶۲.    
۲. مقرّی، احمد بن محمد، نفح الطیب، ج۱، ص۴۱۵.    
۳. دیوان المعتمد بن عبّاد.
۴. فرّوخ، عمر، تاریخ الادب العربی، ج۴، ص۷۱۴.



عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۵۳۹.






جعبه ابزار