• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بارهنگ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



‌بارهنگ نام فارسی مشترک برای حدود ۲۶۰ نوع گیاه علفی از خانواده بارهنگیان است.



بارهنگ (یا بارتنگ)، نام فارسی مشترک برای حدود ۲۶۰ نوع گیاه علفی از خانواده بارهنگیان که در مناطق معتدل آسیا و اروپا و امریکای شمالی بفراوانی یافت می‌شود. کثرت نامهای قدیم و جدید ایرانی و عربی برخی از انواع این گیاه از گستردگی آن‌ها در سرزمینهای اسلامی و توجه دیرین عام و خاص به آن‌ها حکایت می‌کند. گرچه ریشه و برگ و دانه بارهنگ و همچنین عصاره همه گیاه از قدیم در پزشکی جالینوسی به کار می‌رفته، غالباً شکل و اندازه گوناگون برگ آن الهام بخش نامگذاری عامیانه یا عالمانه انواع رایج آن شده است
[۱] احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴،لوحة ۴۶۲، ۱۳۶۲ ش
گلها و گیاهان مناطق خشک.
[۲] احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴،لوحة ۱۱۷، ۱۳۶۲ ش
[۳] احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴،ص۳۰۱، ۱۳۶۲ ش
[۴] احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴،ص۲۵۰، ۱۳۶۲ ش
[۵] احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۶،لوحه۷۲۱، ۱۳۶۳ ش.
[۶] احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۶،لوحه۷۲۲، ۱۳۶۲ ش.


۱.۱ - اهمیت سه نوع بارهنگ

از خانواده بزرگ بارهنگیان ظاهراً فقط سه نوع توجه حکمای قدیم یا مردم را بیش‌تر جلب کرده است: پلانتاگومایور(لفظاً «بارهنگ کبیر»)، پلانتاگومینور («بارهنگ صغیر») که همان «بارهنگ با برگهای سرنیزه مانند» است (در این نامگذاری عالمانه، نظر به بزرگی و پهنی نسبی برگ بوده؛ وصف دیسقوریدوس، به نقل از ابن بیطار که منبع اطلاع همه مؤلفان بعدی واقع شده)
[۷] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۱۰۷، بولاق ۱۲۹۱.
و پلانتاگوپسیلیوم (لفظاً «بارهنگ کیکی = برغوثی»؛ در این نامگذاری نظر به مشابهت دانه‌های این گونه از لحاظ شکل و رنگ با کیک/ کَک بوده؛ بِزْرقَطونا و حشیشه البَراغیث).

