• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

انتساب به پدر (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خداوند در قرآن انتساب پسر به پدرش را عادلانه‌ترین کلام می‌داند، لذا نسبت دادن پسر به پدر خود انتساب خوب و مناسب می‌باشد.



انتساب پسر، به پدر حقیقی خود لازم می‌باشد.:
... وما جعل ادعیاءکم ابناءکم... • ادعوهم لابائهم...
خداوند ... فرزند خوانده‌های شما را فرزند حقیقی شما قرار نداده است ... آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌تر است
قرآن برای تاکید بیشتر و روشن ساختن خط صحیح و منطقی اسلام چنین می‌افزاید: آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌تر است (ادعوهم لآبائهم هو اقسط عند الله).
تعبیر به اقسط (عادلانه‌تر) مفهومش این نیست که اگر آنها را به نام پدرخوانده‌ها صدا بزنند عادلانه است و به نام پدران واقعی عادلانه‌تر، بلکه همانگونه که بارها گفته‌ایم صیغه افعل تفضیل گاه در مواردی به کار می‌رود که وصف در طرف مقابل به هیچوجه وجود ندارد، مثلا گفته می‌شود: انسان احتیاط کند و جان خود را به خطر نیندازد بهتر است، مفهوم این سخن آن نیست که به خطر انداختن جان خوب است ولی احتیاط کردن از آن بهتر می‌باشد، بلکه منظور مقایسه خوب و بد با یکدیگر است. و برای رفع بهانه‌ها اضافه می‌کند: اگر پدران آنها را نمی‌شناسید آنها برادران دینی و موالی شما هستند (فان لم تعلموا آباءهم فاخوانکم فی الدین و موالیکم). یعنی عدم شناخت پدران آنها دلیل بر این نمی‌شود که نام شخص دیگری را به عنوان پدر بر آنها بگذارید، بلکه می‌توانید آنها را به عنوان برادر دینی یا دوست و هم پیمان خطاب کنید.


نسبت دادن عمدی شخص به غیر پدر خود، گناه و جرم می‌باشد:
ادعوهم لابائهم هو اقسط عند الله فان لم تعلموا ءاباءهم فاخونکم فی الدین ومولیکم ولیس علیکم جناح فیما اخطاتم به و لـکن ما تعمدت قلوبکم وکان الله غفورا رحیما.
آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌تر است و اگر پدرانشان را نمی‌شناسید، آنها برادران دینی و موالی شما هستند اما گناهی بر شما نیست در خطاهایی که از شما سرمی زند (و بی توجه آنها را به نام دیگران صدا می‌زنید)، ولی آنچه را از روی عمد می‌گویید (مورد حساب قرار خواهد داد) و خداوند آمرزنده و رحیم است.

از آنجا که گاه انسان بر اثر عادت گذشته، یا سبق لسان، و یا اشتباه در تشخیص نسب افراد، ممکن است کسی را به غیر پدرش نسبت دهد و این از حوزه اختیار انسان بیرون است، خداوند عادل و حکیم، چنین کسی را مجازات نخواهد کرد، لذا در ذیل آیه می‌افزاید: هر گاه خطایی در این مورد مرتکب شوید گناهی بر شما نیست (و لیس علیکم جناح فیما اخطاتم به).
ولی آنچه را از روی عمد و اختیار می‌گوئید مورد مجازات قرار خواهد گرفت (و لکن ما تعمدت قلوبکم). و همیشه خداوند، غفور و رحیم است (و کان الله غفورا رحیما).
گذشته‌ها را بر شما می‌بخشد، سهو و نسیان و اشتباه و خطا را مورد عفو قرار می‌دهد، اما هر گاه بعد از نزول این حکم، از روی عمد و اختیار مخالفت کنید و افراد را به غیر نام پدرانشان بخوانید، و رسم نادرست پسرخواندگی و پدرخواندگی را ادامه دهید خداوند بر شما نخواهد بخشید.
بعضی از مفسران گفته‌اند: موضوع خطا شامل مواردی می‌شود که انسان از روی محبت به کسی می‌گوید: پسرم!، یا به خاطر احترام می‌گوید پدرم! البته این سخن صحیح است که این تعبیرات گناه نیست، اما نه به خاطر عنوان خطا، بلکه به خاطر اینکه این تعبیرات جنبه کنایه و مجاز دارد و معمولا قرینه آن همراه آن است، قرآن تعبیرات حقیقی را در این زمینه نفی می‌کند نه مجازی را.


