• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اقدامات ابوبکر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابوبکر پس از نشستن بر مسند خلافت، اقداماتی را در طول دوره خلافتش انجام داد که در دوره تاریخ اسلامی دارای اهمیت می‌باشند. برخی از آن‌ها مورد نقد قرار گرفته و از مطاعن وی به شمار می‌روند.

فهرست مندرجات

۱ - قضیۀ فدک
       ۱.۱ - فیء پیامبر (ص)
       ۱.۲ - اهمیت فدک نزد شیعه
       ۱.۳ - هبه پیامبر (ص)
       ۱.۴ - مصادره قهرآلود
       ۱.۵ - احتجاجات فاطمه (ع)
       ۱.۶ - حقانیت دعوی فاطمه (ع)
       ۱.۷ - رنجیده شدن فاطمه (ع)
۲ - اعزام سپاه اسامه
       ۲.۱ - اقدام خطرناک
       ۲.۲ - پیروزی اسامه
۳ - شورش قبایل
       ۳.۱ - گوناگونی شورشیان
       ۳.۲ - انگیزه‌ها
       ۳.۳ - نقد ابوبکر
       ۳.۴ - قبایل شورش‌کننده
       ۳.۵ - نخستین نبرد
       ۳.۶ - فرماندهان
       ۳.۷ - منشور و نامه‌ها
       ۳.۸ - فرونشستن سرکش‌ها
۴ - فتوحات در خارج از جزیرة العرب
       ۴.۱ - عراق و شام
       ۴.۲ - ایران
       ۴.۳ - روم
۵ - جمع‌آوری قرآن
       ۵.۱ - نقش ابوبکر
       ۵.۲ - نسخه زید
۶ - شیوۀ حکومت
       ۶.۱ - اجتهاد به رأی
       ۶.۲ - دیوان عطا
       ۶.۳ - بیت المال
       ۶.۴ - کارگزاران حکومتی
       ۶.۵ - کاتب
       ۶.۶ - جانشینان
       ۶.۷ - فقها
۷ - انتخاب عمر برای جانشینی
       ۷.۱ - تصمیم قطعی ابوبکر
       ۷.۲ - پیمان‌نامه ابوبکر
۸ - مقالات مرتبط
۹ - فهرست منابع
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع




۱.۱ - فیء پیامبر (ص)

فدک قریه‌ای است در فاصلۀ ۲ یا ۳ روز راه (۲۵۰ کیلومتری) از شمال مدینه و در جنوب خیبر که آب فراوان و مزارع و نخلستان‌های بسیار دارد و پیش از اسلام، مانند خیبر مسکن یهودیان بوده است.
پس از آن‌که پیامبر در خیبر فرود آمد و دژهای آن به دست مسلمانان گشوده شد، اهالی فدک بیم‌ناک گشتند و با پیشنهاد واگذاری نیمی از اراضی خویش به پیامبر (ص) تقاضای صلح کردند.
بدین‌سان، این بخش از اراضی فدک به دلیل آن‌که مسلمانان «اسبی و اشتری بر آن نتاخته بودند»، خالصۀ (فیء) پیامبر (ص) بود.
[۳] یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۸۵۵-۸۵۸.
[۵] ابن هشام، السیره النبویه، ج۳، ص۳۶۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.


۱.۲ - اهمیت فدک نزد شیعه

اما شیعه ــ به ویژه اثنا عشریه ــ در طول تاریخ خویش برای فدک بیش از این‌ها اهمیت قائل شده‌اند و بدان چونان ارزشی نمادین نگریسته و برخی از علمای آن به استناد روایتی از امام موسی بن جعفر (ع) برای فدک مرزهایی رمزی، جز مرزهای جغرافیایی مذکور در منابع، تعیین کرده‌اند،
[۶] صدر، محمدباقر، ج۱، ص۲۹، فدک در تاریخ، ترجمۀ محمود عابدی، تهران، ۱۳۶۰ش.
مرزهایی که کمابیش، منطبق با سراسر قلمرو وسیع اسلام پس از همۀ فتوحات است.
بدین‌سان، شاید از نظر آنان غصب فدک تلویحاً غصب خلافت و خارج ساختن ولایت امر مسلمانان از اهل بیت پیامبر (ص) تلقی شده باشد.

۱.۳ - هبه پیامبر (ص)

بر پایۀ منابع شیعه، پیامبر اکرم پس از تسلیم اهالی فدک، علی (ع) را بدان‌جا فرستاد تا پیمان صلح را بنویسد و از سوی او امضا کند.
سپس هنگامی که آیۀ «فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» نازل شد، خالصۀ فدک را به دخت خویش، فاطمه (ع) بخشید تا در معاش خود و فرزندانش به کار برد.
بدین‌سان اراضی فدک تا استوار شدن پایه‌های حکومت ابوبکر در تصرف دخت پیامبر بود و کارگزار او سالانه عواید آن‌جا را نزد وی می‌فرستاد.

۱.۴ - مصادره قهرآلود

یکی از اقدامات ابوبکر در همان روزهای نخستین خلافت، مصادرۀ قهرآلود فدک بود.

۱.۵ - احتجاجات فاطمه (ع)

با آن‌که برخی از منابع اهل سنّت به مصادرۀ فدک، اعتراض فاطمه (ع) و طلب حق خویش، پاسخ ابوبکر و خشم دخت پیامبر نسبت به وی اشاره کرده (مثلاً به این منبع رجوع کنید ) و برخی نیز با نقل روایاتی مختلف مشروح‌تر به موضوع پرداخته‌اند (برای مثال به این منبع رجوع کنید
[۱۱] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۴ـ۴۶، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
)، ولی غالب آن‌ها با قبول این فرض که دلیل مدعای فاطمه (ع) بر مالکیت فدک فقط توارث بوده، با نقل سخنی که و حتی بعضی از آنان (مثلاً عبدالجبار معتزلی و فخرالدین رازی) نوشته‌اند: وقتی که که فاطمه (ع) این حدیث را از زبان ابوبکر شنید، دست از مدعای خود کشید.
[۱۳] قزوینی حائری، محمدحسن، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰، فدک، به کوشش باقر مقدسی، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.

شهرستانی نیز با آن‌که به دعوی مالکیت فاطمه (ع) بر پایۀ نِحله (هبه) اشاره‌ای دارد، مسألۀ فدک را از باب توارث پیامبر (ص) دانسته و آن را ششمین خلاف از ۱۰ خلاف عمدۀ حادث در میان مسلمانان (از قبیل جلوگیری از آوردن دوات و کاغذ برای پیامبر در بستر بیماری، تخلّف از جیش اسامه و...) به شمار آورده است.
[۱۴] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ج۱، ص۲۷-۳۱، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌اللـه بدران، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.

محققان شیعه بر اساس منابع اهل سنّت نشان داده‌اند که فاطمه (ع) از هنگامی که فدک به فرمان ابوبکر مصادره شد، بارها تا پایان زندگانی کوتاه خویش در پیش روی مردم مدینه، بر سر حق خویش بر فدک با وی احتجاج کرده است.
دخت پیمبر (ص) در یکی از این احتجاجات در حضور مهاجر و انصار اظهار کرد که فدک هبۀ پیامبر (ص) است و علی، حسنین و ام ایمن را گواه آورد و آن‌گاه افزود که حدیث مورد استناد ابوبکر ــ یعنی «نحن معاشر الانبیاء لانورث...» ــ را نه تنها کسی نشنیده که بر خلاف نصوص قرآنی است. اما به ادلۀ او اعتنایی نکردند و حتی برخی از حاضران سخنانی ناشایست نیز بر زبان آوردند.
شگفت‌تر آن‌که ابوبکر در حمله به خانۀ علی (ع) در قضیۀ فدک شاهد می‌طلبد، اما هیچ‌کس از خلیفه برای اثبات صحت خبر «نحن معاشر...» حجّت نمی‌خواهد.
[۱۸] قزوینی حائری، محمدحسن، ج۱، ص۴۱-۴۶، فدک، به کوشش باقر مقدسی، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.

این رفتار و هم‌چنین برخورد کارگزاران ابوبکر در حمله به خانۀ علی (ع) برای اخذ بیعت چنان فاطمه (ع) را دل‌شکسته و خشمگین ساخت که تا پایان زندگی با ابوبکر سخن نگفت و او و عایشه را از حضور بر سر جنازه و شرکت در مراسم دفن خویش ممنوع کرد.
[۱۹] محقق کرکی، علی بن عبدالعال، ج۱، ص۷۸، نفحات اللاهوت، تهران، مکتبه نینوی.
[۲۰] امین، محسن، ج۱، ص۳۱۴، اعیان الشیعه، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۲۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۵، ص۸۲، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
[۲۲] مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۳۸۰، استانبول، ۱۴۰۱ق.
[۲۳] ابن حجر هیثمی، احمد، ج۱، ص۲۵، الصواعق المحرفه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.


