• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بداء (تفکر شیعه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: بداء (مقالات مرتبط).

بداء، در اصطلاح به معنای «تغییر در تقدیر و سرنوشت» است که بنا بوده در زمان معینی اتفاق بیفتد؛ اما گاهی به خاطر ظهور عامل و مصلحت جدید بر اثر اعمال اختیاری، پسندیده یا ناپسند انسان و ... تغییر می‌کند و بر مبنای عامل و مصلحت تازه، اتفاق می‌افتد و یا زمان وقوع آن پس و پیش می‌شود.
بداء، همچون رجعت و عصمت، از ویژگی‌های عقیدتی و تفکر شیعه اثنی عشری به‌شمار می‌رود که مبتنی بر نصوص قرآنی و روائی فروانی است و عالمان و دانشمندان شیعه بر آن اتفاق دارند؛ اما مخالفان این دیدگاه، همواره در برابر آن موضع‌گیری نموده‌اند. با توجه به اهمیت و آثار سرنوشت سازی که «بداء» در عقیده دارد، قرآن کریم توجه خاصی به آن نموده و اهل‌بیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اهمیت ویژه‌ای برای آن قائل شده‌اند.

فهرست مندرجات

۱ - بداء در لغت
۲ - بداء در اصطلاح
۳ - معنای بداء در مورد خدا و انسان
       ۳.۱ - دیدگاه مازندرانی
       ۳.۲ - دیدگاه شیخ طوسی
۴ - علت انکار بداء
۵ - ریشه قرآنی بداء
       ۵.۱ - آیه اول
       ۵.۲ - آیه دوم
       ۵.۳ - آیه سوم
       ۵.۴ - آیاتی از زبان امام رضا
۶ - بداء در روایات اهل‌بیت
۷ - دیدگاه مدرسی طباطبائی
       ۷.۱ - شبهات دیدگاه مدرسی
       ۷.۲ - شبهه طرح مسئله بداء توسط کیسانیه
       ۷.۳ - دیدگاه شهید مطهری
       ۷.۴ - شبهه بداء در امامت اسماعیل و سیدمحمد
              ۷.۴.۱ - بداء محال
                     ۷.۴.۱.۱ - دلیل عقلی
                     ۷.۴.۱.۲ - دلایل نقلی
              ۷.۴.۲ - روایت امام صادق و امام هادی از نام‌بردن ائمه
       ۷.۵ - بداء در امامت اسماعیل بن امام صادق
              ۷.۵.۱ - نظر شیخ صدوق
              ۷.۵.۲ - نظر شیخ مفید
       ۷.۶ - بداء در امامت محمد بن امام‌ هادی
۸ - بداء از دیدگاه اهل‌سنت
       ۸.۱ - ابن حجر و عینی
       ۸.۲ - ابن‌ابی‌حاتم، سیوطی و ابن‌عبدالوهاب
       ۸.۳ - احمد بن حنبل و ابن‌کثیر
۹ - تاثیر بداء در عقیده
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


بداء، با الف ممدوده بر وزن سماء، اسم مصدر باب «بدا، یبدو» و به معنای آشکار شدن امری که پیش از آن پنهان بوده و یا به معنای «رای و تصمیم جدید» است.
[۱] دهخدا، علی‌اکبر، لغت نامه، ماده «بداء».



بداء، در اصطلاح به معنای «تغییر در تقدیر و سرنوشت» است که بنا بوده در زمان معینی اتفاق بیفتد؛ اما گاهی به خاطر ظهور عامل و مصلحت جدید بر اثر اعمال اختیاری، پسندیده یا ناپسند انسان و ... تغییر می‌کند و بر مبنای عامل و مصلحت تازه، اتفاق می‌افتد و یا زمان وقوع آن پس و پیش می‌شود. بداء، هم درباره انسان و هم درباره خداوند کاربرد دارد؛ اما معنای آن دو، فرق اساسی و کاربردهای متفاوتی با یکدیگر دارد.


بداء درباره انسان‌ها به معنای تغییر در تصمیم‌گیری و ارائه رای جدید است؛ از آن‌جائی که علم انسان محدود است و همیشه نمی‌تواند همه جوانب سود و زیان خود را به خوبی تشخیص دهد، گاهی تصمیم می‌گیرد که کاری را انجام دهد؛ اما در حین کار و یا پیش از آن متوجه می‌شود که این تصمیم به ضرر او است و ممکن است تمام حاصل و سرمایه او را برباد دهد؛ از این‌رو تصمیم خود را بر مبنای علم و دانش و مصلحت کشف شده جدید، تغییر می‌دهد.
روشن است که سرمنشا این تغییر در تصمیم‌گیری، جهل و محدودیت دانش انسان است؛ اما چون در خداوند جهل و نادانی راه ندارد و او همه رویداد‌ها و حوادث گذشته و آینده آگاه است، چیزی بر او پوشیده نیست، سود و زیان هر چیزی نزد او آشکار و روشن است، این نوع از «بداء» برای خداوند محال است و کسی که به آن معتقد باشد، چون لازمه‌اش نسبت دادن جهل به پروردگار است، به اتفاق و اجماع مسلمان کافر شده است. شیخ صدوق (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در این‌باره می‌گوید: وعندنا من زعم ان الله (عزّوجلّ) یبدو له الیوم فی شئ لم یعلمه امس فهو کافر والبراءة منه واجبة.
به اعتقاد شیعه اگر کسی بگوید که امروز برای خداوند چیزی آشکار شده است که آن را در گذشته نمی‌دانسته است، چنین شخصی کافر و بیزاری جستن از او واجب است.

اما بداء در خداوند، به معنای آشکار کردن مصلحتی است که بر بندگان مخفی بوده، انسان‌ها گمان می‌کرده‌اند که این اتفاق در زمان معین اتفاق خواهد افتاد؛ اما برخلاف انتظار آن‌ها، خداوند تصمیم خود را اعلام می‌دارد و به انسان‌ها می‌فهماند که از اول نیز تصمیم او همین بوده است. و یا به تعبیر دیگر، خداوند مطابق شرایط و اوضاع خاصی، سرنوشت و تقدیری را در «ام الکتاب» تثبیت می‌کند؛ اما با ظهور مصالح و شرایط جدید و عواملی که در اختیار خود انسان و در سرنوشت و تقدیر او تاثیرگذار است، آن‌چه را تثبیت کرده، تغییر می‌دهد و تصمیم جدید را به اطلاع مردم می‌رساند. طبق آیه قرآن کریم «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِت؛ چیزی را پیش از آن تثبیت کرده، محو و چیزی را که تثبیت نکرده است، تثبیت می‌نماید.»

۳.۱ - دیدگاه مازندرانی

مرحوم مازندرانی (شارح کتاب کافی) در تفسیر روایات بداء می‌گوید: فهو سبحانه کان فی الازل عالماً بانه یمحو ذلک الشیء فی وقت معین لمصلحة معینة عند انقطاع ذلک الوقت وانقضاء تلک المصلحة، ویثبت هذا الشیء فی وقته عند تجدد مصالحه، ومن زعم خلاف ذلک واعتقد بانه بدا له فی شیء الیوم مثلاً، ولم یعلم به قبله، فهو کافر بالله العظیم ونحن منه براء.
علم خداوند سبحان، ازلی است و می‌دانسته است که مطلبی را در زمان معین به سبب تمام شدن مصلحتش محو خواهد ساخت و یا وقتی مصلحت آن دوباره بازگشت آن را در زمان خودش ایجاد خواهد کرد؛ و کسی که بر خلاف این‌مطلب اعتقاد داشته باشد، و مثلا بگوید که خداوند امروز چیزی را می‌داند که قبل از آن نمی‌دانسته است، او به خداوند کافر شده است و ما از او بیزاریم.
این معنا از «بداء» درباره خداوند با آیات و روایات فراوانی که از طریق اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) وارد شده، قابل اثبات است و تاثیر عمیقی بر اعتقاد و تدین بندگان دارد.

۳.۲ - دیدگاه شیخ طوسی

شیخ طوسی پس از نقل روایاتی درباره «بداء» می‌گوید: والوجه فی هذه الاخبار ما قدمنا ذکره من تغیر المصلحة فیه، واقتضائها تاخیر الامر الی وقت آخر علی ما بیناه، دون ظهور الامر له تعالی، فانا لا نقول به ولا نجوزه، تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا. فان قیل: هذا یؤدی الی ان لا نثق بشئ من اخبار الله تعالی. قلنا: الاخبار علی ضربین ضرب لا یجوز فیه التغیر فی مخبراته، فانا نقطع علیها، لعلمنا بانه لا یجوز ان یتغیر المخبر فی نفسه، کالاخبار عن صفات الله تعالی وعن الکائنات فیما مضی، وکالاخبار بانه یثیب المؤمنین. والضرب الآخر هو ما یجوز تغیره فی نفسه لتغیر المصلحة عند تغیر شروطه، فانا نجوز جمیع ذلک، کالاخبار عن الحوادث فی المستقبل الا ان یرد الخبر علی وجه یعلم ان مخبره لا یتغیر، فحینئذ نقطع بکونه، ولاجل ذلک قرن الحتم بکثیر من المخبرات، فاعلمنا انه مما لا یتغیر اصلا، فعند ذلک نقطع به.

بیان این روایات، همان است که ما ذکر نمودیم؛ که مصلحت یک کاری تغییر پیدا کرده؛ اما آشکار ساختن آن به سبب مصلحتی به تاخیر افتاده است؛ بدون آنکه مطلبی برای خداوند آشکار شده باشد؛ زیرا ما نه اعتقاد به این‌مطلب داشته و نه آن را ممکن می‌دانیم؛ و خداوند بزرگ‌تر از آن است که چنین باشد. اگر گفته شود که: نتیجه این اعتقاد این است که ما هرگز نتوانیم به اخباری که از جانب خداوند می‌رسد، اعتماد کنیم. در جواب می‌گوییم: اخبار بر دو نوع است:
نوع اول: تغییر در مفاد جایز نیست و ما بر اتفاق افتادن آن یقین داریم؛ چرا که می‌دانیم تغییر در نفس خبر دهنده جایز نیست؛ مثل اخبار از صفات خداوند و از آن‌چه بر کائنات گذشته و اخبار از این‌که به مؤمنان پاداش خواهد داد.
نوع دوم: تغییر در مفاد آن فی نفسه در هنگامی که مصالح و شرایط تغییر می‌کند، جایز است، ما تغییر در چنین مواردی را جایز می‌دانیم. مثل اخبار از حوادث آینده؛ مگر این‌که خبر طوری وارد شده باشد که بدانیم مفاد آن تغییر نمی‌کند؛ در این صورت به اتفاق افتادن آن یقین می‌کنیم، به‌همین خاطر قطع و یقین با بسیاری از خبرها قرین شده است؛ پس می‌دانیم که این خبر از نوعی است که اصلا تغییر نمی‌کند، در این‌حال به آن یقین می‌کنیم.

متاسفانه، اهل‌سنت با دریافت غلط معنای «بداء» و عدم تشخیص فرق «بداء» در انسان و خداوند، به شدت آن را انکار کرده‌اند.