۱.۲ - برخی دیگر از نامهای انواع این گیاه

برخی دیگر از نامهای انواع این گیاه به نقل از منابع معتبر ایرانی و عربی یا در گویشهای ایرانی و عربی قدیم و جدید چنین است: در فارسی (گویشی)، اِسْپَغول/ اِسْبَغول/ اَسْپْغُل/ اَسْبْغُل (لفظاً به معنی «گوش اسب» = بزرقطونا)،
[۸] علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ج۱، ص۱۲۹، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۶ش.
[۹] محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، ج۱، ص۵۵۶ ـ ۵۵۷، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ش.
اسبغولِ بُخاری،
[۱۰] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۳۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
[۱۱] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۸۰، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
[۱۲] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۴۸۲، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
[۱۳] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۵۲۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
خَر گوشَک،
[۱۴] محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، ج۱، ص۵۵۷، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ش.
خَرْغُول (لفظاً «گوشِ خر»)،
[۱۵] محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ش.
بُزوَشَه،
[۱۶] محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل همین واژه، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
اِسْپرزه/ اِسْفَرزه (بزرقطونا)،
[۱۷] محمد مؤمن بن محمد زمان تنکابنی حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ج۱، ص۱۵۶ ـ ۱۵۷، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
و غیره؛ در مازندارنی مَنْگو وَلگ (لفظاً «برگ ماده گاو»)؛ در گیلکی، رَمْاجْ وَلْک، و غیره؛ در عربی، بجز لسان الحمل که از همه نامهای دیگر عربی معروف‌تر است (ترجمه لفظی مترجمان دوره اسلامی از arnoglosson یونانی، لفظاً به معنی «زبان برّه»)، لسان الفرد (لفظاً «زبان گاو») ، ذَنَب الثعلب «دُمِ روباه»، به نقل دُزی ، کَثیرالاضلاع (دارای دَنده‌های بسیار) و ذو سَبعة أضلاع («دارای هفت دنده»؛ اشاره به هفت رگبرگ هر برگ نوع «بارهنگ کبیر»)
[۱۸] زکریابن محمد قزوینی، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، ج۱، ص۳۹۶، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن ۱۹۶۷.
نیز کثیر الاضلاع،
[۱۹] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۵۳، بولاق ۱۲۹۱.
بِزْرَ قَطُونا (معرَّب از سریانی) مرکب از بِزْر (دانه، تخم) و قطونا (کک)، لفظاً به معنی «دانه کک»، خود ترجمه سریانی از پسیلیون یونانی، لفظاً به معنی «کَکی»، که به صورت لاتینی شده پسیلیوم معرف این نوع واقع شده است؛ ( توضیحات انگلیسی مارتین لوی بر اَقراباذینِ)
[۲۰] ابن میمون، شرح اسماء العقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
، حَشیشة البَراغیث (لفظاً، «گیاه ککها»؛ تعبیر عربی از «بزرقطونا» ی سریانی برای همان نوع (قیاس کنید با fleawort و flea seed انگلیسی و herbe aux puces فرانسوی به همان معنی)، لسان الکَلب («زبان سگ») و ذَنَب الفار «دم موش» هر دو به نقل ابن میمون
[۲۱] ابن میمون، شرح اسماء العقار، ج۱، ص۲۵، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
در گویشهای عربی؛ آذان الشّاة («گوشهای میش»، در زبان عامّه اندلس)
[۲۲] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۱۸، بولاق ۱۲۹۱.
(برای نوع «صغیر» بارهنگ)، بَلَنْتاین در اندلس،
[۲۳] ابن میمون، شرح اسماء العقار، ج۱، ص۲۵، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
مَصّاصَه (لفظاً به معنی «مکنده»، در مغرب (مراکش
[۲۴] تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب، ج۱، ص۱۰۸، مع ترجمته بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کُلن، پاریس ۱۹۳۴.
و آذان الجَدْی (لفظاً «گوشهای بزغاله»، در شام، برای «لسان الحمل الکبیر».
[۲۵] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۵۳، بولاق ۱۲۹۱.


۱.۳ - بارهنگ را دارای خواص درمانی متعددی

چنانکه اشاره شد، از روزگار قدیم در شرق و غرب بارهنگ را دارای خواص درمانی متعددی می‌پنداشته اند. دو حکیم نامی یونانی، جالینوس (۱۲۹ ـ ۱۹۹م) و دیسقوریدوس،
[۲۶] چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
اوّلی چند خاصیت درمانی و دومی در حدود سی مورد استعمال برای بارهنگ ذکر یا تجویز کرده‌اند.
جالینوس
[۲۷] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۱۰۷، بولاق ۱۲۹۱.
از جمله می‌گوید: این گیاه مزاجاً هم دارای «ماهیت بارده» و هم دارای «قبض» است، لذا هم «تجفیف» می کند و هم «تبرید» و در نتیجه هم برای درمان زخمهای روده سودمند است و هم برای ناسورها و دیگر زخمهای «رطب». ریشه و میوه آن از برگش لطیفتر است و ضمناً به سردی آن نیست، لذا جویدنِ ریشه آن و مضمضه آب پز آن دندان درد را درمان می‌کند.در مداوای سُدّه کبد و کلیه‌ها‌ دانه‌هایش بیش‌تر به کار می‌رود.

۱.۴ - موارد استعمال بارهنگ

موارد استعمال بسیار متعددی را که دیسقوریدوس برای اجزای مختلف بارهنگ تجویز کرده
[۲۸] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۱۰۷ـ۱۰۸، بولاق ۱۲۹۱.
می توان چنین خلاصه کرد: ضماد آن برای درمان زخمهای پلید و چرکین، «حُمْرَة»، داءالفیل، «آتش فارسی»، «نَمْلَة»، «شَری '»، و جراحات عمیق؛ ضماد آن با نمک برای درمان گزشسگِ هار، سوختگیها، آماس لوزه‌ها، بی‌حسّی عضو بر اثر سرما، خنازیر (گردن) و نواسیر (چشم)؛ خوردنِ پخته آن با سرکه و نمک برای زخمهای روده و شکم روشِ مزمن؛ خوردن پخته آن با عدس برای مبتلایان به صرع و تنگِ نفس؛ مضمضه آب برگ آن برای زخمهای درون دهان؛ آمیخته برگ آن با قیمولیا یا با اسفیداج برای «حُمْرة»؛ شیره برگ آن برای نواسیر (به صورت حُقنه)، گوش درد و «رَمَد» (به وسیله قُطور)، لثه شُلی که از آن خون بیاید، نَفْث الدّم و دیگر دردهای سینه، و زخم روده؛ حُمول شیره برگ آن برای رفع درد زهدان و منع سیلان «فضول» از آن؛ جویدن ریشه آن یا مضمضه ریشه پخته آن مکسن دندان درد؛ خوردن ریشه و برگ آن برای دردهای کلیه و مثانه؛ آویختن ریشه‌های آن در گردنْ برای تحلیل بردن خنازیر گردن.