۱.۶ - حقانیت دعوی فاطمه (ع)

علمای شیعه علاوه بر این احتجاجات آن‌چه را در کتب حدیث و تاریخ (اعم از شیعه و سنّی) دربارۀ واگذاردن مجدد فدک به اهل بیت آمده است، دلیلی روشن بر حقانیّت دعوی فاطمه (ع) دانسته‌اند.
ابوبکر خود یک بار پس از استماع دلیل‌های فاطمه (ع) در حالی که می‌گریست، سند در تملیک فاطمه بر فدک نگاشت، اما عمر در رسید و پس از اطلاع از موضوع سند، به ابوبکر اعتراض کرد که آیا از بیت المال مسلمانان انفاق می‌کنی و نمی‌بینی که عرب با تو به جنگ برخاسته است؟ پس سند را گرفت و پاره کرد.
[۲۵] حلبی، علی، ج۳، ص۳۶۲، السیره الحلبیه، بیروت، المکتبه الاسلامیه.

لامنس بر پایۀ آن‌چه در تاریخ ذهبی و الصواعق المحرقه در این‌باره آمده، در حسن نیت ابوبکر در بازگرداندن فدک تردید کرده و افزوده است که فاطمه (ع) نیز اطمینان داشته که آن دو تن از پیش در این مورد با هم سازش کرده بوده‌اند.
منابع شیعه همین خبر را با اختلافات نسبتاً مهم روایت کرده‌اند. از آن جمله در این روایات آمده است که عمر در ضمن گرفتن سند از دست فاطمه (ع) وی را چنان مضروب ساخت که بر اثر آن سقط جنین کرد و چند ماه بعد درگذشت.
سال‌ها بعد عمر بن عبدالعزیز، خلیفۀ اموی (خلافت: ۹۹-۱۰۱ق) و سپس ابوالعباس سفّاح، نخستین خلیفۀ عباسی (خلافت: ۱۳۲-۱۳۶ق)، بار دیگر مهدی عباسی (خلافت: ۱۵۸-۱۶۹ق) و نیز مأمون عباسی در سال ۲۱۰ق فدک را به بنی فاطمه بازگرداندند.
[۲۸] یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۸۵۷-۸۵۸.


۱.۷ - رنجیده شدن فاطمه (ع)

برخی از علمای اهل سنت مصادره و تصرف فدک را از مقولۀ اجتهاد و در حدود صلاحیت خلیفه دانسته‌اند، ولی شیعیان با توجه به این‌که این تنها مصادره در زمان ابوبکر بوده و در مقابل آن بذل و بخشش‌هایی از بیت المال ــ در جهت استوار کردن پایه‌های خلافت ــ در منابع گزارش شده،
[۲۹] ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، ج۱، ص۲۲۲، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
[۳۰] مفید، محمد بن محمد، الجمل، قم، مکتبه الداوری، ص۵۹.
این عمل را سخت نکوهش کرده و رنجاندن فاطمه (ع) را که به فرمودۀ پیامبر اکرم برابر با رنجانیدن خدا و پیامبر خداست، گناهی بزرگ و از مطاعن ابوبکر می‌شمرند.


نخستین یا دومین اقدام رسمی و حکومتی ابوبکر پس از ضبط فدک، تجهیز لشکر اسامه بود.

۲.۱ - اقدام خطرناک

خلیفه به رغم آشفتگی جزیرة العرب (ارتداد برخی از قبایل، ظهور پیامبران دروغین، سرکشی‌های یهود و نصارا و آشوب‌های احتمالی دیگر) و بر خلاف نظر دو مشاور خود عمر و ابوعبیده که اعزام لشکر اسامه را در این موقع باریک دور از احتیاط می‌دیدند، ظاهراً برای اجرای اوامر پیامبر این کار را ضروری دانست و در پاسخ به مخالفان گفت: «به خدایی که جان ابوبکر به فرمان اوست، اگر بیم آن باشد که درندگان مرا بربایند، گروه اسامه را چنان‌که پیامبر فرموده است، روانه می‌کنم...».
[۳۱] واقدی، محمد بن عمر، ج۲، ص۱۱۲۱، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
[۳۳] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۶۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
[۳۴] عظم، رفیق بن محمود، ج۱، ص۲۴-۲۵، اشهر مشاهیر الاسلام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۳۵] فیاض، علی‌اکبر، ج۱، ص۱۳۳، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش.

از این‌روی، ابوبکر به تن خویش به اردوگاه جرف رفت و از آن‌جا لشکر را روانه ساخت و خود در حالی که پیاده به دنبال سپاه می‌رفت و عبدالرحمن بن عوف مرکب او را می‌برد، اسامه را که سوار بر مرکب بود، بدرقه کرد و چون آیین بدرقه به سر امد، سپاهیان را به رعایت اموری چند سفارش کرد و سپس از اسامه اجازه خواست که عمر برای دستیاری او در مدینه بماند و اسامه پذیرفت.
[۳۶] واقدی، محمد بن عمر، ج۲، ص۱۱۲۱-۱۱۲۲، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
[۳۸] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۶۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.


۲.۲ - پیروزی اسامه

به روایت واقدی، ابوبکر از صدور فرمانی خاص برای اسامه خودداری کرد و فقط به اسامه گفت: برای اجرای فرمان پیامبر خدا (ص) حرکت کن، من نه ترا بدان فرمان می‌دهم و نه از آن باز می‌دارم، من فقط مجری فرمان رسول خدایم.
[۳۹] واقدی، محمد بن عمر، ج۲، ص۱۱۲۲، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
[۴۱] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۶۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
[۴۲] عظم، رفیق بن محمود، ج۱، ص۲۴-۲۵، اشهر مشاهیر الاسلام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۴۳] فیاض، علی‌اکبر، ج۱، ص۱۳۳، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش.

آن‌گاه اسامه شتابان آهنگ ابنی (= خان الزیت امروز) کرد و پس از گذر از سرزمین بنی جهینه و بنی قضاعه که هم‌چنان مسلمان بودند، غافلگیرانه با شعار «یا منصورُ أمِتْ» بر دشمن تاخت و پس از ۳۵، ۴۰ یا ۷۰ روز پیروزمندانه به مدینه بازگشت.
این لشکرکشی در آن روزهای پرآشوب بازتاب بسیاری به سود مسلمانان و حکومت اسلامی در پی داشت.
[۴۴] طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۲۲-۱۱۲۵.



هنوز خبر رحلت پیامبر (ص) به سراسر جزیرة العرب نرسیده بود که در بسیاری از نقاط آن، واکنش‌هایی به شکل‌های مختلف رخ نمود.

۳.۱ - گوناگونی شورشیان

با آن‌که انگیزه و هدف این واکنش‌ها با یکدیگر متفاوت بوده، غالب منابع اهل سنت همه را «فتنۀ ردّه» (شورش مرتدان) خوانده‌اند،
[۴۹] دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۸، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
[۵۰] حسین، طه، ج۱، ص۱۱۱-۱۱۳، آئینۀ اسلام، ترجمۀ آینی، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۵۱] حسین، طه، ج۱، ص۱۹۶، آئینۀ اسلام، ترجمۀ آینی، تهران، ۱۳۵۲ش.
اما برخی از همین منابع حکایت از این دارند که بسیاری از کسانی که ابوبکر با نام ارتداد با آنان جنگید، نماز می‌خواندند، یعنی به توحید و نبوت اعتقاد داشتند.
به گفتۀ ابن کثیر، جز ابن ماجه همۀ اهل حدیث آورده‌اند که عمر به ابوبکر اعتراض کرد که چگونه برخلاف سنّت پیامبر با مردمی که بر یگانگی خدا و رسالت محمد (ص) شهادت داده‌اند، می‌جنگی؟ ابوبکر پاسخ داد:... به خدا سوگند با کسی که میان نماز و زکات تفاوت نهد، خواهم جنگید.
طبری نیز آورده است که گروه‌هایی از اعراب به مدینه می‌آمدند که به نماز اقرار داشتند، ولی از دادن زکات خودداری می‌کردند و در میان اینان کسانی بودند که با اعتراض به خلافت ابوبکر، از پرداخت زکات به وی امتناع داشتند.
[۵۴] ابن کثیر، البدایه، ج۳، ص۲۴۶.