مخالفان «بداء در خداوند» آن را به همان معنای لغوی آن که درباره انسان مصداق دارد، گرفته‌اند و چون این معنا سبب می‌شود که علم و دانش خداوند دچار تغییر و تبدیل شده و نسبت جهل به ذات پروردگار داده شود، آن را به شدت انکار کرده‌اند.
فخر رازی، تفسیر پرداز شهیر اهل‌سنت در این‌باره می‌نویسد: المسالة الخامسة: قالت الرافضة: البداء جائز علی الله تعالی، وهو ان یعتقد شیئاً ثم یظهر له ان الامر بخلاف ما اعتقده، وتمسکوا فیه بقوله: «یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ». واعلم ان هذا باطل لان علم الله من لوازم ذاته المخصوصة، وما کان کذلک کان دخول التغیر والتبدل فیه محالاً.
مساله پنجم: رافضی‌ها می‌گویند: بداء برای خداوند جایز است و آن بدین‌معنا است که خداوند به چیزی اعتقاد داشته باشد، سپس آشکار شود که واقعیت بر خلاف اعتقاد او بوده است. (علم او تبدیل به جهل می‌شود) آن‌ها به این آیه «یمحو الله...» استناد کرده‌اند. بدانید که این اعتقاد باطلی است؛ چرا که علم خداوند از لوازم ذات خداوند است، و چیزی که این‌چنین باشد (از لوازم ذات باشد) تغییر و تبدیل در آن محال است.

در حالی که معنای صحیح بداء نزد شیعه به استناد آیات و روایات، عبارت است از اظهار مصالح تشریع، ملاکات احکام و ... که نزد مردم مخفی بوده و به معنای تثبیت و تغییر سرنوشت انسان‌ها با توجه به رفتاری که خود آن‌ها داشته‌اند است، نه به معنای آشکار شدن آن‌چه از دید خداوند مخفی بوده است. در این‌صورت نه علم خداوند جهل می‌شود و نه تغییری در آن صورت می‌گیرد.

شیخ صدوق (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در رد پندار این‌گونه افراد می‌گوید: لیس البداء کما یظنه جهال الناس بانه بداء ندامة تعالی الله عن ذلک... والبداء هو رد علی الیهود لانهم قالوا: ان الله قد فرغ من الامر فقلنا: ان الله کل یوم فی شان، یحیی ویمیت ویرزق ویفعل ما یشاء. والبداء لیس من ندامة، و هو ظهور امر، یقول العرب: بدا لی شخص فی طریقی‌ای ظهر، قال الله عز وجل: (وبدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون. ‌ای ظهر لهم، ومتی ظهر لله تعالی ذکره من عبد صلة لرحمه زاد فی عمره، ومتی ظهر له منه قطیعة لرحمه نق صمن عمره، ومتی ظهر له من عبد اتیان الزنا نقص من رزقه وعمره، ومتی ظهر له منه التعفف عن الزنا زاد فی رزقه وعمره».
بداء آنچنان که گمراهان می‌پندارند نیست، به این معنی که خداوند کاری انجام دهد و سپس از آن پشیمان گردد ... بداء در مقابل نظر یهود است که می‌گفتند خداوند تمام کارها را انجام داده است (و دیگر تغییری انجام نخواهد شد)؛ اما ما می‌گوییم: خداوند هر روزی چیزی را تعیین می‌کند، می‌میراند و زندگی می‌بخشد روزی می‌دهد و کاری را که بخواهد انجام می‌دهد.
بداء به معنی پشیمانی نیست؛ بلکه به معنی آشکار شدن چیزی است؛ عرب می‌گوید: در مسیر راه شخصی در برابر من ظاهر شد؛ خداوند نیز فرموده است: و برای ایشان از جانب خدا چیزی (بداء) آشکار شد که گمان آن را نمی‌کردند. و هر زمان بنده‌ای صله رحم به‌جا آورد بر عمر وی می‌افزاید؛ و هر زمان بنده‌ای قطع رحم نماید خداوند از عمر وی بکاهد؛ و هر زمان بنده‌ای مرتکب فحشا شود از عمر و روزی او بکاهد؛ و هر زمان بنده‌ای از زنا دوری کند و راه عفت برگزیند خداوند بر عمر و روزی او بیفزاید.


آیات بسیاری در قرآن کریم وجود دارد که «بداء» را درباره خداوند به اثبات می‌رساند، ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) با استناد به همین آیات «بداء» را به اثبات رسانده‌اند که ما به تعدادی از این آیات اشاره می‌کنیم.

۵.۱ - آیه اول

آیه ۳۹ سوره رعد، بیشترین بحث را در این‌باره به‌وجود آورده و اکثر کسانی که درباره «بداء» گفتگو کرده‌اند، به این آیه استدلال نموده‌اند:
«یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ؛ خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات می‌کند و «امّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست!»

مرحوم عیاشی و فیض کاشانی در تفسیرشان در ذیل آیه این روایت را نقل کرده‌اند:
(۲۸۷) ۱۰ - وعن الحسین بن زید، عن جعفر بن محمد، عن ابیه، (علیهم‌السّلام) قال: قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): ان المرء لیصل رحمه وما بقی من عمره الا ثلاث سنین، فیمدها الله الی ثلاث وثلاثین سنة وان العبد لیقطع رحمه، وقد بقی من عمره ثلاث وثلاثون سنة فیقصرها الله الی ثلاث سنین او ادنی، قال: وکان جعفر ع یتلو هذه الآیة: (یمحوا الله ما یشاء ویثبت وعنده‌ام الکتاب).
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: مردی صله رحم می‌کند و از عمر او سه سال بیشتر نمانده، خداوند عمر او را به خاطر این عمل، سی سال طولانی می‌کند، بنده‌ای قطع رحم می‌کند، از عمر او سی و سه سال مانده است، خداوند عمر او را به سه سال یا کمتر کاهش می‌دهد. راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السّلام) سپس این آیه را می‌خواند: «یمحوا الله...».

امام رضا (علیه‌السّلام) در جواب سلیمان مروزی که گفته بود: «قَدْ فَرَغَ مِنَ الْاَمْرِ فَلَیْسَ یَزِیدُ فِیهِ شَیْئاً؛ خداوند، کار را تمام کرده و فارغ شده و چیزی اضافه نخواهد کرد» فرمود: هَذَا قَوْلُ الْیَهُودِ فَکَیْفَ قَالَ: «ادْعُونِی اَسْتَجِبْ لَکُمْ»؟ قَالَ سُلَیْمَانُ اِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ اَنَّهُ قَادِرٌ عَلَیْهِ. قَالَ: اَ فَیَعِدُ مَا لَا یَفِی بِهِ؟ فَکَیْفَ قَالَ: «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ» وَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ» وَقَدْ فَرَغَ مِنَ الْاَمْرِ؟ فَلَمْ یُحِرْ جَوَابا.
این عقیده یهودیان است. اگر چنین عقیده‌ای صحیح باشد چگونه در قرآن می‌فرماید «ادْعُونِی اَسْتَجِبْ لَکُمْ؛ مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم». سلیمان گفت منظورش این است که قادر به این‌کار است.
امام (علیه‌السّلام) فرمود: پس وعده می‌دهد؛ ولی وفا نمی‌کند؟ پس چگونه می‌فرماید: «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ؛ او هر چه بخواهد در آفرینش می‌افزاید» و می‌فرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ؛ خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می‌کند و «امّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست». با اینکه کار را تمام کرده باشد این آیات دیگر معنی ندارد. این‌جا بود که سلیمان مروزی در جواب فرو ماند.

۵.۲ - آیه دوم

قصه حضرت ابراهیم و فرمان خداوند بر قربانی کردن اسماعیل و سپس بازگشت از دستور قبلی که در سوره صافات بدان اشاره شده، بهترین و برجسته‌ترین مصداق «بداء» در حق باری‌تعالی است. قرآن کریم داستان را این‌گونه نقل کرده است:
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَابُنیَ َّ اِنیّ ِ اَرَی فیِ الْمَنَامِ اَنیّ ِ اَذْبحَُکَ فَانظُرْ مَا ذَا تَرَی قَالَ یَاَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنیِ اِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابرِینَ. فَلَمَّا اَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ. وَنَادَیْنَاهُ اَن یَاِبْرَاهِیمُ. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْیَا اِنَّا کَذَالِکَ نجَْزِی الْمُحْسِنِینَ. اِنَّ هَاذَا لهَُوَ الْبَلَؤُاْ الْمُبِین؛ هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!» هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد ... او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی)!» ما این‌گونه، نیکوکاران را جزا می‌دهیم!. این مسلّماً همان امتحان آشکار است!».

۵.۳ - آیه سوم

«وَلَوْ اَنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی الْاَرْضِ جَمیعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَبَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ؛ اگر ستمکاران تمام آنچه را روی زمین است مالک باشند و همانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهایی یابند و از سوی خدا برای آنها اموری ظاهر می‌شود که هرگز گمان نمی‌کردند!»

مرحوم شیخ صدوق در تفسیر این آیه می‌گوید: قال الله عزوجل: (وبدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون) ‌ای ظهر لهم، ومتی ظهر لله تعالی ذکره من عبد صلة لرحمه زاد فی عمره، ومتی ظهر له منه قطیعة لرحمه نقص من عمره، ومتی ظهر له من عبد اتیان الزنا نقص من رزقه وعمره، ومتی ظهر له منه التعفف عن الزنا زاد فی رزقه وعمره.
این گفته خداوند: «و از سوی خدا برای آنها اموری ظاهر می‌شود که هرگز گمان نمی‌کردند!» یعنی برای آن‌ها آشکار شد، وقتی برای خداوند از جانب بنده‌ای صله رحمی دیده شود، عمرش را زیاد می‌کند، وقتی قطع رحمی از او ببیند، عمرش را کوتاه می‌کند، وقتی برای خداوند آشکار شود که بنده‌ای زنا کرده است، از روزی و عمر او می‌کاهد و هنگامی که عفت و خودداری از زنا آشکار شود، بر عمر و روزی او می‌افزاید.

۵.۴ - آیاتی از زبان امام رضا

آیات دیگری نیز در قرآن برای اثبات این‌مطلب وجود دارد که ما آن را از زبان امام رضا (علیه‌السّلام) که مناظره با سلمان المروزی مطرح کرده‌اند، نقل می‌کنیم:
وَمَا اَنْکَرْتَ مِنَ الْبَدَاءِ یَا سُلَیْمَانُ وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: «اَ وَ لا یَذْکُرُ الْاِنْسانُ اَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً» وَیَقُولُ عَزَّ وَجَلَّ: «وَهُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» وَیَقُولُ: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ» وَیَقُولُ عَزَّ وَجَلَّ: «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ» وَیَقُولُ: «وَبَدَاَ خَلْقَ الْاِنْسانِ مِنْ طِینٍ» وَیَقُولُ عَزَّ وَجَلَّ: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللَّهِ اِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَاِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ» وَیَقُولُ عَزَّ وَجَلَّ «وَما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ اِلَّا فِی کِتابٍ». ...