۱.۵ - جالینوس مأخذ وصفهای مؤلفان قدیم دوره اسلامی از خواص بارهنگ

وصفهای مؤلفان قدیم دوره اسلامی از خواص بارهنگ همه مُلهَم و مأخوذ از تجویزات مذکور جالینوس و بویژه دیسقوریدوس است.
مثلاً ابن سینا، که خود مرجع و مأخذ عمده معاصران و اخلاف خویش واقع شده، تقریباً همه مطالب دیسقوریدوس را، ولی به ترتیبی کمابیش متفاوت، در کتاب دوم قانون تکرار کرده است، با چند مورد استعمال دیگر (مثلاً خونریزی بواسیر، ورمهای بیخ گوش و استسقا) که در نوشته دیسقوریدوس نیست (تنها نکته جالب جدید در نوشته هروی این است که «بَدَل(لسان الحمل) بزرقطونای سپید بُوَد»).
اخوینی بخاری ظاهراً چندان اعتقادی به همه خواص درمانی لسان الحمل نداشته و آن را
[۲۹] هدایة المتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
در ترکیب با مفردات دیگر فقط در حدود هفت مورد تجویز کرده است: آب تخمها و عصاره برگ آن در مداوای یکی از عوارض سل
[۳۰] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
عصاره آن در علاج «تَبِ دِقّ» و تب غِبّ
[۳۱] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۶۷۱، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
«لسان الحمل بریان کرده» و عصاره برگ آن در مداوای یکی از عوارض سل
[۳۲] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۶۷۱، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
«لسان الحمل بریان کرده» و عصاره برگ آن برای درمان «سَحْج البطن»
[۳۳] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۴۰۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
به صورت ضماد برای آماسهای کبد
[۳۴] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۴۴۶، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
عصاره آن برای قطع «ادرارالحیض»
[۳۵] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۵۲۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
دانه‌های آن برای بیماریهای گُرده
[۳۶] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۴۸۲، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
عصاره برگ آن برای فرونشاندنِ قی
[۳۷] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۸۰، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
عقیلی علوی شیرازی
[۳۸] مخزن الادویة، کلکته ۱۸۴۴.
[۳۹] محمد حسین بن محمد هادی عقیلی، مخزن الادویة، ج۱، ص۷۸۸ ـ ۷۸۹، کلکته ۱۸۴۴.
که شامل تجارب و تجویزات حکمای یونانی و عرب و ایرانی و هندی است.

۱.۶ - محدود شدن موارد استعمال بارهنک در این عصر

در روزگار ما، گرچه برخی از مؤلّفانِ معتقد به درمان گیاهی می‌کوشند که با تعبیراتی ظاهراً جدید بسیاری از موارد استعمال اغراق آمیز قدیم بارهنگ را هنوز معتبر معرفی کنند،
[۴۰] غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، ج۲، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳، تهران ۱۳۵۵ ش.
در کشورهای اسلامی، با از رونق افتادن طب جالینوسی و رواج پزشکی جدید غربی، ظاهراً کاربرد بارهنگ به مواردی چند از تخم آن، بویژه در میان عامه مردم، محدود شده است.
در ایران، شاید بجز برخی از استعمالهای محلی،
[۴۱] غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، ج۲، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳، تهران ۱۳۵۵ ش.
رایج‌ترین مصرف بارهنگ تجویز تخمهای سرخرنگ لعابدار قابض آن برای درمان شکم روش است.
به گزارش جزایری
[۴۲] غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، ج۲، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳، تهران ۱۳۵۵ ش.
«در عراق تخم نوع Plantago major برای روده‌ها و مداوای اسهالِ خونی و در مصر تخم اسفرزه برای کلیه‌ها و بواسیر درونی و تقطیرالبول، و تخم لسان الحمل کبیر برای تسکین التهابات و، به عنوان قابض و مقوّی، در شکم روش» به کار می‌رود.
البته برگهای بارهنگ را بز و گوسفند (و احتمالاً دامهای دیگر) و دانه‌های آن را پرندگان کوچک دوست می‌دارند.