نسبت دادن فرزند به پدرش و نه مرد دیگر، عادلانه‌ترین کلام در پیشگاه خداوند می‌باشد:
... وما جعل ادعیاءکم ابناءکم... • ادعوهم لابائهم هو اقسط عند الله...
خداوند ... فرزند خوانده‌های شما را فرزند حقیقی شما قرار نداده است ... آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌تر است

ادعوهم لآبائهم هو اقسط عند الله ... و کان الله غفورا رحیماT حرف لام در کلمه لآبائهم لام اختصاص است، و معنای آیه این است که:
وقتی می‌خواهید پسر خوانده خود را معرفی و یا صدا کنید، طوری صدا بزنید که مخصوص پدرانشان شوند، یعنی به پدرشان نسبت دهید (و بگویید‌ای پسر فلانی، و نگویید پسرم).
هو اقسط عند الله، ضمیر هو به مصدری بر می‌گردد که از ادعوهم فهمیده می‌شود، و معنای جمله این است که خواندنتان آنان را به نام پدرانشان، به عدالت نزدیک‌تر است، و نظیر این آیه در برگشتن ضمیر به مصدر مفهوم از جمله آیه اعدلوا هو اقرب للتقوی می‌باشد. و کلمه اقسط صیغه تفضیل از ماده قسط است، که به معنای عدالت است.
و معنای آیه این است که پسر خوانده‌هایتان را وقتی صدا می‌زنید به پدرانشان نسبت دهید، برای اینکه نسبت دادن به پدرانشان، عادلانه‌تر در نزد خدا است.


تبیین لزوم اسناد فرزند حقیقی به پدر، از جمله هدایت‌های خداوند می‌باشد:
... وما جعل ادعیاءکم ابناءکم ذلکم قولکم بافوهکم والله یقول الحق وهو یهدی السبیل.
... فرزندخوانده‌های شما را فرزند حقیقی شما قرار نداده است این سخن شماست که به دهان خود می‌گویید (سخنی باطل و بی پایه) اما خداوند حق را می‌گوید و او به راه راست هدایت می‌کند.

اینکه فرمود: قولکم بافواهکم معنایش این است، اینکه شما فرزند دیگری را به خود نسبت می‌دهید، سخنی است که با دهان‌های خود می‌گویید، و جز این اثری ندارد، و این تعبیر کنایه است از بی اثر بودن این سخن.
و الله یقول الحق و هو یهدی السبیل، معنای حق بودن قول خدا این است که او از چیزی خبر می‌دهد که واقع و حقیقت مطابق آن است، و اگر حکم و فرمانی براند، آثارش بر آن مترتب می‌شود، و مصلحت واقعی مطابق آن است. و معنای راهنمایی‌اش به راه، این است که هر کس را هدایت کند، بر آن راه حقی وادارش می‌کند که خیر و سعادت در آن است، و در این دو جمله اشاره است به اینکه وقتی سخن شما بیهوده و بی اثر است، و سخن خدا همواره با اثر و مطابق واقع است، پس سخن خود را رها نموده و سخن او را بگیرید.
می‌گوئید فلان کس پسر من است، در حالی که در دل می‌دانید قطعا چنین نیست، این امواج صوتی فقط در فضای دهان شما می‌پیچد و خارج می‌شود، و هرگز از اعتقاد قلبی سرچشمه نمی‌گیرد.
اینها سخنان باطلی بیش نیست، اما خداوند حق می‌گوید و به راه راست هدایت می‌کند (و الله یقول الحق و هو یهدی السبیل).
سخن حق به سخنی گفته می‌شود که با واقعیت عینی تطبیق کند، یا اگر یک مطلب قرار دادی است هماهنگ با مصالح همه اطراف قضیه باشد، و می‌دانیم مساله ناپسند ظهار در عصر جاهلیت، و یا پسرخواندگی که حقوق فرزندان دیگر را تا حد زیادی پایمال می‌کرد نه واقعیت عینی داشت و نه قرار دادی حافظ مصلحت عموم بود.