‌ای سلیمان! «بداء» را انکار می‌کنی؛ در حالی که خدای (عزّوجلّ) می‌فرماید: «آیا انسان به خاطر نمی‌آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟!» و فرمود: «او کسی است که آفرینش را آغاز می‌کند، سپس آن را بازمی‌گرداند» و می‌فرماید: «هستی بخش آسمان‌ها و زمین اوست!» و می‌فرماید: «او هر چه بخواهد در آفرینش می‌افزاید» و نیز گفته است: «و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد» و فرموده: «وگروهی دیگر، به فرمان خدا واگذار شده‌اند (و کارشان با خداست) یا آنها را مجازات می‌کند، و یا توبه آنان را می‌پذیرد (هر طور که شایسته باشند) و خداوند دانا و حکیم است!» و نیز فرموده است که «و هیچ‌کس عمر طولانی نمی‌کند، یا از عمرش کاسته نمی‌شود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است». ..

البته آیات بسیاری در راستای اثبات «بداء» در قرآن کریم وجود دارد و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بدان‌ها استناد کرده‌اند که ما به جهت اختصار به همین‌اندازه اکتفا می‌کنیم.


از آن‌جائی که «بداء» در عقیده و باور توحیدی تاثیرگذاری فراوانی دارد، ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) نیز به آن اهمیت بسیاری داده‌اند؛ تاجائی که آن را در کنار توحید و شرک، از مهم‌ترین عقائد مسلمانان به‌شمار آورده‌اند. شیخ کلینی در کتاب شریف کافی و شیخ صدوق در کتاب شریف التوحید با سند صحیح نقل کرده‌اند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: مَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ نَبِیّاً حَتَّی یَاْخُذَ عَلَیْهِ ثَلَاثَ خِصَالٍ الْاِقْرَارَ بِالْعُبُودِیَّةِ وَخَلْعَ الْاَنْدَادِ وَاَنَّ اللَّهَ یُقَدِّمُ مَا یَشَاءُ وَیُؤَخِّرُ مَا یَشَاء.
از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده است که آن حضرت فرمود: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر این‌که درباره انجام سه برنامه از او پیمان گرفت: ۱. به بندگی خداوند اعتراف نماید؛ ۲. شریکان و همتایان پوشالی را کنار بزند؛ ۳. معترف باشد که خداوند هر آن برنامه‌ای را که بخواهد پیش از موعد مقرر اجرا می‌کند و هر برنامه‌ای را که بخواهد به تاخیر می‌اندازد.

در کنار هم قرار دادن این سه برنامه، اهمیت «بداء» را بیش از پیش برای ما روشن ساخته و ثابت می‌کند که «بداء» به‌اندازه توحید، نفی شرک، در عقیده تاثیرگذار است.

همچنین شیخ کلینی و شیخ صدوق نقل کرده‌اند: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ اَبِی اِسْحَاقَ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ اَعْیَنَ عَنْ اَحَدِهِمَا (علیهما‌السّلام) قَالَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ مِثْلِ الْبَدَاء.
از امام صادق یا امام باقر (علیهما‌السّلام) نقل شده است که فرمود: خداوند با هیچ چیزی، به‌اندازه (اعتراف به) «بداء» پرستش نشده است.

و در روایت معتبره دیگری که شیخ کلینی در ادامه روایت پیشین و به صورت مرسل و شیخ صدوق به صورت مسند نقل کرده است، امام می‌فرماید که خداوند با هیچ‌چیز به‌اندازه «بداء» تعظیم و تکریم نشده است: حدثنا محمد بن الحسن بن احمد بن الولید رحمه الله قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن ایوب بن نوح، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن سالم، عن ابی عبدالله (علیه‌السّلام)، قال: ما عظم الله (عزّوجلّ) بمثل البداء.
اقرار و اعتراف به «بداء» و این‌که خداوند حتی بعد از ثبت تقدیر و سرنوشت، بازهم می‌تواند مقدرات و سرنوشت مردم را تغییر داده و در آن دخل و تصرف نماید، راه بندگی خداوند را برای بندگان باز می‌گذارد تا با عبادت و انجام اعمال صالح بیشتر، سرنوشت بهتری را برای خود رقم بزنند؛ از این‌رو طبیعی است که بگوییم هیچ‌چیز به‌اندازه اعتراف به «بداء» سبب تشویق مردم به عبادت و پرستش خداوند نشده است.

از آن‌جائی که مخالفان همواره در برابر این عقیده سرنوشت‌ساز مبارزه کرده و برای غلط جلوه دادن معنای آن تلاش کرده‌اند، ائمه (علیهم‌السّلام) نیز در روایات فراوان معنای دقیق «بداء» را به پیروانشان یادآوری نموده‌اند.

شیخ صدوق در کتاب شریف کمال الدین در این‌باره می‌نویسد: حَدَّثَنَا اَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْاَشْعَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ اللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ وَسَمَاعَةَ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ (علیه‌السّلام) قَالَ: مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللَّهَ یَبْدُو لَهُ فِی شَیْ ءٍ الْیَوْمَ لَمْ یَعْلَمْهُ اَمْسِ فَابْرَءُوا مِنْه.
هر کس معتقد باشد که امروز چیزی بر خداوند آشکار می‌شود که دیروز آن را نمی‌دانسته است، پس بایستی از او بیزار باشید.

و شیخ کلینی با سند صحیح نقل می‌کند: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) قَالَ: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ ءٍ اِلَّا کَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ اَنْ یَبْدُوَ لَه.
خداوند در هیچ زمینه‌ای بداء انجام نداد؛ مگر آنکه قبل از این بداء و آشکار سازی، آن مطلب در علم خداوند موجود بوده است.

البته روایت در این‌باره بیش از آن است که بتوان همه آن‌ها را در این مختصر جمع‌آوری کرد، اهل تحقیق می‌توانند به کتاب‌های مفصل در این‌باره مراجعه فرمایند.


یکی از مباحث مهمی که جناب آقای سیدحسن مدرسی طباطبائی در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» مطرح کرده‌اند، مساله «بداء» و خواستگاه این عقیده است. ایشان در این بحث مدعی هستند که عقیده «بداء» از ابداعات و دستاورد‌های فرقه منقرض شده کیسانیه (کسانی که به امامت محمد حنفیه معتقد بودند و از طرفداران مختار ثقفی به‌شمار می‌آمدند) است.
وی بداء را این‌گونه آغاز می‌کند:
«گروه دیگری را هواداران اسماعیل، یکی از فرزندان امام صادق که یکی دو سال پیش از رحلت پدر خود درگذشت، تشکیل می‌دادند. اسماعیل، فرزند ذکور ارشد امام و بسیار مورد علاقه و محبت ایشان بود و انتظار عمومی آن بود که وی جانشین آن حضرت خواهد بود. حتی شایعاتی قوی در جامعه‌ی شیعه به وجود آمده بود که امام او را صریحاً به عنوان جانشین خود معین فرموده است»
[۲۶] مدرسی طباطبائی، سیدحسن، مکتب در فرایند تکامل، ص۱۱۹.


و در ادامه می‌گوید: «فوت غیر منتظره اسماعیل به این دلیل مشکلاتی از نظر عقیدتی برای بسیاری از شیعیان پیش‌آورد که از یک طرف می‌پنداشتند امام، وی را به‌عنوان جانشین خود نصب کرده و از طرف دیگر معتقد بودند که نحوه‌ی تسلسل ائمه از پیش، بوسیله‌ی خداوند مشخص شده و هر امامی جانشین خود را بر اساس آن تعیین قبلی که به وسیله‌ی خداوند یا از طریق پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یا امام پیشین به آن امام تعلیم داده شده بود، تعیین و نصب می‌کند.»
[۲۷] مدرسی طباطبائی، سیدحسن، مکتب در فرایند تکامل، ص۱۲۰.

«البته کسانی که ائمه را عالم به غیب می‌دانستند نیز در این‌جا با فرض قبول شایعات موجود به مشکلات مشابهی برخورد می‌کردند. برخی برای رفع این مشکلات، مفهوم بداء را که پیش‌تر وسیله کیسانیّه متقدم ابداع شده و در صورت اولیه خود به معنی تغییر در تصمیم الهی بوده پشنهاد می‌کردند. متکلمان شیعه بعداً تفسیر دیگری از این مفهوم کرده و آن را به معنی ابداء دانستند یعنی آشکار ساختن خداوند بر مردم که اراده واقعی او چیزی جز آن است که آنان انتظار داشتند.
[۲۸] مادلونگ، دانشنامه انسیکلوپدیا ایرانیکا زبان انگلیسی، ج۳، ص۳۵۴-۳۵۵.
»

و باز دوباره به بحث «بداء» رجوع کرده و می‌گوید: «در اواخر دوره امامت حضرت هادی (علیه‌السّلام) با فوت فرزند ذکور ارشد ایشان ابوجعفر محمد مجدداً گفتگوهایی در جامعه شیعه پدید آمد. حضرت سیدمحمد فرزند امام‌ هادی (علیه‌السّلام) که جوانی بسیار مهذّب و آراسته
[۳۰] اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص۱۰۹.
و بی نهایت مورد علاقه پدر خود و جامعه شیعیان بود در چشم همه به عنوان نامزد اصلی مقام امامت شناخته می‌شد. حتی نقل‌هایی هست که مدعی است امام‌ هادی صریحاً او را به عنوان جانشین خویش به پیروان خود معرفی فرموده بودند.
[۳۴] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۱۲۰-۱۲۱.
اما علی‌رغم انتظار عمومی، این فرزند سه سال پیش از درگذشت پدر وفات نمود و حضرت‌ هادی (علیه‌السّلام) در همان مجلس تعزیت وفات او، فرزند بعدی (در کافی در باب نصّ بر امامت حضرت عسکری (علیه‌السّلام) (و از آن‌جا در اعلام ولی و جز آن) روایات متعددی است که حضرت عسکری از جناب سیدمحمد ب سال بزرگتر بوده‌اند. معمولا این اظهار در دنباله روایاتی است که از زبان حضرت‌ هادی (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که جانشین ایشان «اکبر اولاد» خواهد بود. نگارنده تردیدی ندارم که تمام این اظهارات مربوط به راویان متاخری است که تصور کرده‌اند اگر چنین توضیحی ندهند آن گفته به معنی نصّ بر امامت جناب سیدمحمد خواهد در حالی که از کجا که امام، آن را در زمان حیات وی گفته بوده‌اند؟ اما پس از وفات او که حضرت عسکری (علیه‌السّلام) یقینا ارشد اولاد بازمانده بوده است.