برخی دیگر از پژوهش‌گران اهل سنت نیز انگیزۀ این آشوب‌ها و مخالفت‌ها را یکسان ندانسته و میان گروه‌هایی که نسبت به اساس دین اسلام دچار تردید گشته، یا از آن روی برتافته بودند و کسانی که نگران مسألۀ جانشینی، سلطۀ مستبدانۀ قبیله‌ای، به بیراهه افتادن اسلام و در نهایت بیمناک از آیندۀ خویش بوده‌اند، تفاوت نهاده
[۵۶] حسن، ابراهیم حسن، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۵، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۹۶۴م.
[۵۷] دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۹، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
[۵۸] اوچ اوک، بحریه، ج۱، ص۳۶-۳۸، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۴ش.
و گفته‌اند: قبایل عرب که با مشاهدۀ رقابت و درگیری انصار با مهاجران، بنی عبد مناف (بنی هاشم و بنی امیه) با دیگر قبایل قریش (بنی تیم، بنی عدی، بنی فهر) و اوس با خزرج از آینده ناامید شده و آرزوهاشان در خلافت یکسره بر باد رفته بود، سر به شورش برداشتند و بسیاری از آنان در برابر سلطۀ ابوبکر ایستادند و از پرداخت زکات به وی، به این گمان که همان باج است، تن زدند، زیرا برخی از آنان گمان می‌بردند که کار قریش پس از درگذشت رهبرشان سامان نمی‌گیرد و نیز خوش نمی‌داشتند که قریش به نام دین آنان را زیر نفوذ خویش درآورد و آزادی را از آنان بگیرد.
بدین‌سان، سرکشی از حکومت قریش در میان قبایل گسترش یافت، تا آن‌جا که مرکز اسلام آماج نابودی گشت و قلمرو آن به مدینه، مکه، طائف و بنی عبدالقیس محدود شد.
[۵۹] حسن، ابراهیم حسن، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۵، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۹۶۴م.
[۶۰] اوچ اوک، بحریه، ج۱، ص۳۸-۳۹، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۴ش.


۳.۲ - انگیزه‌ها

محققان با امعان نظر در روایات، «اهل ردّه» را بر اساس انگیزه‌ها و اهدافشان به گروه‌هایی چند تقسیم کرده‌اند:
۱. کسانی که رحلت پیامبر برای آنان بسیار غیرمترقبه و شگفت‌انگیز بود و با رحلت آن حضرت ایمان و اسلام آنان دست‌خوش تزلزل گشت.
۲. کسانی که گمان می‌بردند که با شخص پیامبر هم‌پیمان بوده‌اند و اکنون با رحلت آن حضرت این پیمان به سر آمده است.
۳. کسانی که می‌پنداشتند قدرت و شوکت اسلام به پایان آمده و دیگر ضرورتی به ادامۀ وابستگی بدان در میان نیست.
۴. کسانی که اطاعت از ابوبکر را بر خود گران می‌دیدند و از این روی، با حفظ ایمان و اسلام خویش و انجام دادن دیگر واجبات دینی، از پرداخت زکات به وی خودداری می‌کردند.
۵. کسانی که بر اثر تعصّبات و وابستگی‌های قبیله‌ای و چشم‌داشت‌های مادی و دنیاوی منقاد قدرت پیامبر اسلام شده بودند و اکنون با سر برداشتن پیامبرانی دروغین از طایفۀ خویش یا طوایف همبستۀ خود، ترجیح می‌دادند که به جای پیروی از پیامبر قریشی به پیامبری از خویش بپیوندند.
[۶۱] دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۹، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.

برخی از صاحب‌نظران برآنند که در این ایام مردم جزیرة العرب، جز مسلمانان ثابت قدم، ۳ گروه بودند:
۱. گروهی که به کلی از اسلام برگشته بودند؛ ۲. گروهی که فقط از دادن زکات امتناع می‌کردند، ولی نماز را قبول داشتند؛ ۳. اکثریت که در انتظار بودند.

۳.۳ - نقد ابوبکر

راویان تاریخ اسلام گروه اول و دوم را یکسان مرتد خوانده‌اند
[۶۳] فیاض، علی‌اکبر، ج۱، ص۱۳۳، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش.
(برای اطلاع از تفصیل روی‌دادها و مسائل مربوط به اهل ردّه، به این منبع رجوع کنید ).
کسانی نیز برخی از این جنگ‌ها و هم‌چنین کشته شدن مالک بن نویره (ﻫ م) به دست خالد بن ولید و تأیید ابوبکر از خالد را مغایر با کتاب و سنت و از مطاعن وی شمرده‌اند.
[۶۵] سیدمرتضی، علی بن حسین، ج۴، ص۱۶۱-۱۶۷، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهرا حسینی، تهران، ۱۴۱۰ق.
[۶۶] طباطبائی، محمدحسین، ج۱، ص۱۱، شیعه در اسلام، قم، ۱۳۴۸ش.

نظر برخی از بزرگان صحابه و اهل سنت چون ابوفتادۀ انصاری، عبدالله بن عمر و حتی عمر در مورد قتل مالک منطبق با نظر علمای شیعه است.
[۶۷] یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۲، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۷۰] ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۲، ص۶۵، بیروت، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.


۳.۴ - قبایل شورش‌کننده

به هر حال، اخبار مربوط به آن‌چه نام «فتنۀ ردّه» بدان داده‌اند، در نام‌های افراد و مکان‌ها و تاریخ‌ها، به ویژه تقدم و تأخر روی‌دادها بسیار آشفته است و این آشفتگی حکایت از آن دارد که این اخبار در زمان‌های بسیار بعدتر تدوین گشته و احتمالاً در آن‌ها دست برده شده است.
با این حال می‌توان خطوط کلی و نتایج و آثار این روی‌دادها را از همین روایات گوناگون به دست آورد: بنابر برخی از روایات طبری، جز دو قبیلۀ قریش و ثقیف، دیگر قبایل عرب همه جز اندکی از آن‌ها، از دین بگشتند،
[۷۱] ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۳، ص۲۴۲، بیروت، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
اما به نظر می‌رسد که دامنۀ ارتداد به این درجه از وسعت نبوده باشد.
از بررسی روایات بر می‌آید که بیش‌تر قبایل پیرامون مدینه یا نزدیک بدان، غالب قبایل میان مکه و مدینه و بسیاری از قبایل یمن، نجد، تهامه و نیز بسیاری از فروع قبایلی که در این ۳ ناحیه مرتد شده بودند، هم‌چنان مؤمن و وفادار به اسلام باقی مانده بودند.
مکه و طائف نیز که در سراشیبی ارتداد افتاده بودند، به همت سران خویش بر اسلام باقی ماندند و حتی والیان مکه و مدینه توانستند برخی از آشوب‌های اعراب مُدلِج، خزاعه، کنانه و ازد را که در این دو ناحیه و ناحیۀ ساحلی حجاز در حال شکل‌گیری بود، در چند روز فرو نشانند.
چنین بود که ابوبکر توانست بر خاموش ساختن آتش این آشوب‌ها توفیق یابد
[۷۲] ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۱۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
[۷۳] دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۴۱-۴۲، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
(برای اطلاع از جزئیات، به این منبع رجوع کنید ).

۳.۵ - نخستین نبرد

نخستین نبرد با اهل ردّه ــ پس از نبرد با اسود عنسی ـ ت در جمادی الاول یا جمادی الآخر ۱۱ق در ذوالقصه (یک منزلیِ مدینه) در گرفت.
ابوبکر در حالی که منتظر بازگشت لشکر اسامه بود و با ارسال نامه و پیک، عمال حکومت را به ایستادگی و مقاومت در برابر شورشیان تشجیع می‌کرد، خبر یافت که خارجة بن حصن فزاری به یاری بنی غطفان بر عامل صدقه تاخته و اموال را از او گرفته، به بنی فزاره پس داده است.
بیم حملۀ غافل‌گیرانۀ دشمنان به مدینه نیز در میان بود، زیرا فرستادگان مرتدان که برای گفت‌و‌گو با خلیفه به مدینه آمده بودند، خبر ناتوانی مسلمانان را به گوش قبایل خویش رسانده و آنان را به فکر تاخت و تاز به مدینه انداخته بودند.
از این‌رو، ابوبکر به منظور آماده‌باش فرمان داد تا مسلمانان همه در مسجد حاضر و آماده باشند، علی (ع)، زبیر، طلحه و عبدالله بن مسعود را نیز بر گذرگاه‌های مدینه گماشت تا از نفوذ دشمن به مدینه جلوگیری کنند.
هنوز ۳ روز از بازگشت نمایندگان قبایل از مدینه جلوگیری کنند. هنوز ۳ روز از بازگشت قبایل از مدینه نگذشته بود که مرتدان شبانه به مدینه تاختند.
ابوبکر به نگهبانان گذرگاه‌ها فرمان داد که بر جای خویش باشند و خود با مقیمان مسجد که همه شتر سوار بودند، بر دشمنان تاخت و آنان را تا ذو حُسی دور کرد.
هر چند جنگجویان مقدمۀ لشکر او شکست خوردند، ولی سرانجام مسلمانان دشمن را براندند و بیش‌تر شتران آنان را بگرفتند و آنان را تا ذوالقصه تعقیب کردند.
آن‌گاه خلیفه پس از گماردن گروهی در آن‌جا خود به مدینه بازگشت.
این نخستین پیروزی مسلمانان در نبردهای ردّه بود که قوت قلب مسلمانان و زبونی مشرکان را در پی داشت.
[۷۶] ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۷۷] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۴۴-۳۴۵.