(۱) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
(۲) ابن سینا، القانون فی الطّب، بولاق ۱۲۹۴.
(۳) ابن میمون، شرح اسماء العقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
(۴) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ش.
(۵) ترجمة فارسی نیمة اول قرن هشتم هجری از ابوبکربن علی بن عثمان کاسانی، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۶) ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
(۷) علی بن احمد اسدی، لغت فرس، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۶ش.
(۸) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۹) تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب، مع ترجمته بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کُلن، پاریس ۱۹۳۴.
(۱۰) غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۱) محمد مؤمن بن محمد زمان تنکابنی حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
(۱۲) محمد حسین بن محمد هادی عقیلی، مخزن الادویة، کلکته ۱۸۴۴.
(۱۳) زکریابن محمد قزوینی، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن ۱۹۶۷.
(۱۴) احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴، ۱۳۶۲ ش، ج ۶، ۱۳۶۳ ش.
(۱۵) گلها و گیاهان مناطق خشک و نیمه خشک و کویری ایران، ج ۱: گیاهان منطقة کلاک، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۶) موفق بن علی هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، بتصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی، تهران ۱۳۴۶ ش.


۱. احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴،لوحة ۴۶۲، ۱۳۶۲ ش
۲. احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴،لوحة ۱۱۷، ۱۳۶۲ ش
۳. احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴،ص۳۰۱، ۱۳۶۲ ش
۴. احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۴،ص۲۵۰، ۱۳۶۲ ش
۵. احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۶،لوحه۷۲۱، ۱۳۶۳ ش.
۶. احمد قهرمان، فلور ایران، تهران، ج ۶،لوحه۷۲۲، ۱۳۶۲ ش.
۷. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۱۰۷، بولاق ۱۲۹۱.
۸. علی بن احمد اسدی، لغت فرس، ج۱، ص۱۲۹، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۶ش.
۹. محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، ج۱، ص۵۵۶ ـ ۵۵۷، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ش.
۱۰. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۳۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۱۱. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۸۰، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۱۲. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۴۸۲، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۱۳. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۵۲۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۱۴. محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، ج۱، ص۵۵۷، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ش.
۱۵. محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ش.
۱۶. محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل همین واژه، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
۱۷. محمد مؤمن بن محمد زمان تنکابنی حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ج۱، ص۱۵۶ ـ ۱۵۷، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
۱۸. زکریابن محمد قزوینی، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، ج۱، ص۳۹۶، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن ۱۹۶۷.
۱۹. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۵۳، بولاق ۱۲۹۱.
۲۰. ابن میمون، شرح اسماء العقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
۲۱. ابن میمون، شرح اسماء العقار، ج۱، ص۲۵، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
۲۲. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۱۸، بولاق ۱۲۹۱.
۲۳. ابن میمون، شرح اسماء العقار، ج۱، ص۲۵، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
۲۴. تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب، ج۱، ص۱۰۸، مع ترجمته بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کُلن، پاریس ۱۹۳۴.
۲۵. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۵۳، بولاق ۱۲۹۱.
۲۶. چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
۲۷. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۱۰۷، بولاق ۱۲۹۱.
۲۸. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۴، ص۱۰۷ـ۱۰۸، بولاق ۱۲۹۱.
۲۹. هدایة المتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۰. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۱. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۶۷۱، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۲. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۶۷۱، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۳. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۴۰۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۴. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۴۴۶، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۵. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۵۲۷، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۶. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۴۸۲، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۷. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۸۰، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۳۸. مخزن الادویة، کلکته ۱۸۴۴.
۳۹. محمد حسین بن محمد هادی عقیلی، مخزن الادویة، ج۱، ص۷۸۸ ـ ۷۸۹، کلکته ۱۸۴۴.
۴۰. غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، ج۲، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳، تهران ۱۳۵۵ ش.
۴۱. غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، ج۲، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳، تهران ۱۳۵۵ ش.
۴۲. غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، ج۲، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳، تهران ۱۳۵۵ ش.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بارهنگ»، شماره۱۷۴.    


رده‌های این صفحه : طب سنتی | گیاه شناسی




جعبه ابزار