فی الواقع اگر حضرت عسکری (علیه‌السّلام) ارشد اولاد بوده‌اند چگونه قابل تصور است که همه جامعه شیعه انتظار داشته باشند که جناب سیدمحمد، جانشین پدر باشد؟ درست است که آن امام‌زاده جلیل القدر، جامع کمالات و صفات حسنه و بسیار مهذب و آراسته بوده است اما یقینا حضرت عسکری (علیه‌السّلام) در این جهات مقدم بوده و واجد حد عالی همان مکارم و فضایل بوده‌اند. پس اگر ارشدیت سنی بنوبد هرگز امکان نداشت فرزند کوچک‌تر امام در نظر عامه شیعیان جانشین پدر باشد. محدثان توجه نکرده آند که اگر حضرت عسکری (علیه‌السّلام) فرزند بزرگتر بوده‌اند نقل این‌که حضرت‌ هادی فرموده باشند «یا بنی احدث لله شکرا فقد احدیث فیک امرا» جسارت به مقام مقدس حضرت عسکری (سلام الله علیه» است.) خود حضرت امام عسکری (علیه‌السّلام) را با این‌خطاب شریف که «یا بنی احدث لله شکرا فقد احدث فیک امرا» به جانشینی خود منصوب فرمودند.
[۳۷] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۵۵.
[۳۹] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۱۲۱-۱۲۲.

بدین‌ترتیب جامعه شیعه بار دیگر تجربه بدا (ظهور غیر منتظره مشیّت الهی» را که هنوز بسیاری از مردم بی توجه به اشکالات کلامی آن به‌معنی حدیث تغییر در مشیت الهی می‌گرفتند از سر گذراند.»
[۴۰] مدرسی طباطبائی، سیدحسن، مکتب در فرایند تکامل، ص۱۳۲-۱۳۳.


۷.۱ - شبهات دیدگاه مدرسی

مهم‌ترین گفته‌های جناب مدرسی در این بحث را می‌توان در چند محور خلاصه کرد:
۱. بداء از دستاوردهای کیسانیه است، پیش از آن سابقه نداشته و توسط آن‌ها وارد عقائد شیعه شده است؛
۲. شیعیان برای توجیه «علم غیب امام» به اصل «بداء» متوسل شده‌اند؛
۳. از آن جائی که ائمه شیعه از علم غیب بهره‌ای نداشتند، طبیعی است که از جانشین بعدی خود نیز آگاهی نداشته باشند، گاهی فرزندان بزرگ خود را به عنوان جانشین خود معرفی می‌کردند؛ اما پس از مدتی و با فوت پسر بزرگ امام، متوجه می‌شدند که جانشین واقعی او فرزند کوچکتر او بوده و این قضیه درباره اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق و سیدمحمد فرزند بزرگتر امام‌ هادی (علیهما‌السّلام) اتفاق افتاده است.

۷.۲ - شبهه طرح مسئله بداء توسط کیسانیه

در ادامه ثابت خواهیم کرد که برخلاف ادعای جناب مدرسی نخستین کسانی که باور «بداء» را با استناد به آیات متعدد قرآن کریم، مطرح کرده‌اند، ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بوده و فرقه‌های منحرف و منقرض شده‌ای همچون کیسانیه هیچ نقشی در فرایند تکامل این دیدگاه نداشته‌اند.
تفکر و باور عمیق «بداء» بسیار والاتر و ظریف‌تر از آن است که فرقه‌های منحرفی همچون کیسانیه بتوانند آن را ابداع نموده و به خورد اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بدهند. بلی، امکان دارد که کیسانیه نیز این دیدگاه تاثیر‌گذار در عقیده را پذیرفته باشند؛ اما این دلیل نمی‌شود که با وجود آیات قرآن و روایات متعدد اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) درباره بداء، کیسانیه را ابداع کننده این تفکر بدانیم.
طبق نقل شهرستانی، مختار ثقفی به این دلیل مساله «بداء» را پذیرفته بود که وقتی به طرفدارانش وعده‌ای می‌داد، اگر آن وعده محقق می‌شد، آن را دلیل بر صدق گفتارش می‌دانست و هر وقت وعده‌اش خلاف درمی‌آمد، به «بداء» متوسل می‌شد و می‌گفت که برای خداوند در این‌باره «بداء» حاصل شده است:
فمن مذهب المختار انه یجوز البداء علی الله تعالی... وانما سار المختار الی اختیار القول بالبداء لانه کان یدعی علم ما یحدث من الاحوال اما بوحی یوحی الیه واما برسالة من قبل الامام فکان اذا وعد اصحابه بکون شیء وحدوث حادثة فان وافق کونه قوله جعله دلیل علی صدق دعواه وان لم یوافق قال قد بدی لربکم...
از عقائد مختار این بود که او «بداء» را برای خداوند جایز می‌دانست. وی این عقیده را پذیرفته بود؛ چون ادعا می‌کرد از تمام اتفاقات پیش‌رو آگاهی دارد، یا به وسیله وحی که به او می‌شود یا به وسیله نامه‌ای که امام برای او می‌فرستد. پس هر وقت به طرفداران وعده چیزی را می‌داد یا حادثه‌ای را پیش بینی می‌کرد، اگر واقعا با پیش بینی و وعده او موافق بود، آن را دلیل بر صدق گفتارش می‌شمرد و هر وقت خلاف آن اتقاق می‌افتاد، ادعا می‌کرد که برای پروردگار شما «بداء» حاصل شده است.

شاید سوء استفاده همین عده از عقیده شامخ و والای «بداء» سبب شده است که مخالفان مذهب اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) به درک درستی از آن نرسیده و عقیده «بداء» در مذهب شیعه را با عقیده کیسانیه و دیگر فرق منحرف یکی بدانند و در تشنیع هرچه بیشتر گفتارشان علیه شیعه تلاش نمایند.

۷.۳ - دیدگاه شهید مطهری

جناب مدرسی ادعا دارد که شاگرد شهید مطهری بوده است؛ اما جالب است که استاد ایشان صراحتا می‌گوید که قرآن کریم نخستین‌بار مساله «بداء» را مطرح کرده است. در مجموعه آثار شهید مطهری جلد اول چنین آمده است: «اعتراف می‌کنم شگفت‌آور است اما حقیقت است این همان مساله عالی و شامخ «بداء» است که قرآن کریم برای اولین‌بار در تاریخ معارف بشری از آن یاد کرده است: "یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده‌ام الکتاب؛ خداوند هر چه بخواهد [که قبلا ثبت شده است] محو می‌کند و هر چه بخواهد [که قبلا ثبت نشده است] ثبت می‌کند و کتاب مادر [اصل و مادر همه کتاب‌ها و نوشته‌ها] منحصرا نزد اوست".

در تمام سیستم‌های معارف بشری سابقه ندارد؛ در میان فرق اسلامی تنها دانشمندانی از شیعه اثنی عشریه هستند که در اثر اهتداء و اقتباس از کلمات ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) توانسته‌اند به این حقیقت پی ببرند و این افتخار را به خود اختصاص دهند. ما در اینجا نمی‌توانیم تفضیلا وارد مبحث عالی فلسفی بشویم و درست مطلب را آن‌چنانکه هست روشن کنیم در اینجا همین قدر اشاره کرده می‌گوییم مساله «بداء» ریشه قرآنی دارد و از لطیف‌ترین حقایق فلسفی است در میان فلاسفه شیعه نیز جز بعضی که در قرآن زیاد تدبر می‌کرده‌اند و از آثار و کلمات پیشوایان شیعه مخصوصا کلمات امام اول امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) استفاده می‌کرده‌اند کسی دیگر به غور این‌مطلب نرسیده است.»

حال با توجه به اثبات این‌مطلب که عقیده «بداء» ریشه در قرآن کریم دارد و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) با استناد به آیات قرآن کریم بر این عقیده پافشاری کرده‌اند، چگونه می‌توان ادعای جناب مدرسی را پذیرفت که کیسانیه این تفکر والا، ارزشمند و مؤثر در اعتقاد و دیانت را ابداع کرده باشند؟ و آیا اهل‌بیت طهارت و عصمت، همان کسانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن‌ها را در حدیث متواتر ثقلین که مورد قبول جناب مدرسی نیز هست، عٍدل قرآن معرفی کرده، امکان دارد که این تفکر را از کیسانیه یادگرفته باشند؟
چگونه می‌توان باور کرد که شخصی همچون مدرسی که خود را مجتهد و صاحب اجازه اجتهاد می‌داند، این روایات را در کتاب شریف کافی و استدلال ائمه (علیهم‌السّلام) را به آیات قرآن کریم مشاهده نکرده باشد؟ آیا با این وجود می‌توان گفت که ایشان با اهداف خاص، عقائد شیعه را زیر سؤال نبرده است؟

۷.۴ - شبهه بداء در امامت اسماعیل و سیدمحمد

بحث بعدی که جناب مدرسی مطرح کرده‌اند، قضیه «بداء» در امامت اسماعیل فرزند امام صادق و سیدمحمد فرزند امام‌ هادی (علیهما‌السّلام) است.
ما ابتدا چند نکته درباره امکان یا عدم امکان «بداء» در امامت اسماعیل و سیدمحمد یادآوری کرده و در ادامه از آن جایی که قضیه اسماعیل با قضیه سیدمحمد تفاوت‌هایی دارد، ما به صورت جداگانه از هر دوی آن‌ها پاسخ خواهیم داد.

۷.۴.۱ - بداء محال

عقل و نقل بر این‌مطلب دلالت دارد که «بداء» در اخباری که خداوند به وسیله انبیاء، اوصیاء پیامبران به اطلاع مردم رسانده و آن‌ها از جانب خداوند این‌مطلب را نقل و از اتفاق افتادن قطعی آن خبر داده‌اند، امکان پذیر نیست. مثلا اگر پیامبر خدا و یا جانشین او به مردم بدون هیچ قید و شرطی بگوید که در فلان روز، فلان اتفاق می‌افتد، در این‌صورت باید آن اتفاق بیفتد و امکان «بداء» از جانب خداوند درباره آن خبر وجود ندارد.

۷.۴.۱.۱ - دلیل عقلی

«بداء» در چنین اخباری، سبب سلب اعتماد مردم به آن پیامبر و به اخباری که می‌دهد خواهد شد و مردم آن پیامبر را جاهل و دروغگو خواهند خواند. در این صورت آن پیامبر جایگاه خود را در میان مردم از دست خواهد داد و غرضی را که خداوند از فرستادن پیامبران و نصب امام داشته است، نقض خواهد شد و نقض غرض قبیح و برای خداوند محال است.

۷.۴.۱.۲ - دلایل نقلی

از دیدگاه روایات نیز «بداء» در اخبار و پیش بینی‌های پیامبران و ائمه محال است. چنانچه شیخ کلینی با سند صحیح در این‌باره، نقل می‌کند: مُحَمَّدُ بْنُ اِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) یَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ اَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَاِنَّهُ سَیَکُونُ لَا یُکَذِّبُ نَفْسَهُ وَلَا مَلَائِکَتَهُ وَلَا رُسُلَهُ وَعِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ یُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَیُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ مَا یَشَاء.
امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: علم، بر دو گونه است: ۱. علمی که نزد خدا در خزانه است و کسی از مخلوق از آن آگاه نیست؛ ۲. دانشی که خدا به فرشتگان و پیغمبرانش یاد داده است. آنچه را که به پیامبران و فرشتگان آموزش داده، قطعاً مطابق آن‌چه آموزش داده، واقع خواهد شد؛ زیرا خداوند نه خودش را تکذیب کند و نه فرشتگان و پیمبرانش را؛ اما دانشی که نزد خودش در خزانه است، می‌تواند اتفاق افتادن آن را پیش‌اندازد و یا به تاخیر افکند و هرچه را می‌خواهد تثبیت می‌کند.