پس از بازگشت لشکر اسامه از سفر مؤته و رسیدن پی در پی ۳ تن از عاملان صدقه (به ترتیب: صَفْوان، در آغاز شب؛ زبرقان، در نیمۀ شب؛ عدی، در آخر شب) خلیفه نبرد با دشمنان و مخالفان را به جدّ دنبال کرد.
وی اسامه را به جای خویش بر مدینه گماشت و خود با کسانی که در گذرگاه‌ها نهاده بود، به سوی ذوحسی و ذوالقصه راند و پس از شکست شورشیان ربذه و هزیمت عبس و بنی بکر و بنی ذبیان، پیروز به مدینه بازگشت و سرزمین ابرق را که از آن بنی ثعلبه بود و نیز سرزمین ربذه را نخست چراگاه عمومی و سپس چراگاه چهارپایان متعلق به بیت المال کرد.
[۸۰] ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۵، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.


۳.۶ - فرماندهان

پس از این پیروزی‌ها، خلیفه در ذوالقصه ۱۱ گروه ترتیب داد و ۱۱ درفش به نام ۱۱ فرمانده بست و آنان را بدین شرح گسیل داشت:
۱. خالد بن ولید برای جنگ با طلیحه بن خویلد به نجد و پس از فراغ از آن برای جنگ با مالک بن نویره به بطاح.
۲. عِکْرمة بن ابی جهل برای جنگ با مُسَیلمه به یمامه.
۳. مهاجرین ابی امیه برای جنگ با اسود عنسی به یمن و پس از آن به سوی کنده.
۴. خالد بن سعید بن عاص به حَمْقَتَیْن از مشارف شام.
۵. عمرو بن عاص برای جنگ با گروه‌های قضاعه، ودیعه و حارث.
۶. حذیقة بن مِحْصَن را به سرزمین دَبا.
۷. عرفجة بن هرثمه را به مهره.
۸. شُرَحبیل بن حَسَنه را به دنبال عکرمه فرستاد تا پس از فراغ از کار یمامه به کار مرتدان قضاعه بپردازد.
۹. طریقة بن حاجز را به سوی بنی سلیم و کسانی از هوازن که با آنان بودند.
۱۰. سوبد بن مُقرّن را به تهامۀ یمن.
۱۱. علاء بن حضرمی را به بحرین.
[۸۲] ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۵، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.

از این میان، با اعتراض و اصرار عمر، فرماندهی سپاه شام را از خالد بن سعید گرفتند و به یزید بن ابی سفیان دادند، زیرا خالد در جریان بیعت به حمایت از علی (ع) برخاسته و تا دو یا سه ماه بعد (تا بیعت بنی هاشم) با ابوبکر بیعت نکرده بود.
[۸۳] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۹۷، بیروت، دار صادر.
[۸۴] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۸، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۸۵] ابن اثیر، علی بن محمد، ج۲، ص۸۴، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۶ق.


۳.۷ - منشور و نامه‌ها

ابوبکر به آنان فرمان داد که قبایل مسلمان مسیر خود را تجهیز کنند و با خویش همراه سازند و منشوری نیز خطاب به قبایل و طوایف مرتد عرب نوشت و پیش از رهسپار شدن لشکرها آن نامه‌ها را با فرستادگان به سراسر جزیرة العرب فرستاد.
در این منشور پس از بسمله، ذکر نام خویش با عنوان «خلیفه رسول اللـه»، ستایش خدا و ذکر شهادتین، به ستایش اسلام پرداخته و با استشهاد به آیات قرآنی مسألۀ رحلت پیامبر را تبیین کرده و با معرفی فرمانده اعزام شده بدان ناحیه، موضوع مأموریت و کیفر مرتدان را بیان کرده و آنان را به توبه، اعلان اسلام به وسیلۀ اذان و پرداخت زکات فرمان داده بود.
افزون بر این منشور، نامه‌هایی نیز به نام هریک از سران لشکرها نوشت که در آن‌ها فرمان‌ها و سفارش‌های لازم دربارۀ چگونگی راندن سپاه و مراعات سنت‌های اسلامی در رفتار با سپاهیان و استواری در اجرای مأموریت آمده بود.
ابوبکر چنان‌که به سران لشکرها فرمان داده بود، خود نیز ــ به رغم ظاهر نرم و ملایمش ـ در سرکوب سرکشان و کیفر دادن بدان‌ها سخت جدی بود.
بنا به روایاتی برخورد وی با فُجائۀ سُلَمی (ایاس بن عبد یالیل) روشن‌گر این سخن است: ایاس پیش ابوبکر آمده و از او سلاح و ساز و برگ گرفته بود تا با اهل ردّه بجنگد، اما با این ساز و برگ دست به تاراج مسلمانان زد.
ابوبکر پس از شکست و دستگیری وی فرمان داد تا آتشی بزرگ در مصلای مدینه برافروختند و او را در جامه پیچیده، در آتش انداختند.
[۸۹] ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۸، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.


۳.۸ - فرونشستن سرکش‌ها

بدین‌سان ابوبکر سرکوب مخالفان حکومت و دشمنان اسلام را آغاز کرد و با یاری مسلمانان توانست سرکشی‌های مناطق نزدیک‌تر را در مدتی بسیار کوتاه، تقریباً در دو ماه و نیم (از جمادی الاول یا جمادی الآخر ۱۱ق تا اواخر همین سال) و آشوب‌های نواحی دوردست‌تر و فتنۀ پیامبران دروغین ــ اسود عنسی، طلیحة بن خویلد، سجاح و مسیلمه (ﻫ م م) ــ را نیز تا نیمۀ سال بعد فرو نشاند و فقط در مدت یک سال جزیرة العرب را چون زمان پیامبر یکسره زیر لوای اسلام درآورد (برای اطلاع از جزئیات این پیروزی‌ها، به این منابع رجوع کنید
[۹۱] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۸۹-۱۱۵، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
[۹۴] اوچ اوک، بحریه، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۹۵] دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۸-۶۵، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
).




۴.۱ - عراق و شام

ابوبکر پس از فرو نشاندن آشوب‌های داخلی، آهنگ تصرف عراق و شام کرد.
زمینۀ فتح این سرزمین‌ها از جهات گوناگون از سال‌ها پیش فراهم شده بود: از یک سوی، پیامبر (ص) در هنگام حفر خندق در پیرامون مدینه (شوال ۵ق/مارس ۶۲۷م) مژدۀ گشوده شدن کاخ‌های یمن، شام و ایران را داده بود
[۹۶] واقدی، محمد بن عمر، ج۱، ص۴۵۰، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
و مسلمانان آشکارا تحقق بخشی از این وعده (فتح یمن) را تا آن تاریخ به چشم خویش دیده بودند.
از سوی دیگر، وقعۀ ذوقار (جایی در جنوب کوفه، نزدیک فرات) که در آن بنی شیبان از قبیلۀ بکر بن وائل (از اعراب ربیعه) یک گروه از سپاهیان منظم خسرو پرویز را شکسته بودند (مقارن بعثت)، هم‌چنان بخشی از حماسه و افتخارات اعراب به شمار می‌آمد و گفته‌اند که پیامبر (ص) نیز در همان ایام از شنیدن خبر آن پیروزی شادمان شده بود
[۹۸] ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۳۵، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
و نوشته‌اند که این پیروزی به ظاهر ناچیز حس غرور عرب را در برابر ایرانیان چنان بیدار کرد و آنان را چنان برانگیخت که به زودی توانستند از مرزهای امپراتوری ایران بگذرند و بر سواران زره‌پوش ساسانی پیروز شوند.
[۱۰۱] نولدکه، تئودر، ج۱، ص۴۵۰، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، ۱۳۵۸ش.
[۱۰۲] نولدکه، تئودر، ج۱، ص۴۹۱-۴۹۲، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، ۱۳۵۸ش.
[۱۰۳] تقی‌زاده، حسن، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۲، از پرویز تا چنگیز، تهران، ۱۳۴۹ش.

هم‌چنین پیشروی مسلمانان به فرماندهی پیامبر (ص) تا تبوک در خاک روم (تابستان ۹ق/۶۳۰م) و نفوذ لشکر اسامة بن زید در مرزهای شام و بازگشت پیروزمندانۀ آنان (۱۱ق/۶۳۲م) نبرد با رومیان را در چشم مسلمانان آسان می‌نمود و احتمالاً خلیفه و مسلمانان عنایت خاص پیامبر را به لشکرکشی در خاک روم که در نبرد مؤته و تبوک و به ویژه در علاقه و اصرار آن حضرت به اعزام سپاه اسامه جلوه‌گر شده بود، دلیلی بر خواست باطنی پیامبر (ص) نسبت به این فتوح می‌پنداشتند و تحقّق بخشیدن به این خواست را نوعی فریضه تلقی می‌کردند.