این آیه نفی پدر بودن محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای مردم دوران خود را بیان میرکند:
ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولـکن رسول الله وخاتم النبیین وکان الله بکل شیء علیما.
محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است!

شکی نیست در اینکه آیه شریفه در این مقام است که اعتراضی را که مردم به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم کردند که چرا همسر پسر خوانده‌اش را گرفت؟ جواب گوید، و حاصل آن این است که رسول گرامی ما پدر هیچ یک از مردان موجود و فعلی شما نیست، تا ازدواجش با همسر یکی از شما، ازدواج با همسر پسرش باشد، و بنابراین خطاب در من رجالکم به مردم موجود در زمان نزول آیه است، و مراد از رجال، مقابل زنان و فرزندان است، و نفی پدری، نفی تکوینی است، یعنی هیچ یک از مردان شما از صلب او متولد نشده‌اند، نه نفی تشریعی، و جمله مورد بحث، هیچ بویی از تشریع ندارد.
و معنایش این است که محمد پدر احدی از این مردان که همان مردان شما باشند نیست، تا آنکه ازدواجش با همسر یکی از آنان، بعد از جدایی، ازدواج با همسر فرزندش باشد، و زید بن حارثه هم یکی از همین مردان شماست، پس ازدواج رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم با همسر او، بعد از آنکه همسر خود را طلاق داد، ازدواج با همسر پسرش نمی‌باشد، و اما اینکه آن جناب وی را پسر خود خواند، صرف خواندن بوده، و هیچ اثری از آثار پدر و فرزندی بر آن مترتب نمی‌شود، چون خدا پسر خوانده‌های شما را فرزند شما نمی‌داند.
سپس می‌افزاید: ارتباط پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم با شما تنها از ناحیه رسالت و خاتمیت می‌باشد، او رسول الله و خاتم النبیین است (و لکن رسول الله و خاتم النبیین).
از این گذشته اشاره به این حقیقت نیز دارد که در عین حال علاقه او فوق علاقه یک پدر به فرزند است، چرا که علاقه او علاقه رسول به امت می‌باشد، آنهم رسولی که می‌داند بعد از او پیامبر دیگری نخواهد آمد، و باید آنچه مورد نیاز امت است تا دامنه قیامت برای آنها با دقت و با نهایت دلسوزی پیش بینی کند.
و البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در این زمینه لازم بوده در اختیار او گذارده، از اصول و فروع و کلیات و جزئیات در تمام زمینه‌ها، و لذا در پایان آیه می‌فرماید: خداوند به هر چیز عالم و آگاه بوده و هست (و کان الله بکل شی ء علیما).


۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۴.    
۲. احزاب/سوره۳۳، آیه۵.    
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۹۷-۱۹۸.    
۴. احزاب/سوره۳۳، آیه۵.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۹۹.    
۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۴.    
۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۵.    
۸. مائده/سوره۵، آیه۸.    
۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج‌۱۶، ص۴۱۲.    
۱۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۴.    
۱۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۶، ص۴۱۱.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۹۷.    
۱۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۰.    
۱۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج‌۱۶، ص۴۸۶.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۶.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۱۷۴، برگرفته از مقاله «انتساب به پدر».    


رده‌های این صفحه : موضوعات قرآنی | والدین




جعبه ابزار