و در روایت دیگری حضرت امام رضا (علیه‌السّلام) خطاب به سلیمان مروزی، متکلم مشهور خراسان فرمود: یَا سُلَیْمَانُ اِنَّ عَلِیّاً (علیه‌السّلام) کَانَ یَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَاِنَّهُ یَکُونُ وَلَا یُکَذِّبُ نَفْسَهُ وَلَا مَلَائِکَتَهُ وَلَا رُسُلَهُ وَعِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ اَحَداً مِنْ خَلْقِهِ یُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَیُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَیَمْحُو ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ مَا یَشَاء.

شاهد بر این‌مطلب روایتی است از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) که فرمود: یَا مَعْشَرَ النَّاسِ سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی سَلُونِی فَاِنَّ عِنْدِی عِلْمَ الْاَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ اَمَا وَاللَّهِ لَوْ ثُنِیَ لِیَ الْوِسَادُ لَحَکَمْتُ بَیْنَ اَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَبَیْنَ اَهْلِ الْاِنْجِیلِ بِاِنْجِیلِهِمْ وَاَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَاَهْلِ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّی یَزْهَرَ کُلُّ کِتَابٍ مِنْ هَذِهِ الْکُتُبِ وَیَقُولُ یَا رَبِّ اِنَّ عَلِیّاً قَضَی بِقَضَائِکَ وَاللَّهِ اِنِّی اَعْلَمُ بِالْقُرْآنِ وَتَاْوِیلِهِ مِنْ کُلِّ مُدَّعٍ عِلْمَهُ وَلَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ لَاَخْبَرْتُکُمْ بِمَا یَکُونُ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ قَالَ سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی....
‌ای گروه مردم از من بپرسید پیش از آنکه (من از دست شما بروم، و) مرا نیابید، از من بپرسید؛ زیرا دانش اولین و آخرین نزد من است، آگاه باشید به خدا سوگند اگر (بر بالین خلافت تکیه زنم و) بستر حکومت برایم گسترده شود میان اهل تورات (و یهود) با توراتشان، و میان اهل انجیل (و نصاری) با انجیلشان، و میان اهل زبور با زبور آنها، و میانه اهل قرآن با قرآن داوری کنم، بدانسان که هر کتابی از این کتاب‌ها به سخن آید و بگوید بار پروردگارا همانا علی به داوری تو داوری کرد، به خدا سوگند من به قرآن و شرح و تفسیر آن داناترم از هرکه ادعای دانستن آن را می‌کند، و اگر یک آیه در قرآن نبود هر آینه شما را به آنچه تا روز قیامت خواهد شد، آگاه می‌کردم، سپس (دوباره فرمود:) از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید.
منظور امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) از «وَلَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ» همان آیه مشهور «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ؛» است که در بحث قرآنی «بداء» بحث آن گذشت.

همین‌مطلب از امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام) نیز نقل شده است که آن حضرت فرمود: لولا آیة فی کتاب الله لحدثتکم بما یکون الی یوم القیامة. فقلت: ایة آیة؟ قال: قول الله: «یمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده‌ام الکتاب».

طبق آن چه گذشت، ادعای جناب مدرسی درباره «بداء» به معنای واقعی آن در امامت اسماعیل فرزند امام صادق (علیه‌السّلام) و امامت سیدمحمد فرزند امام‌ هادی (علیه‌السّلام)، قابل پذیرش نیست؛ چرا که اگر امام صادق و یا امام‌ هادی (علیهما‌السّلام) از امامت آن‌ها خبر داده بودند، باید همان‌ها امام می‌شدند وگرنه نعوذ بالله گفتار امام خلاف واقع درمی‌آمد و مردم دیگر به سخنان آن حضرت اعتماد نمی‌کردند و حتی امامت امام کاظم و امام عسکری (علیهما‌السّلام) را هم نمی‌پذیرفتند؛ چون ممکن بود که درباره آن‌ها «بداء» حاصل شود و دیگری به امام منصوب شود و این نقض غرض خواهد بود و نقض غرض برای امام معصوم محال است.

۷.۴.۲ - روایت امام صادق و امام هادی از نام‌بردن ائمه

روایات «امامان دوازدگانه» از امام صادق و امام‌ هادی نقل شده است:
شیعیان برخلاف دیگر مذاهب اسلامی که معتقدند امامت مقامی است انتخابی و در اختیار مردم، بر این‌باور هستند که انتخاب امام (علیه‌السّلام) تنها و تنها در صلاحیت باری‌تعالی است و او است که جانشینان پیامبر را انتخاب می‌کند؛ همان‌طوری که انتخاب خود پیامبر نیز از اختیارات خداوند است و مردم هیچ نقشی در آن ندارند. شیعیان معتقد هستند که نام ائمه دوازدگانه، از همان اول مشخص بوده، روایات فراوانی در منابع شیعه و سنی وجود دارد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تک تک ائمه (علیهم‌السّلام) نامبرده و از خصوصیات آن‌ها خبر داده است. جالب است که این روایات از زبان امام صادق و امام‌ هادی (علیه‌السّلام) نیز نقل شده است؛ با این وجود چگونه امکان دارد که آن حضرات ابتدا به امامت فرزند ارشدشان تصریح و بعد که آن فرزند از دنیا رفته، بحث «بداء» را پیش کشیده باشند؟

ما برای اثبات این‌مطلب فقط به یک روایت صحیح السند بسنده می‌کنیم. شیخ کلینی در کتاب شریف کافی در «بَابُ مَا جَاءَ فِی الِاثْنَی عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیْهِمْ» روایت لوح جابر را از زبان حضرت صادق (علیه‌السّلام) این‌گونه نقل کرده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ اَبِی حَمَّادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) قَالَ قَالَ اَبِی لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ اِنَّ لِی اِلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَی یَخِفُّ عَلَیْکَ اَنْ اَخْلُوَ بِکَ فَاَسْاَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ اَیَّ الْاَوْقَاتِ اَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِی بَعْضِ الْاَیَّامِ فَقَالَ لَهُ یَا جَابِرُ اَخْبِرْنِی عَنِ اللَّوْحِ الَّذِی رَاَیْتَهُ فِی یَدِ اُمِّی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وَ مَا اَخْبَرَتْکَ بِهِ اُمِّی اَنَّهُ فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ اَشْهَدُ بِاللَّهِ اَنِّی دَخَلْتُ عَلَی اُمِّکَ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَهَنَّیْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ وَ رَاَیْتُ فِی یَدَیْهَا لَوْحاً اَخْضَرَ ظَنَنْتُ اَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَاَیْتُ فِیهِ کِتَاباً اَبْیَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِاَبِی وَ اُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ اَهْدَاهُ اللَّهُ اِلَی رَسُولِهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فِیهِ اسْمُ اَبِی وَ اسْمُ بَعْلِی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ اسْمُ الْاَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی وَ اَعْطَانِیهِ اَبِی لِیُبَشِّرَنِی....
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: پدرم به جابر بن عبداللّه انصاری فرمود: من با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسان‌تر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهی، پس روزی با او در خلوت نشست و به او فرمود: درباره لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه (علیهاالسّلام) دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دیده‌ای و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، بمن خبر ده.
جابر گفت: خدا را گواه می‌گیرم که من در زمان حیات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خدمت مادرت فاطمه (علیهاالسّلام) رفتم و او را به ولادت حسین (علیه‌السّلام) تبریک گفتم، در دستش لوح سبزی دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبی سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود. به او عرض کردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟ فرمود: لوحی است که خدا آن را به رسولش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اهدا فرمود، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرموده....

حال چگونه امکان دارد که امام صادق (علیه‌السّلام) با وجود نقل این روایت، بازهم به امامت فرزندش اسماعیل تصریح کرده باشد و از نام امام بعد از خودش آگاهی نداشته باشد و بعد با مرگ اسماعیل برای او «بداء» حاصل شده باشد که امام بعد از او فرزندش امام کاظم (علیه‌السّلام) است؟

۷.۵ - بداء در امامت اسماعیل بن امام صادق

اما بداء در اسماعیل. این‌مطلب از قدیم الایام در جامعه اسلامی و به‌ویژه شیعی مطرح بوده و برخی همچون زیدیه، اسماعیلیه و ... این ادعا را داشته و بر شیعه به‌خاطر آن اشکال گرفته‌اند.

۷.۵.۱ - نظر شیخ صدوق

مرحوم شیخ صدوق (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در کتاب شریف کمال‌الدین به صورت مفصل از این قضیه پاسخ داده است و ما بهتر دیدیم که پاسخ این‌مطلب را از زبان این دانشمند بزرگ شیعه مطرح نماییم: [الشبهة الثانیة حول نص الامام الصادق ع لابنه اسماعیل و البداء فیه] (اعتراض آخر للزیدیة) قالت الزیدیة: «ومما تکذب به دعوی الامامیة انهم زعموا ان جعفر بن محمد (علیهما‌السّلام) نص لهم علی اسماعیل واشار الیه فی حیاته ثم ان اسماعیل مات فی حیاته فَقَالَ: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ ءٍ کَمَا بَدَا لَهُ فِی اِسْمَاعِیلَ ابْنِی» فان کان الخبر الاثنا عشر صحیحا فکان لا اقل من ان یعرفه جعفر بن محمد (علیهما‌السّلام) ویعرف خواص شیعته لئلا یغلط هو وهم هذا الغلط العظیم». فقلنا لهم: بم قلتم؟ ان جعفر بن محمد (علیهما‌السّلام) نص علی اسماعیل بالامامة؟ وما ذلک الخبر؟ ومن رواه؟ ومن تلقاه بالقبول؟ فلم یجدوا الی ذلک سبیلا وانما هذه حکایة ولدها قوم قالوا بامامة اسماعیل لیس لها اصل لان الخبر بذکر الائمة الاثنی عشر (علیهم‌السّلام) قد رواه الخاص والعام عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) والائمة (علیهم‌السّلام) وقد اخرجت ما روی عنهم فی ذلک فی هذا الکتاب.
(برای مطالعه متن عربی به آدرس ذیل مراجعه نمائید.)