۴.۲ - ایران

در این ایام دولت ساسانی بر اثر آشفتگی‌های داخلی و تبدلات پی در پی شاهان در تیسفون دست‌خوش ناتوانی گشته و رو به انقراض نهاده بود، دو تن از سران قبایل بکر و شیبان (مثنّی بن حارثۀ شیبانی و سُوَید بن قطبۀ عجلی) که در کناره‌های فرات مسکن داشتند، از هر فرصتی سود می‌جستند و گستاخ‌تر از سال‌های مقارن واقعۀ ذوقار به آبادی‌های قلمرو ایران می‌تاختند و به تاراج می‌پرداختند، زیرا دولت لخمیان که اینان را از دستبرد به ایران باز می‌داشت، سال‌ها پیش از میان رفته بود و قبیلۀ بنی حنیفه، مدافع و وابستۀ ایران، نیز اکنون درگیر نبرد با عکرمة بن ابی جهل، شرحبیل بن حسنه و خالد بن ولید، سرداران ابوبکر در جنگ‌های ردّه بود.
مثنی بن حارثه در اواخر نبردهای ردّه اسلام آورد و به امید اخذ حکم امارت به مدینه آمد و از خلیفه خواست که وی را بر کسانی از بنی شیبان که مسلمان شده‌اند، امارت دهد تا به یاری آنان بر ایران بتازد.
بنابر روایتی از بلاذری ابوبکر نخست وی را بر این امر گماشت، ولی بعد به خالد بن ولید که از نبرد با مسیلمه در یمامه فارغ گشته بود، فرمان داد که به عراق رود و به مثنی نیز نامه نوشت که به خالد بپیوندد و فرمانبردار او باشد.
[۱۰۴] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۲۴۲، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.

سوید بن قطبه (با قطبة بن قتادۀ سدوسی یا ذهلی) هم که آرزوهایی همانند مثنی در سر داشت، سرانجام به خالد پیوست.
[۱۰۸] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۲۴۳، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.

در روایات مربوط به جنگ‌های خالد در عراق، خاصه ترتیب و توالی آن‌ها، حتی تاریخ آمدن وی به عراق اختلاف بسیار دیده می‌شود.
[۱۱۰] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۲۴۲-۲۵۱، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.

نوشته‌اند که خالد به یاری مثنی و دیگر سران بکر، عدی بن حاتم از قبیلۀ طی و عاصم بن عمرو از بنی تمیم در ۳ دسته عازم اجرای مأموریت شدن.
در این جنگ‌ها با پیروزی سریع بر سرداران ساسانی چون هرمزد (در نبرد ذات السلاسل)، قباد، قارن، نوشجان یا انوشجان، هزار سوار، بهمن جادویه و جابان و کشتار و اسارت بسیاری از ایرانیان و اعراب وابسته بدانان بر نقاطی چون کاظمه، مذار، ثَنّی، وَلَجه، اُلَیَّس و اَمِغیشیّا مسلّط گشتند و آن‌گاه آهنگ حیره کردند.
مقاومت آزادبه، مرزبان حیره وصول به این شهر را مشکل ساخت، ولی خالد با شکستن سپاه و کشتن پسر وی توانست به دروازۀ حیره نزدیک شود و این شهر را که سرِ ایستادگی در برابر دشمن داشت، در محاصره آورد.
سرانجام این شهر با دادن کشتۀ بسیار تسلیم شد و بدین‌سان در صفر ۱۲/مۀ ۶۳۳ با پیروزی نبردهای مذار و ولجه و الیس، ناحیۀ حیره به تصرف خالد درآمد و مردم شهر با قبول پرداخت ۰۰۰‘۱۰۰ (یا بنا بر روایات دیگر ۰۰۰‘۸۰ یا ۰۰۰‘۹۰) درهم در سال با وی پیمان صلح بستند و نیز پذیرفتند که به شرط بر جای ماندن کنشت‌ها و کاخ‌هایشان، مسلمانان را در جنگ با ایران راهنمایی و در بین ایرانیان جاسوسی کنند.
بدین‌سان مسلمانان با عقد نخستین پیمان صلح در سرزمینی بیرون از مرزهای جزیرة العرب، نخستین جزیه را از عراق به مدینه فرستادند.
[۱۱۲] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
[۱۲۱] زرین‌کوب، عبدالحسین، ج۱، ص۳۴۶-۳۵۰، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، ۱۳۴۳ش.


۴.۳ - روم

ابوبکر، به روایت ابن اسحاق، پس از بازگشت از حج سال ۱۲ق (طبری، روایتی دیگر آورده که منکر حج ابوبکر در دورۀ خلافت وی است)، تجهیز نیرو برای گسیل داشتن به شام را آغاز کرد.
به روایت یعقوبی، ابوبکر برای حمله به سرزمین شام با علی (ع) مشورت کرد و آن حضرت این اقدام را به بیانِ «فعلت ظفرت» تأیید کرد.
[۱۲۴] یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۳، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.

به گفتۀ بلاذری، ابوبکر به مردم مکه، طائف، یمن و همۀ اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آنان را به جهاد و کسب غنائم در سرزمین روم ترغیب کرد.
در پی اعلام جهاد، داوطلبان به نیت جهاد در راه خدا یا به طمع کسب غنیمت، از هر سو روی به مدینه نهادند و در طول ماه محرم ۱۳/مارس ۶۳۴ سپاهیان در دو اردوگاه، در جرف اقامت گزیدند. در این مدت ابوعبیدۀ جرّاح با آنان نماز می‌گزارد.
[۱۲۵] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۵۸-۱۱۶، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.

در باب فرماندهان سپاهیان شام اختلاف است. بنا بر روایت بلاذری در اول صفر ۱۳ق/۶ آوریل ۶۳۴م ابوبکر ۳ درفش به ترتیب برای خالد بن سعید بن عاص، شرحبیل بن حسنه و عمرو بن عاص بست.
گفته شده که ابوبکر بر آن بود که ابوعبیده را به امارت بگمارد، ولی وی پوزش خواست و نپذیرفت، نیز گفته‌اند که او به امارت سپاه گماشته شد، اما بلاذری این روایت را استوار ندانسته و نوشته است که امارت ابوعبیده بر سراسر شام مربوط به دورۀ خلافت عمر است.
[۱۲۷] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۵۸-۱۱۶، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.

در برابر این روایت، روایات دیگری ذکر شده که ابوبکر، عمرو بن عاص را از طریق ایله به سوی فلسطین و یزید بن ابی سفیان، ابوعبیدۀ جرّاح و شرحبیل بن حسنه را از طریق تبوک به شام گسیل کرد.
هم در این روایات آمده است که نخستین درفشی که ابوبکر به قصد شام بست، درفش خالد بن سعید بن عاص بود، ولی به تحریک عمر، او را پیش از حرکت از فرماندهی برکنار کرد و یزید بن ابی سفیان را بر جای وی گماشت.
بدین‌سان، یزید نخستین امیری بود که آهنگ شام کرد.
[۱۲۹] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۶، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.

بنا بر روایتی از ابومخنف، ابوبکر به فرماندهان گفت: هرگاه برای نبرد گرد آمدید، فرمانده شما ابوعبیده وگرنه یزید بن ابی سفیان است.
عمرو بن عاص نیز فقط برای یاری سپاهیان گسیل شده بود و تنها بر نیروهای زیر فرمان خود امارت داشت.
[۱۳۰] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۶، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.

روایات دیگری نیز در این باب در دست است.
در باب نخستین نبرد مسلمانان و رومیان نیز روایات مختلفند: برخی عَرَبه یا عَرْبه (جایی در فلسطین) و برخی دیگر داثن یا داثنه (یکی از قرای غزه) را نخستین دانسته‌اند، اما سومین پیروزی را در دابیه نوشته‌اند.
[۱۳۴] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۷، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.

در پی این پیروزی‌ها، هرقل، امپراتور بیزانس، خود را به حمص رساند و بی‌درنگ لشکری گران (نزدیک به ۰۰۰‘۲۰۰ تن) از رومیان، مردم شام، الجزیره و ارمینیه فراهم آورد و به مقابلۀ مسلمانان گسیل کرد.
دو لشکر در یرموک با هم روبه‌رو شدند. مسلمانان پس از ۳ ماه (صفر و دو ربیع ۱۳/آوریل ـ ژوئن ۶۳۴) رویارویی و برخی تاخت و تازهای کم‌اهمیت، از ابوبکر یاری جستند و خلیفه به خالد بن ولید فرمان داد که از عراق رهسپار شام شود.
[۱۳۶] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۴۰-۱۴۱، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
[۱۳۷] طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۹۲-۳۱۴.

خالد نیز مثنی بن حارثه را در حیره به جای خویش نهاد و در ربیع الآخر ۱۳ روانه شد و پس از گشودن عین التمر و صَنْدوداء و سرکوب طوایف مرتد مُصیّخ و حُصَید و دست یافتن بر قُراقِر، سُوی (از منابع آبی بنی کلب)، کواتل، قرقیسیا، و فتح صلح‌آمیز ارکه به دومة الجندل رسید.
وی برای کوتاه کردن راه، مسیری بسیار دشوار و پربیم و خطر را پیمود و پس از پیروزی بر گروهی از سپاهیان روم در بُصری (از ایالت حوران) و اجنادین سرانجام در جمادی الاول به یرموک رسید.
در گیرودار جنگ پیکی از مدینه با نامه‌ای از عمر حاکی از مرگ ابوبکر، خلافت یافتن عمر، عزل خالد از فرماندهی سپاه و امارت یافتن ابوعبیده بر نبردهای شام، به یرموک رسید، ولی تا پیروزی مسلمانان خبر را مکتوم داشتند.
[۱۳۸] بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۸-۱۲۲، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.



پس از رحلت پیامبر (ص) و روی‌دادهایی چون وقعۀ یمامه (۱۱ق) و شهادت بسیاری از صحابه و قاریان قرآن، مسلمانان نیاز به گردآوری قرآن را بیش از پیش احساس کردند.

۵.۱ - نقش ابوبکر

شناخت دقیق اقداماتی که در این زمینه به عمل آمده، از میان روایات گونه‌گون، بسیار دشوار است، تا آن‌جا که حتی نمی‌توان با اطمینان نقش ابوبکر را در این‌باره معین کرد.

۵.۲ - نسخه زید

بر اساس روایتی که بخاری از زید بن ثابت نقل می‌کند، پس از کشتار یمامه، ابوبکر به پیشنهاد عمر، زید را فرا می‌خواند و او را مأمور جمع‌آوری قرآن می‌سازد و زید نیز پس از مدتی تأمل در این زمینه، کار را آغاز می‌کند و سور و آیات را از همه‌جا گرد می‌آورد.
برخی از این سور و آیات بر روی شاخه‌های خرما و سنگ‌های سپید ثبت شده بود و برخی در سینه‌های مردم، مثلاً زید دو آیۀ آخر سورۀ توبه را نزد ابو خزیمۀ انصاری (ذو شهادتین) می‌یابد.
[۱۴۳] بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۶، ص۹۸، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.

بنابر این روایت این صحف نزد ابوبکر بود، تا درگذشت، سپس پیش عمر بود و پس از وی نزد حفصه، دختر عمر.
[۱۴۴] بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۶، ص۹۸-۹۹، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
[۱۴۵] رامیار، محمود، ج۱، ص۳۰۴ به بعد، تاریخ قرآن، تهران، ۱۳۶۲ش.

با مطالعۀ روایات دیگر اطلاعات بیشتری دربارۀ چگونگی گردآوری نسخۀ زید، یاوران و مشاوران زید، جنس و نوع صحیفه‌های مورد استفاده و... می‌توان به دست آورد.
بنابر همین روایات، عثمان این مصحف را برای تدوین نهایی قرآن از حفصه امانت گرفت و بر خلاف دیگر مصاحف که سوزاند، آن را سالم به حفصه بازگرداند.
مروان بن حکم (حک‌ ۶۴-۶۵ق/۶۸۳-۶۸۴م) که در زمان خلافت معاویه والی مدینه بود، یک بار آن مصحف را از حفصه خواست، ولی او نداد.
پس از فوت حفصه (۴۵ق/۶۶۵م) مصحف به دست عبدالله بن عمر افتاد و مروان بار دیگر کس فرستاد و این‌بار آن را از عبداللـه ستاند و فرمان داد که آن را از میان ببرند تا شبهه‌ای در باب مصاحف عثمانی پدید نیاید.
[۱۴۶] رامیار، محمود، ج۱، ص۳۰۴ به بعد، تاریخ قرآن، تهران، ۱۳۶۲ش.





۶.۱ - اجتهاد به رأی

ابوبکر در مدت کوتاه خلافت که بیش‌تر آن در جنگ سپری شد، هیچ برنامه یا نظام مهمی بنیاد ننهاد. وی ضمن استوار ساختن پایه‌های نظام اسلامی می‌کوشید تا نشان دهد که در حکومت، پیرو قرآن و سنت پیامبر است. برخی اقدامات او چون اعزام جیش اسامه، به رغم مخالفت دیگر صحابه، مؤید این سخن است.
البته وی هرگاه مصالح حکومت اقتضا می‌کرد، با اجتهاد به رأی، مشکلات را از پیش پا بر می‌داشت. ابن سعد به نقل از ابن سیرین می‌نویسد که ابوبکر پس از پیامبر (ص) دلیرترین کس در اجتهاد به رأی بود.
ابوبکر می‌گفت به رأی خویش اجتهاد می‌کنم، اگر صواب باشد، از آنِ خداست و اگر خطا باشد، از آنِ من است و از او آمرزش می‌خواهم.
[۱۴۷] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۷۷-۱۷۸، بیروت، دار صادر.


۶.۲ - دیوان عطا

هر چند مشهور است که دیوان عطا نخستین بار در روزگار خلافت عمر بنیاد یافته است،
[۱۴۸] ابوعبید، قاسم بن سلام، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۱، الاموال، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸م.
[۱۴۹] ماوردی، علی بن محمد، ج۱، ص۲۴۹، الاحکام السلطانیه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
ولی بنا بر آن‌چه در منابع آمده، به گونه‌ای دیوان عطا در زمان ابوبکر وجود داشته است.

۶.۳ - بیت المال

به گفتۀ ابن سعد
[۱۵۰] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۱۳، بیروت، دار صادر.
و ابن اثیر بیت المال او تا به مدینه منتقل شود، در سنح بود و نگهبانی نیز بر آن نگمارده بود، زیرا هر چه بدان‌جا می‌رسید، میان مسلمانان تقسیم می‌کرد و چیزی باقی نمی‌گذاشت. پس از انتقال به مدینه، بیت المال را در خانۀ خویش نهاد.
به گزارش ابویوسف در آغاز سال اول خلافت ابوبکر، مبلغی از بحرین به بیت المال رسید. او مقداری از آن را به کسانی که پیامبر (ص) بدان‌ها وعدۀ پرداخت چیزی داده بود، پرداخت و باقی‌مانده را به تساوی میان همگان از کوچک و بزرگ، بنده و آزاد و زن و مرد تقسیم کرد که به هر تن ۷ درهم و ثلث درهم رسید.
سال بعد نیز که مال بیشتری رسید، هم‌چنان به تساوی به هر تن ۲۰ درهم پرداخت.
ابوبکر در این کار نیز بر سنت پیامبر (ص) عمل می‌کرد و پیشنهاد دیگران را که خواستار تقسیم بر پایۀ سابقه و شرافت و جز آن بودند، نپذیرفت.
[۱۵۲] ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم، ج۱، ص۴۲، الخراج، قاهره، ۱۳۸۲ق.

پس از فوت وی عمر در حضور بزرگان و معتمدان بیت المال را گشود، در آن جز دیناری که از کیسه‌ای فرو افتاده بود، چیزی نیافتند.
[۱۵۳] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۱۳، بیروت، دار صادر.
[۱۵۵] یعقوبی، ج۲، ص۱۳۴، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۱۵۶] یعقوبی، ج۲، ص۱۵۴، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.


۶.۴ - کارگزاران حکومتی

دو سال و چند ماه خلافت ابوبکر در جنگ سپری شد و در حالی که نبرد با ایران و شام ادامه داشت، وی درگذشت.
از این‌رو، غالب کارگزاران حکومت وی، جز تنی معدود، فرماندهان و سران لشکری بودند.
در منابع کارگزاران وی را بدین شرح معرفی کرده‌اند: عمر بن الخطاب متصدی قضا؛ ابوعبیده متولی بیت المال؛ عتّاب بن اسید عامل مکه؛ عثمان بن ابی العاص عامل طائف و...؛ علی (ع)، زید بن ثابت و عثمان بن عفان و هر کس دیگر که حاضر بود، کار کتابت او را انجام می‌دادند.

۶.۵ - کاتب

به روایت طبری، کاتب او زید بود و عثمان فقط اخبار را برای او می‌نوشت (برای دیگر نام‌ها، به این منابع رجوع کنید
[۱۶۱] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۵، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
[۱۶۲] یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۸، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
).

۶.۶ - جانشینان

ابوبکر هرگاه در مدینه حضور نداشت، برگزاری نماز را به عمر می‌سپرد و کسی چون عثمان و اسامه را به جانشینی خود در مدینه می‌گماشت.
[۱۶۳] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۸۲، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
[۱۶۴] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.


۶.۷ - فقها

یعقوبی فقهای عصر ابوبکر را بدین شرح نام برده است: علی (ع)، عمر بن خطاب، معاذ بن جبل، اُبّی بن کعب، زید بن ثابت و عبدالله بن مسعود.
[۱۶۷] یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۸، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.

نقش خاتم او «نعم القادر اللـه» بود.


گزارش‌های مربوط به گزینش و انتصاب عمر برای جانشینی، همانند دیگر گزارش‌های آن عصر مختلف است.