اعتراض دیگر از زیدیه و جواب آن:
زیدیه گفته‌اند: «دلیل بر دروغ بودن ادعای امامیه این است که عقیده دارند جعفر بن محمد (علیه‌السّلام) بر امامت فرزندش اسماعیل تصریح کرد و او را در زمان حیاتش به عنوان امام بعد از خودش تعیین نمود و چون اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت، فرمود: «خدا در هیچ چیز اظهار بدا نکرد چنانچه در اسماعیل فرزندم کرد» اگر خبر تعیین دوازده امام درست بود لااقل جعفر بن محمد (علیهما‌السّلام) آن را می‌دانست و خواص شیعه‌اش از آن خبر داشتند و مرتکب این خطا نمی‌شدند.
ما در جواب آنها گفتیم: از کجا می‌گوئید که جعفر بن محمد نص بر امامت اسماعیل صادر کرده؟ آن کدام خبر است؟ چه کسی آن را روایت کرده؟ چه کسی آن را پذیرفته است؟ زیدیه پس از آن جوابی نداشتند. این روایت را کسانی ساختند که به امامت اسماعیل اعتقاد پیدا کردند، این روایت اصل و ریشه‌ای ندارد؛ زیرا روایت امامت دوازده امام را شیعه و سنی از پیامبر نقل کرده‌اند که ما آن را در این کتاب آورده‌ایم.
اما گفته آن حضرت درباره اسماعیل که «ما بد اللَّه فی شی ء کما بدا فی اسماعیل؛ خدا آشکار نساخت چیزی را آنطور که درباره پسرم اسماعیل آشکار کرد» به این معنا است که خداوند او را در زمان حیات من از دنیا برد تا بر همگان آشکار شود که او امام بعد از من نیست.
از دیدگاه ما کسی که گمان کند خدای (عزّوجلّ) امروز چیزی بر او آشکار می‌شود که دیروز نمی‌دانسته کافر است و بیزاری از او واجب است؛ چنانچه از حضرت صادق (علیه‌السّلام) روایت شده که فرمود: «هر کس گمان برد امروز چیزی بر خدا آشکار می‌شود که دیروز نمی‌دانسته از او بیزار باشید».
بدائی که شیعه بر آن اعتقاد دارد، به معنای «ظهور امر خداوند است». عرب می‌گوید: «بدا لی شخص» یعنی شخصی در برابر من ظاهر شد. «بداء» به معنای پشیمانی نیست؛ زیرا خداوند از چنین مطلبی برتر و منزه است. چگونه امام صادق (علیه‌السّلام) بر امامت اسماعیل تصریح می‌کرد؛ در حالی که درباره او گفته است که او عاصی است و به من و هیچ‌یک از اجدادم شباهی ندارد؟

حسن بن راشد گوید: از امام ششم (علیه‌السّلام) راجع به اسماعیل پرسیدم فرمود: «او نافرمان است نافرمان نه بمن شباهتی دارد و نه به هیچ‌یک از پدارنم».
عبیدة بن زراره گوید «نام اسماعیل را پیش امام ششم بردم فرمود: «به خدا شبیه من و هیچ کدام از پدرانم نیست»

ولید بن صبیح گوید: مردی نزد من آمد و گفت بیا تا پسر آن مرد را بتو نشان دهم با او رفتم مرا نزد جمعی برد که شراب می‌نوشیدند و اسماعیل بن جعفر هم میان آنها بود، راوی گوید: از دیدن این صحنه‌ اندوهناک شدم و از آنجا بیرون آمدم و نزد حجر الاسود رفتم، دیدم اسماعیل بن جعفر به خانه کعبه چسبیده و اشک می‌ریزد و پرده خانه را از اشک خود تر کرده. راوی در ادامه می‌گوید: بیرون دویدم باز دیدم اسماعیل با آن جمع شراب‌خوار نشسته باز برگشتم دیدم به‌پرده کعبه چسبیده و آن را با اشک خود خیس کرده این حادثه را به امام ششم عرض کردم فرمود: «پسرم گرفتار شیطانی شده که به صورت او می‌شود»
با آنکه روایت شده شیطان به صورت پیغمبر و وصی پیغمبر نمی‌شود. چگونه ممکن است که امام (علیه‌السّلام) تصریح به امامت او کرده باشد؛ در حالی که این گفتار از وی درباره او با سند صحیح نقل شده است.

۷.۵.۲ - نظر شیخ مفید

شیخ مفید (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)، اعتقاد دارد که «بداء» در اسماعیل اصلا هیچ ارتباطی به امامت او نداشته است؛ بلکه «بداء» در عمر او بوده و این‌که دو بار اجل معلق او نزدیک شده بود که با دعای امام صادق (علیه‌السّلام) دفع شده است:
وقول ابی عبدالله (علیه‌السّلام): (ما بدا لله فی شئ کما بدا له فی اسماعیل)، فانما اراد به ما ظهر من الله تعالی فیه من دفاع القتل عنه وقد کان مخوفا علیه من ذلک مظنونا به، فلطف له فی دفعه عنه. وقد جاء الخبر بذلک عن الصادق (علیه‌السّلام) فروی عنه انه قال: (کان القتل قد کتب علی اسماعیل مرتین فسالت الله فی دفعه عنه فدفعه) وقد یکون الشئ مکتوبا بشرط فیتغیر الحال فیه. قال الله تعالی: «ثُمَّ قَضی اَجَلاً وَ اَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ». ...
اما این گفته امام صادق (علیه‌السّلام) که فرمود: «ظاهر نگشت برای خداوند، آن‌طور که برای فرزندم اسماعیل ظاهر شد». منظور امام (علیه‌السّلام) از این جمله، دفع کشته شدن اسماعیل است که بیم قتل او زیاد می‌رفت و حدس و گمان بر کشته شدن او بسیار بود، خداوند برای دفع کشته شدن اسماعیل بر امام صادق (علیه‌السّلام) لطف کرد. روایت از امام صادق (علیه‌السّلام) در این‌باره نقل شده است که آن حضرت فرمود: «دو بار قتل بر اسماعیل واجب گردید، اما دفع آن را از خداوند مسئلت کردم و خداوند آن را دفع کرد». گاهی خداوند چیزی را به صورت مشروط واجب می‌کند؛ اما حال او تغییر می‌کند؛ چنانچه خداوند فرموده است: «آن گاه مدّتی را [برای شما عمر] مقرّر داشت. و اجَل حتمی نزد اوست». ...

و در کتاب الفصول المختاره به صورت مفصل وارد این بحث شده و می‌گوید:
واما ما ادعوه من تسلیم الجماعة لهم حصول النص علیه فانهم ادعوا فی ذلک باطلا وتوهموا فاسدا من قبل انه لیس احد من اصحابنا یعترف بان ابا عبدالله (علیه‌السّلام) نص علی ابنه اسماعیل ولا روی راو ذلک فی شاذ من الاخبار ولا فی معروف منها وانما کان الناس فی حیاة اسماعیل یظنون ان ابا عبدالله (علیه‌السّلام) ینص علیه لانه اکبر اولاده وبما کانوا یرونه من تعظیمه فلما مات اسماعیل رحمه الله زالت ظنونهم وعلموا ان الامامة فی غیره فتعلق هؤلاء المبطلون بذلک الظن وجعلوه اصلا وادعوا انه قد وقع النص ولیس معهم فی ذلک اثر ولا خبر یعرفه احد من نقلة الشیعة واذا کان معتمدهم علی الدعوی المجردة من برهان فقد سقط بما ذکرناه.(برای مطالعه متن عربی به آدرس ذیل مراجعه نمائید.)
اما آنچه این طایفه «اسماعیلیه» ادعا کرده‌اند که تمام شیعه انتصاب اسماعیل را به امامت و وجود نص در این‌باره را قبول دارند، به راستی که این ادعای باطل و توهّم فاسدی کرده‌اند؛ زیرا هیچ‌یک از اصحاب ما قائل نشده‌اند که نصی از امام صادق (علیه‌السّلام) درباره امامت فرزندش اسماعیل وارد شده باشد، چنین روایتی را نقل نکرده‌اند، نه در روایات شاذ و نه در روایات مشهوره.
آن‌ها خیال می‌کردند که مردم در زمان حیات اسماعیل گمان داشتند که امام صادق (علیه‌السّلام) نص بر امامت او خواهد کرد؛ زیرا بزرگترین فرزند آن حضرت (علیه‌السّلام) بود. و می‌دیدند که امام صادق (علیه‌السّلام) او را تعظیم و تکریم می‌کند؛ اما وقتی اسماعیل از دنیا رفت، این گمان مردم از بین رفت و فهمیدند که امامت بعد از امام صادق (علیه‌السّلام) در غیر اسماعیل خواهد بود.
اما طایفه اسماعیلیه بر اساس همین وهم و گمانی که داشتند خواستند که مشروعیت مذهب خود را ثابت کنند و ادعا کردند که این نص واقع شده و منشا این ادعا همان گمانی بود که می‌گفتند چون اسماعیل رحمه‌اللَّه فرزند بزرگ حضرت صادق (علیه‌السّلام) بود پس قطعا آن حضرت او را به جانشینی خود برگزیده است؛ در حالی که در این‌باره نه روایتی نقل شده و نه کسی از راویان طایفه شیعه از آن اطلاع داشته است. و چون بنای مذهب اسماعیلیه بر ادعای بدون برهان است؛ پس بطلان آن طبق آن‌چه گفتیم آشکار می‌شود.
اما روایتی که از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: «درباره هیچ چیز به‌اندازه فرزندم اسماعیل برای خداوند «بداء» حاصل نشد» به راستی که طایفه اسماعیلیه در فهمیدن این حدیث نیز اشتباه کرده‌اند و این «بداء» را در امامت اسماعیل قرار داده‌اند؛ در حالی که این گفته امام صادق (علیه‌السّلام) با روایت دیگری که از آن حضرت نقل شده است، معنا می‌شود که آن حضرت فرمود: «دو بار قتل بر اسماعیل واجب گردید، اما دفع آن را از خداوند مسئلت کردم و خداوند آن را دفع کرد»
پس منظور امام (علیه‌السّلام) از «درباره هیچ چیز به‌اندازه فرزندم اسماعیل برای خداوند «بداء» حاصل نشد» وجوب کشته شدن او است که با درخواست آن حضرت دفع شده است.
اما امامت، دانشمندان شیعه بر این‌مطلب اجماع دارند که خداوند به «بداء» درباره امامت توصیف نمی‌شود (درباره امامت هیچگاه برای خداوند «بداء» حاصل نمی‌شود)، شیعیان برای اثبات این‌مطلب روایاتی از خود آن بزرگواران دارند که فرموده‌اند: «در هرچیزی ممکن است برای خداوند «بداء» حاصل شود؛ اما در نقل نبوت از پیامبر و امامت از امام و ایمان از مؤمنی که برای ایمان از او پیمان گرفته، هیچگاه «بداء» حاصل نمی‌شود».
وقتی این‌چنین باشد که ما گفتیم، این ادعای اسماعیلیه نیز که بر آن اعتماد کرده و آن را دلیل بر ورود نص از جانب امام صادق (علیه‌السّلام) گرفته‌اند، باطل می‌شود.