۷.۱ - تصمیم قطعی ابوبکر

با آن‌که در غالب این اخبار سخن از مشورت ابوبکر با برخی از صحابه چون عبدالرحمن بن عوف و سعد بن وقاص و دیگران و نیز زن و دخترش عایشه و پسرانش در میان است.
از مجموعۀ این روایات آشکارا بر می‌آید که ابوبکر بر انتصاب عمر به جانشینی خود مصمم بوده است، زیرا به همۀ اعتراضات مشاوران نسبت به عمر استوار پاسخ رد می‌دهد.
[۱۷۰] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۱-۱۹۲، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
[۱۷۲] الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.

قراین دیگری نیز در دست است که نشان می‌دهد ابوبکر از پیش چنین نیتی داشته است، از آن جمله است: جریان سقیفه و پیشنهاد او برای خلافت عمر؛ سپردن امامت نماز و امر قضا به عمر که از نظر وی یکی از دلایل عمدۀ برتری و اولویت بر دیگران و تالی تلو امامت بر جامعه است؛ کسب اجازه از اسامه مبنی بر ماندن عمر در مدینه به عنوان یار و مددکار خلیفه.

۷.۲ - پیمان‌نامه ابوبکر

به گزارش طبری و ابن حبان
[۱۷۵] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۲، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
ابوبکر عثمان را در خلوت فرا خواند و گفت: «بنویس: بسم اللـه الرحمن الرحیم. این پیمان ابوبکر بن ابی قحافه با مسلمانان است، اما بعد...».
ابوبکر در همین حال و در همین‌جا از هوش رفت و عثمان از پیش خود نوشت: «اما بعد، من عمر بن خطاب را به جانشینی بر شما گماشتم و در نیک‌خواهی بر شما چیزی فرو نگذاشتم». آن‌گاه که ابوبکر به خود آمد، گفت: برایم بخوان. عثمان آن‌چه را نوشته بود، خواند.
ابوبکر چون نام عمر را شنید، تکبیر بر زبان آورد و گفت: آیا بیم داشتی که اگر در بی‌هوشی جان بدهم، مردم دست‌خوش اختلاف شوند؟ عثمان پاسخ داد: آری.
در روایات یعقوبی
[۱۷۶] یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۱۷۷] یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۷، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
و الامامه،
[۱۷۸] الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
سخنی از بیهوش شدن ابوبکر در میان نیست و متن پیمان‌نامۀ ابوبکر در این دو روایت هم با دیگر منابع متفاوت است و هم با یکدیگر اختلاف بسیار دارد.
این متن در روایت الامامه مفصل‌تر و حاوی این نکته است که من غیب نمی‌دانم، گمان و امید من آن است که وی مردی عادل باشد، اگر خلاف این گردد (خدا داند) که من نیت خیر داشته‌ام.
[۱۷۹] الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۱۸۰] مبرد، محمد بن یزید، الکامل، ج۱، ص۱۷، قریب به همین مضمون، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.

ابن حبان در روایت خویش آورده است که ابوبکر پس از شنیدن متن پیمان‌نامه از زبان عثمان او را دعا کرد و سپس دو دست خویش رو به آسمان برد و گفت: خدایا، بی‌آن‌که فرمانی از پیامبرت داشته باشم، او را ولایت دادم و در این کار قصدی جز صلاح مردم و جلوگیری از بروز فتنه نداشتم... اجتهاد به رأی خویش کردم و بهترین، نیرومندترین آنان را بر ایشان گماشتم و هرگز قصد هواداری از عمر را نداشتم.
[۱۸۱] ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۲-۱۹۳، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.

در روایت الامامه عبارتی دیگر در سخنان ابوبکر خطاب به مردم هست که وی گفت: اگر دوست دارید، گرد آیید و مشورت کنید و هر که را می‌خواهید، ولایت دهید و اگر مایلید به رأی خویش اجتهاد کنم... سپس گریست و مردم نیز گریستند و گفتند: ای جانشین پیامبر خدا، تو از ما نیک‌تر و داناتری... آن‌گاه عمر را فرا خواند و نامه را بدو داد تا بر مردم بخواند.
همان‌جا آمده است که مردی در راه به عمر گفت: ابوحفص، در نامه چیست؟ پاسخ داد نمی‌دانم، اما هر چه باشد، من نخستین کسم که می‌شنود و اطاعت می‌کند.
مرد گفت: ولی به خدا سوگند، من می‌دانم در آن چیست، سال اول تو او را امیر کردی و امسال او ترا امیر کرد.
[۱۸۲] الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹-۲۰، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۱۸۳] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۹-۲۰۰، بیروت، دار صادر.



برای مطالعه بیشتر به این مقالات رجوع کنید:
ابوبکر
خلافت ابوبکر


(۴) ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
(۵) ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۶ق.
(۶) ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ.
(۱۰) ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۱۳) ابن حجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرفه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۷) ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
(۲۲) ابن کثیر، البدایه.
(۲۳) ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
(۲۴) ابن هشام، السیره النبویه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۲۶) ابوعبید، قاسم بن سلام، الاموال، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۲۷) ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۳۱) ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم، الخراج، قاهره، ۱۳۸۲ق.
(۳۳) الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
(۳۴) امین، محسن، اعیان الشیعه، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۳۶) اوچ اوک، بحریه، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۳۷) بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
(۴۰) بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
(۴۴) تقی‌زاده، حسن، از پرویز تا چنگیز، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۴۸) حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۹۶۴م.
(۴۹) حسین، طه، آئینۀ اسلام، ترجمۀ آینی، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۵۴) دروزه، محمد عزه، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
(۵۶) ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م.
(۵۷) رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۵۹) زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۶۱) سیدمرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهرا حسینی، تهران، ۱۴۱۰ق.
(۶۷) شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌اللـه بدران، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۶۸) صدر، محمدباقر، فدک در تاریخ، ترجمۀ محمود عابدی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۶۹) طباطبائی، محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، ۱۳۴۸ش.
(۷۳) طبری، تاریخ طبری.
(۸۱) عظم، رفیق بن محمود، اشهر مشاهیر الاسلام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۸۲) فیاض، علی‌اکبر، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش.
(۸۴) قزوینی حائری، محمدحسن، فدک، به کوشش باقر مقدسی، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۸۹) ماوردی، علی بن محمد، الاحکام السلطانیه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۹۰) مبرد، محمد بن یزید، الکامل، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۹۳) محقق کرکی، علی بن عبدالعال، نفحات اللاهوت، تهران، مکتبه نینوی.
(۹۶) مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، استانبول، ۱۴۰۱ق.
(۹۷) مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۵۷ش.
(۹۹) مفید، محمد بن محمد، الجمل، قم، مکتبه الداوری.
(۱۰۸) نولدکه، تئودر، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۱۱۲) واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
(۱۱۵) یاقوت، معجم البلدان.
(۱۱۶) یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.