۷.۶ - بداء در امامت محمد بن امام‌ هادی

اما در رابطه ادعای جناب مدرسی درباره «بداء» در امامت سیدمحمد، علاوه بر آن چه که در بحث «بداء» محال گفتیم، و ثابت کردیم که «بداء» در این زمینه محال است، دلائل دیگری نیز به صورت اختصاصی می‌توان درباره «بداء» در امامت سیدمحمد اقامه کرد که به صورت خلاصه به آن‌ها خواهیم پرداخت.
روشن است که «بداء» به معنای واقعی آن هرگز نمی‌تواند در امامت سیدمحمد حاصل شده باشد؛ چرا که روایاتی فراوانی در منابع شیعه وجود دارد که ثابت می‌کند، امام‌ هادی (علیه‌السّلام) در زمان حیات سیدمحمد، بارها و بارها فرموده بود که او امام بعد از من نیست و امام عسکری (علیه‌السّلام) را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود. با این وجود چگونه می‌توان ادعا کرد که در امامت سیدمحمد «بداء» حاصل شده با این‌که اصلا امامت او را امام‌ هادی (علیه‌السّلام) اصلا اعلام نکرده و خلاف آن را به اطلاع مردم رسانده است؟
ما به چند روایت صحیح السند در این‌باره بسنده می‌کنیم. شیخ کلینی در «باب الاشارة والنص علی ابی محمد (علیه‌السّلام)» نقل می‌کند: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ بَشَّارِ بْنِ اَحْمَدَ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ النَّوْفَلِیِّ قَالَ کُنْتُ مَعَ اَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السّلام) فِی صَحْنِ دَارِهِ فَمَرَّ بِنَا مُحَمَّدٌ ابْنُهُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا صَاحِبُنَا بَعْدَکَ؟ فَقَالَ لَا صَاحِبُکُمْ بَعْدِیَ الْحَسَن.
علی بن عمر نوفلی گوید: در صحن منزل امام‌ هادی (علیه‌السّلام) خدمتش بودم که پسرش محمد از نزد ما گذشت. به آن حضرت عرض کردم: قربانت گردم، بعد از شما این صاحب ماست؟ فرمود: نه صاحب شما بعد از من حسن است.

و شیخ طوسی در کتاب الغیبة می‌نویسد: عنه (سعد بن عبدالله) عن احمد بن عیسی العلوی من ولد علی بن جعفر قال: دخلت علی ابی الحسن (علیه‌السّلام) بصریا فسلمنا علیه، فاذا نحن بابی جعفر وابی محمد قد دخلا، فقمنا الی ابی جعفر لنسلم علیه، فقال ابو الحسن (علیه‌السّلام): لیس هذا صاحبکم، علیکم بصاحبکم، واشار الی ابی محمد (علیه‌السّلام).
احمد بن عیسی علوی که از فرزندان علی بن جعفر است گفت خدمت حضرت امام‌ هادی در صریا رسیدم سلام کردم در همین موقع ابوجعفر و ابومحمّد وارد شدند، از جای حرکت کردیم که سلام به ابوجعفر نمائیم، امام‌ هادی (علیه‌السّلام) فرمود: این امام شما نیست، به امام خود احترام بگذارید، اشاره کرد به ابومحمّد (علیه‌السّلام).

حتی روایتی در منابع شیعه نقل شده است که امام رضا (علیه‌السّلام) به امامت امام عسکری بعد از امام‌ هادی (علیه‌السّلام) تصریح کرده است. آن حضرت خطاب به دعبل خزاعی فرمود: یا دعبل الامام بعدی محمد ابنی وبعد محمد ابنه علی وبعد علی ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجة.
‌ای دعبل! امام بعد از من فرزندم محمد و پس از او فرزندش علی و بعد از علی، فرزندش حسن و پس از او فرزند «حجت» امام بر شما است.

اگر منظور جناب مدرسی یک «بداء» خیالی است که برخی از افراد جامعه که از امام خود دور بوده و به نصب الهی امام اعتقادی نداشته‌اند، فکر کرده‌اند که در این باره «بداء» حاصل شده، بلی این‌مطلب وجود داشته است؛ اما «بداء» به معنای واقعی آن در امامت قابل پذیرش نیست.


در منابع و روایات اهل‌سنت نیز «بداء» با همان مفهومی که شیعیان قائل هستند، آمده است. بخاری در صحیح خود تصریح می‌کند که برای خداوند درباره سه نفر از بنی اسرائیل «بداء» حاصل شد:
اخبرنا هَمَّامٌ عن اِسْحَاقَ بن عبد اللَّهِ قال اخبرنی عبد الرحمن بن ابی عَمْرَةَ اَنَّ اَبَا هُرَیْرَةَ رضی الله عنه حدثه اَنَّهُ سمع رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول اِنَّ ثَلَاثَةً فی بَنِی اِسْرَائِیلَ اَبْرَصَ وَاَقْرَعَ وَاَعْمَی بَدَا لِلَّهِ اَنْ یَبْتَلِیَهُمْ فَبَعَثَ اِلَیْهِمْ مَلَکًا فَاَتَی الْاَبْرَصَ فقال اَیُّ شَیْءٍ اَحَبُّ اِلَیْکَ قال لَوْنٌ حَسَنٌ وَجِلْدٌ حَسَنٌ قد قَذِرَنِی الناس قال فَمَسَحَهُ فَذَهَبَ عنه فَاُعْطِیَ لَوْنًا حَسَنًا وَجِلْدًا حَسَنًا....
در قوم بنی اسرائیل سه نفر گرفتار سه بیماری مشخص؛ یعنی پیسی، ناشنوایی و نابینایی شده بودند؛ برای خداوند «بداء» حاصل شد که ایشان را مورد امتحان قرار دهد؛ فرشته‌ای را نزد آنان فرستاد از شخصی که مبتلا به پیسی بود پرسید: چه چیزی را بیشتر از همه دوست داری؟ گفت: پوست و رنگ نیکو را؛ زیرا مردم من را چرک و پلید می‌دانند. پس فرشته دست خود را بر بدن او کشید، پیسی او از بین رفت و رنگ و پوست نیکو به او بخشید....

با مراجعه به کتاب‌هایی که در شرح کتاب بخاری نوشته شده است، مشاهده می‌کنیم که اهل‌سنت نیز «بداء» را در این روایت به همان معنایی تفسیر کرده‌اند که شیعه گفته است و معتقد است.

۸.۱ - ابن حجر و عینی

ابن حجر عسقلانی و بدرالدین عینی در این‌باره می‌گویند: قوله: (بدا لله) بتخفیف الدال المهملة بغیر همز، ‌ای سبق فی علم الله فاراد اظهاره، ولیس المراد انه ظهر له بعد ان کان خافیاً؛ لان ذلک محال فی حق الله تعالی.
ابنکه در روایت آمده است «برای خدا بداء حاصل شد» معنای آن این است که خداوند از اول می‌دانسته است، سپس آن را اظهار نموده است؛ نه آنکه چیزی بر خداوند مخفی بوده، سپس آن را آشکار نموده باشد؛ زیرا در حق خداوند محال است.

۸.۲ - ابن‌ابی‌حاتم، سیوطی و ابن‌عبدالوهاب

ابن ابی حاتم و جلال‌الدین سیوطی در تفسیر آیه: «الله یتوفی الانفس» و محمد بن عبدالوهاب در کتاب احکام تمنی الموت از ابن عباس روایتی نقل کرده است که به صورت دقیق همان معنای «بداء» را از دیدگاه شیعه ثابت می‌کند: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ» قال: «فان بدا لله ان یقبضه قبض الروح، فمات، او اُخر اجله رد النفس الی مکانها من جوفه».
خداوند مردم را می‌میراند: اگر برای خدا «بداء» حاصل شد که روح را بگیرد، آن را گرفته و شخص می‌میرد؛ و یا آن را تا مهلت معین به تاخیر می‌اندازد؛ پس روح را به جایگاه خویش باز می‌گرداند.

ابن ابی حاتم درباره اصحاب اعراف می‌نویسد: حدثنا ابی، ثنا یحیی بن المغیرة، ابنا جریر، بن منصور، عن حبیب بن ابی ثابت، عن عبدالله بن الحارث، عن ابن عباس: قال: الاعراف السور الذی بین الجنة والنار واصحاب الاعراف بذلک المکان حتی اذا بدا الله ان یعافیهم انطلق بهم الی نهر یقال له الحیاة....
اعراف، دیوار بلندی بین بهشت و جهنم است و اصحاب اعراف در آن مکان هستند، تا این‌که برای خداوند «بداء» حاصل می‌شود که آن‌ها را ببخشد، آن‌ها را به سوی نهری به نام «الحیاة» می‌برند....

۸.۳ - احمد بن حنبل و ابن‌کثیر

احمد بن حنبل در مسند خود و ابن کثیر دمشقی سلفی در تفسیر خود می‌نویسند:
انها [الشمس] کُلَّمَا غَرَبَتْ اَتَتْ تَحْتَ الْعَرْشِ فَسَجَدَتْ وَاسْتَاْذَنَتْ فی الرُّجُوعِ فَاَذِنَ لها فی الرُّجُوعِ حتی اذا بَدَا الله ان تَطْلُعَ من مَغْرِبِهَا فَعَلَتْ کما کانت تَفْعَلُ اَتَتْ تَحْتَ الْعَرْشِ فَسَجَدَتْ فَاسْتَاْذَنَتْ فی الرُّجُوعِ فلم یُرَدَّ علیها شیء ثُمَّ تَسْتَاْذِنُ فی الرُّجِوعِ فَلاَ یُرَدُّ علیها شیء ثُمَّ تَسْتَاْذِنُ فَلاَ یُرَدُّ علیها شیء حتی اذا ذَهَبَ اللَّیْلِ ما شَاءَ الله اَنْ یَذْهَبَ وَعَرَفَتْ انه ان اُذِنَ لها فی الرُّجُوعِ.
خورشید هر زمان که غروب می‌کند زیر عرش رسیده پس سجده می‌نماید و از خداوند اجازه بازگشت می‌طلبد؛ پس به او اجازه داده می‌شود؛ تا زمانی که برای خداوند «بداء» حاصل شود که خورشید از مغرب طلوع کند، در این هنگام خورشید مانند هر روز بالا آمده تا به زیر عرش می‌رسد سپس اجازه بازگشت می‌طلبد؛ اما به او اجازه داده نمی‌شود...

هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید: رواه احمد والبزار والطبرانی فی الکبیر ورجاله رجال الصحیح.
این روایت را احمد و بزار و طبرانی در معجم کبیر نقل کرده‌اند و همه راویان آن، راویان صحیح بخاری هستند.

«بداء» مورد نظر در این روایات، دقیقا به همان معنایی است که شیعیان قائل هستند؛ یعنی اعلام «تغییر در تقدیر و سرنوشت» بر اساس مصالح، علل و اسباب جدید از سوی خداوند، نه به معنای عالم شدن خداوند به آن‌چه که از او پنهان مانده است.


اعتقاد به «بداء» تاثیر شگفت انگیزی بر اعتقاد دارد و در حقیقت شاخصی است که عقیده مسلمانان را از عقیده یهود ممتاز می‌سازد؛ زیرا «بداء» این‌مطلب را ثابت می‌کند که خداوند دارای قدرت و سلطه مطلق بر هستی است و هرگاه که اراده کند می‌تواند در تکوینیات تصرف کرده، تقدیری را جایگزین تقدیر دیگر نماید؛ در حالی که بر هر دو پیش از آن آگاه بوده است و این برخلاف اعتقاد یهودیان است که می‌گفتند قلم خلقت و تکوین خشک شده، دستان خداوند بعد از آفرینش بسته شده و دیگر توان ایجاد تغییر در آن را را ندارد؛ همان‌طوری که خداوند در این‌باره می‌فرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْا َیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَاقَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاء؛ و یهود گفتند: «دست خدا (با زنجیر) بسته است.» دست‌هایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است هرگونه بخواهد، می‌بخشد!»