۱. حشر/سوره۵۹، آیه۶.    
۲. حشر/سوره۵۹، آیه۷.    
۳. یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۸۵۵-۸۵۸.
۴. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۴۲-۴۳، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.    
۵. ابن هشام، السیره النبویه، ج۳، ص۳۶۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
۶. صدر، محمدباقر، ج۱، ص۲۹، فدک در تاریخ، ترجمۀ محمود عابدی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۷. روم/سوره۳۰، آیه۳۸.    
۸. طریحی، فخرالدین بن محمد، ج۳، ص۳۷۱، مجمع البحرین، به کوشش محمود عادل، تهران، ۱۳۶۷ش.    
۹. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌الله، ج۱۶، ص۲۶۸-۲۶۹، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.    
۱۰. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۷-۲۰۸.    
۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۴ـ۴۶، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۲. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌الله، ج۱۶، ص۲۵۳-۲۵۴، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.    
۱۳. قزوینی حائری، محمدحسن، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰، فدک، به کوشش باقر مقدسی، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
۱۴. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ج۱، ص۲۷-۳۱، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌اللـه بدران، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
۱۵. مریم/سوره۱۹، آیه۵-۶.    
۱۶. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۹.    
۱۷. نمل/سوره۲۷، آیه۱۶.    
۱۸. قزوینی حائری، محمدحسن، ج۱، ص۴۱-۴۶، فدک، به کوشش باقر مقدسی، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
۱۹. محقق کرکی، علی بن عبدالعال، ج۱، ص۷۸، نفحات اللاهوت، تهران، مکتبه نینوی.
۲۰. امین، محسن، ج۱، ص۳۱۴، اعیان الشیعه، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۲۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۵، ص۸۲، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
۲۲. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۳۸۰، استانبول، ۱۴۰۱ق.
۲۳. ابن حجر هیثمی، احمد، ج۱، ص۲۵، الصواعق المحرفه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۲۴. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌الله، ج۱۶، ص۲۱۸، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.    
۲۵. حلبی، علی، ج۳، ص۳۶۲، السیره الحلبیه، بیروت، المکتبه الاسلامیه.
۲۶. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۱۸۵، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۵۷ش.    
۲۷. طبرسی، احمد بن علی، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲، الاحتجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، نجف، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.    
۲۸. یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۸۵۷-۸۵۸.
۲۹. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، ج۱، ص۲۲۲، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
۳۰. مفید، محمد بن محمد، الجمل، قم، مکتبه الداوری، ص۵۹.
۳۱. واقدی، محمد بن عمر، ج۲، ص۱۱۲۱، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
۳۲. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۵-۲۲۶.    
۳۳. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۶۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۳۴. عظم، رفیق بن محمود، ج۱، ص۲۴-۲۵، اشهر مشاهیر الاسلام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۳۵. فیاض، علی‌اکبر، ج۱، ص۱۳۳، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش.
۳۶. واقدی، محمد بن عمر، ج۲، ص۱۱۲۱-۱۱۲۲، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
۳۷. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۶-۲۲۷.    
۳۸. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۶۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۳۹. واقدی، محمد بن عمر، ج۲، ص۱۱۲۲، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
۴۰. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۵-۲۲۶.    
۴۱. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۶۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۴۲. عظم، رفیق بن محمود، ج۱، ص۲۴-۲۵، اشهر مشاهیر الاسلام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۴۳. فیاض، علی‌اکبر، ج۱، ص۱۳۳، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش.
۴۴. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۲۲-۱۱۲۵.
۴۵. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۶-۲۲۷.    
۴۶. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۶.    
۴۷. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۱.    
۴۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳.    
۴۹. دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۸، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
۵۰. حسین، طه، ج۱، ص۱۱۱-۱۱۳، آئینۀ اسلام، ترجمۀ آینی، تهران، ۱۳۵۲ش.
۵۱. حسین، طه، ج۱، ص۱۹۶، آئینۀ اسلام، ترجمۀ آینی، تهران، ۱۳۵۲ش.
۵۲. ابن کثیر، البدایه، ج۶، ص۳۱۱.    
۵۳. ابن کثیر، البدایه، ج۶، ص۳۱۱.    
۵۴. ابن کثیر، البدایه، ج۳، ص۲۴۶.
۵۵. ابن کثیر، البدایه، ج۶، ص۳۱۱.    
۵۶. حسن، ابراهیم حسن، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۵، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۹۶۴م.
۵۷. دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۹، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
۵۸. اوچ اوک، بحریه، ج۱، ص۳۶-۳۸، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۵۹. حسن، ابراهیم حسن، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۵، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۹۶۴م.
۶۰. اوچ اوک، بحریه، ج۱، ص۳۸-۳۹، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۶۱. دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۹، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
۶۲. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۱.    
۶۳. فیاض، علی‌اکبر، ج۱، ص۱۳۳، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش.
۶۴. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۱-۳۴۲.    
۶۵. سیدمرتضی، علی بن حسین، ج۴، ص۱۶۱-۱۶۷، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهرا حسینی، تهران، ۱۴۱۰ق.
۶۶. طباطبائی، محمدحسین، ج۱، ص۱۱، شیعه در اسلام، قم، ۱۳۴۸ش.
۶۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۲، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۶۸. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۷۸-۲۸۰.    
۶۹. ابن اثیر، علی بن محمد، ج۴، ص۲۹۵-۲۹۶، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۶ق.    
۷۰. ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۲، ص۶۵، بیروت، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
۷۱. ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج۳، ص۲۴۲، بیروت، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
۷۲. ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۱۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
۷۳. دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۴۱-۴۲، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
۷۴. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۱-۳۴۲.    
۷۵. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۱-۲۴۶.    
۷۶. ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
۷۷. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۴۴-۳۴۵.
۷۸. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۷.    
۷۹. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸.    
۸۰. ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۵، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
۸۱. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۹.    
۸۲. ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۵، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
۸۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۹۷، بیروت، دار صادر.
۸۴. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۸، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
۸۵. ابن اثیر، علی بن محمد، ج۲، ص۸۴، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۶ق.
۸۶. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۹-۲۵۰.    
۸۷. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۲.    
۸۸. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۶۴.    
۸۹. ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۶۸، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
۹۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۵۰-۳۵۱.    
۹۱. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۸۹-۱۱۵، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۹۲. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۷-۳۴۲.    
۹۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۳۶-۳۸۳.    
۹۴. اوچ اوک، بحریه، تاریخ پیامبران دروغین در صدر اسلام، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۹۵. دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۸-۶۵، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
۹۶. واقدی، محمد بن عمر، ج۱، ص۴۵۰، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
۹۷. طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۹۳-۲۱۲.    
۹۸. ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، ج۱، ص۱۳۵، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
۹۹. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳.    
۱۰۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰.    
۱۰۱. نولدکه، تئودر، ج۱، ص۴۵۰، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، ۱۳۵۸ش.
۱۰۲. نولدکه، تئودر، ج۱، ص۴۹۱-۴۹۲، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، ۱۳۵۸ش.
۱۰۳. تقی‌زاده، حسن، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۲، از پرویز تا چنگیز، تهران، ۱۳۴۹ش.
۱۰۴. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۲۴۲، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۰۵. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۳.    
۱۰۶. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۴.    
۱۰۷. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۶.    
۱۰۸. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۲۴۳، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۰۹. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۳.    
۱۱۰. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۲۴۲-۲۵۱، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۱۱. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۳-۳۷۷.    
۱۱۲. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۱۳. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۴.    
۱۱۴. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۵.    
۱۱۵. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۸.    
۱۱۶. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۱.    
۱۱۷. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۳.    
۱۱۸. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۵.    
۱۱۹. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۵۸.    
۱۲۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۸۴-۳۸۹.    
۱۲۱. زرین‌کوب، عبدالحسین، ج۱، ص۳۴۶-۳۵۰، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، ۱۳۴۳ش.
۱۲۲. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۷.    
۱۲۳. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۶.    
۱۲۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۳، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۱۲۵. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۵۸-۱۱۶، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۲۶. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۰۶.    
۱۲۷. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۵۸-۱۱۶، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۲۸. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۷-۳۸۸.    
۱۲۹. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۶، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۳۰. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۶، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۳۱. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۹۴.    
۱۳۲. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۰۶.    
۱۳۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۰۲-۴۰۷.    
۱۳۴. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۷، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۳۵. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۰۶.    
۱۳۶. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۴۰-۱۴۱، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۳۷. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۹۲-۳۱۴.
۱۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۱۸-۱۲۲، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م.
۱۳۹. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۹۵.    
۱۴۰. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۰۶-۴۰۷.    
۱۴۱. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۳۴.    
۱۴۲. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۰۷-۴۱۸.    
۱۴۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۶، ص۹۸، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
۱۴۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۶، ص۹۸-۹۹، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
۱۴۵. رامیار، محمود، ج۱، ص۳۰۴ به بعد، تاریخ قرآن، تهران، ۱۳۶۲ش.
۱۴۶. رامیار، محمود، ج۱، ص۳۰۴ به بعد، تاریخ قرآن، تهران، ۱۳۶۲ش.
۱۴۷. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۷۷-۱۷۸، بیروت، دار صادر.
۱۴۸. ابوعبید، قاسم بن سلام، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۱، الاموال، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸م.
۱۴۹. ماوردی، علی بن محمد، ج۱، ص۲۴۹، الاحکام السلطانیه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۱۵۰. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۱۳، بیروت، دار صادر.
۱۵۱. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲۲.    
۱۵۲. ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم، ج۱، ص۴۲، الخراج، قاهره، ۱۳۸۲ق.
۱۵۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۱۳، بیروت، دار صادر.
۱۵۴. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲۲.    
۱۵۵. یعقوبی، ج۲، ص۱۳۴، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۱۵۶. یعقوبی، ج۲، ص۱۵۴، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۱۵۷. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲۰-۴۲۱.    
۱۵۸. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۲۶.    
۱۵۹. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۲۷.    
۱۶۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲۰-۴۲۱.    
۱۶۱. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۵، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۱۶۲. یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۸، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۱۶۳. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۸۲، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۱۶۴. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۱۶۵. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۱.    
۱۶۶. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۷.    
۱۶۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۸، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۱۶۸. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۲۷.    
۱۶۹. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲۰-۴۲۱.    
۱۷۰. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۱-۱۹۲، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۱۷۱. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۲۸.    
۱۷۲. الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
۱۷۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲۵.    
۱۷۴. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۲۹.    
۱۷۵. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۲، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۱۷۶. یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۱۷۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۷، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۱۷۸. الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
۱۷۹. الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
۱۸۰. مبرد، محمد بن یزید، الکامل، ج۱، ص۱۷، قریب به همین مضمون، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۱۸۱. ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۹۲-۱۹۳، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۱۸۲. الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹-۲۰، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
۱۸۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۹-۲۰۰، بیروت، دار صادر.
۱۸۴. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۲۸-۴۳۰.    
۱۸۵. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲۵-۴۲۷.    



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوبکر»، ج۵، ص۱۹۷۷.    


رده‌های این صفحه : ابوبکر | تاریخ خلفا




جعبه ابزار