حضرت آیت‌الله خوئی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) درباره تاثیر بداء در اعتقاد می‌نویسد: فالقول بالبداء: هو الاعتراف الصریح بان العالم تحت سلطان الله وقدرته فی حدوثه وبقائه، وان ارادة الله نافذة فی الاشیاء ازلا وابدا، بل وفی القول بالبداء یتضح الفارق بین العلم الالهی وبین علم المخلوقین، فعلم المخلوقین - وان کانوا انبیاء او اوصیاء - لا یحیط بما احاط به علمه تعالی، فان بعضا منهم وان کان عالما - بتعلیم الله ایاه - بجمیع عوالم الممکنات لا یحیط بما احاط به علم الله المخزون الذی استاثر به لنفسه، فانه لا یعلم بمشیئة الله تعالی - لوجود شئ - او عدم مشیئته الا حیث یخبره الله تعالی به علی نحو الحتم. والقول بالبداء: یوجب انقطاع العبد الی الله وطلبه اجابة دعائه منه وکفایة مهماته، وتوفیقه للطاعة، وابعاده عن المعصیة، فان انکار البداء والالتزام بان ما جری به قلم التقدیر کائن لا محالة - دون استثناء - یلزمه یاس المعتقد بهذه العقیدة عن اجابة دعائه، فان ما یطلبه العبد من ربه ان کان قد جری قلم التقدیر بانفاذه فهو کائن لا محالة، ولا حاجة الی الدعاء والتوسل، وان کان قد جری القلم بخلافه لم یقع ابدا، ولم ینفعه الدعا ولا التضرع، واذا یئس العبد من اجابة دعائه ترک التضرع لخالقه، حیث لا فائدة فی ذلک، وکذلک الحال فی سائر العبادات والصدقات التی ورد عن المعصومین (علیهم‌السّلام) انها تزید فی العمر او فی الرزق او غیر ذلک مما یطلبه العبد. وهذا هو سر ما ورد فی روایات کثیرة عن اهل البیت (علیهم‌السّلام) من الاهتمام بشان البداء.

اعتقاد به «بداء» در حقیقت اعتراف صریح به این‌مطلب است که جهان تحت سیطره و قدرت خداوند است در حدوث و بقاء و این‌که اراده خداوند در اشیاء از ازل تا ابد نافذ است. بلکه با اعتقاد به «بداء» تفاوت بین علم الهی و دانش مخلوق، روشن می‌شود، پس دانش مخلوق؛ حتی اگر پیامبر و یا جانشین پیامبر باشد، بر آن چیزی که علم خداوند احاطه دارد، احاطه ندارد، اگرچه برخی از آن‌ها با دانشی که خداوند به آنان داده به تمام جهان ممکن احاطه دارند؛ اما به «علم الله مخزون» که خداوند آن را برای خودش نگه داشته است، احاطه ندارند؛ زیرا آنان به مشیت خداوند بر وجود چیزی یا بر عدم مشیت خداوند، اگاهی ندارند؛ مگر این‌که خداوند آن شخص را به صورت حتمی از آن آگاه سازد.
اعتقاد به «بداء»، سبب انقطاع بنده به سوی خداوند، درخواست اجابت دعا، برآوردن حاجات، طلب توفیق اطاعت و دوری از معصیت می‌شود؛ اما انکار «بداء» و اعتقاد به این‌که آن‌چه قلم تقدیر ثبت کرده است، به‌صورت حتمی و بدون استثناء اتفاق می‌افتد، سبب ناامیدی بندگان از اجابت دعا می‌شود؛ زیرا آن‌چه را که بنده از پروردگارش می‌خواهد، یا قلم تقدیر اتفاق افتادن آن را ثبت کرده است که در این‌صورت حتما اتفاق خواهد افتاد و نیازی به دعا و توسل نیست و اگر قلم تقدیر خلاف آن را ثبت کرده باشد، هرگز اتفاق نخواهد افتاد و دعا و زاری فایده‌ای نخواهد داشت. این‌جا است که بنده از اجابت دعای خود ناامید شده و دست از زاری به سوی پروردگارش خواهد کشید؛ چرا که فایده‌ای ندارد. همین وضعیت در سایر عبادات و صدقات که از معصومین (علیهم‌السّلام) وارد شده است که آن‌ها سبب زیاد شدن عمر و یا روزی می‌شود و یا سایر چیزهایی که بندگان درخواست می‌کنند، نیز جریان دارد. این رازی است که سبب شده است اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) طبق روایاتی که از آن‌ها وارد شده، برای «بداء» اهمیت زیادی قائل شوند.


۱. دهخدا، علی‌اکبر، لغت نامه، ماده «بداء».
۲. شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ص۶۹، تحقیق:علی اکبر الغفاری، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم، ۱۴۰۵ه.    
۳. رعد/سوره۱۳، آیه۳۹.    
۴. مازندرانی، ملامحمدصالح، شرح اصول الکافی، ج۴ ص۲۴۶، تحقیق:السید علی عاشور، ناشر:دار احیاء التراث العربی بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۲۱ه ۲۰۰۰م.    
۵. شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبة، ص۴۳۱، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ علی احمد ناصح، ناشر:مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه.    
۶. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۹ ص۵۲، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۲۱ه - ۲۰۰۰م.    
۷. زمر/سوره۳۹، آیه۴۷.    
۸. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۵ - ۳۳۶، تحقیق:السید‌هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم.    
۹. رعد/سوره۱۳، آیه۳۹.    
۱۰. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۲ ص۲۲۰، تحقیق:السید‌هاشم الرسولی المحلاتی، ناشر:المکتبة العلمیة الاسلامیة – طهران.    
۱۱. فیض کاشانی، ملامحسن، التفسیر الصافی، ج۳، ص۷۴-۷۵، تحقیق:العلامة الشیخ حسین الاعلمی، ناشر:مکتبة الصدر - طهران، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۶ه ۱۳۷۴ش.    
۱۲. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، ج۱۴، ص۵۳۷، تحقیق و نشر:مؤسسة آل البیت (علیهم‌السّلام) لاحیاء التراث.    
۱۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۴۵۲، تحقیق:السید‌هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم.    
۱۴. صافات/سوره۳۷، آیه۱۰۲-۱۰۶.    
۱۵. زمر/سوره۳۹، آیه۴۷.    
۱۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۶، تحقیق:السید‌هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم.    
۱۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۴۴۳، تحقیق:السید‌هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم.    
۱۸. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۱۴۷، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۱۹. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۳، تحقیق:السید‌هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم.    
۲۰. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۱۴۶، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۲۱. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۲، تحقیق:السید‌هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم.    
۲۲. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۱۴۶، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۲۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۳، تحقیق:السید‌هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم.    
۲۴. شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ص۶۹-۷۰، تحقیق:علی اکبر الغفاری، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم، ۱۴۰۵ه.    
۲۵. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۱۴۸، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۲۶. مدرسی طباطبائی، سیدحسن، مکتب در فرایند تکامل، ص۱۱۹.
۲۷. مدرسی طباطبائی، سیدحسن، مکتب در فرایند تکامل، ص۱۲۰.
۲۸. مادلونگ، دانشنامه انسیکلوپدیا ایرانیکا زبان انگلیسی، ج۳، ص۳۵۴-۳۵۵.
۲۹. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۱۰۰.    
۳۰. اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص۱۰۹.
۳۱. عمری، علی بن محمد، المجدی، ص۱۳۱.    
۳۲. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه، ص۳۸۵.    
۳۳. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۸۱-۸۲.    
۳۴. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۱۲۰-۱۲۱.
۳۵. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۳۲۷.    
۳۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، ارشاد، ج۲، ص۳۱۶.    
۳۷. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۵۵.
۳۸. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۲۰۳.    
۳۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۱۲۱-۱۲۲.
۴۰. مدرسی طباطبائی، سیدحسن، مکتب در فرایند تکامل، ص۱۳۲-۱۳۳.
۴۱. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱ ص۱۷۱-۱۷۲.    
۴۲. شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۹۰.    
۴۳. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۱۴۷، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۴۴. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۴۴۴، تحقیق:السید‌هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم.    
۴۵. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۵، تحقیق:مؤسسة آل البیت (علیهم‌السّلام) لتحقیق التراث، ناشر:دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۴ه - ۱۹۹۳ م.    
۴۶. رعد/سوره۱۳، آیه۳۹.    
۴۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴، ص۱۱۸، تحقیق:محمد الباقر البهبودی، ناشر:مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة المصححة، ۱۴۰۳ه - ۱۹۸۳م.    
۴۸. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۵۲۷، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۴۹. شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌ الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۶۹-۶۷.    
۵۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، تصحیح اعتقادات الامامیة، ص۶۶، تحقیق:حسین درگاهی، ناشر:دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۴ه ۱۹۹۳م.    
۵۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، الفصول المختارة، ص۳۰۹-۳۱۰، تحقیق السید علی میر شریفی، ناشر:دار المفید بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۴ ه ۱۹۹۳م.    
۵۲. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۵۳. شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبة، ص۱۹۹، ح۱۶۵، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ علی احمد ناصح، ناشر:مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه.    
۵۴. شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۷۲، تحقیق:علی اکبر الغفاری، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین قم، ۱۴۰۵ه. (مکتبه اهل‌بیت).    
۵۵. بخاری جعفی، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۷۱، کتاب احادیث الانبیاء، حَدِیثُ اَبْرَصَ وَاَعْمَی وَاَقْرَعَ فی بَنِی اِسْرَائِیلَ، دار طوق النجاة، الطبعة:الأولی، ۱۴۲۲ه.    
۵۶. ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۵۰۲، تحقیق:محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفة – بیروت.    
۵۷. عینی، بدرالدین محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۶، ص۴۸، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۵۸. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۵۲، ح۱۸۳۹۷، تحقیق:اسعد محمد الطیب، ناشر:المکتبة العصریة – صیدا.    
۵۹. سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور، ج۷، ص۲۳۰، ناشر:دار الفکر - بیروت – ۱۹۹۳.    
۶۰. محمد بن عبد الوهاب، احکام تمنی الموت، ج۱، ص۷۷، تحقیق:الشیخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان، والشیخ عبدالله بن عبد الرحمن الجبرین، ناشر:مطابع الریاض - الریاض، الطبعة:الاولی.    
۶۱. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۵، ص۱۴۸۵، ح۸۵۰۲، تحقیق:اسعد محمد الطیب، ناشر:المکتبة العصریة - صیدا.    
۶۲. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۳۹۰.    
۶۳. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۲۰۲.    
۶۴. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۸، ص۸-۹، ناشر:دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت - ۱۴۰۷ه.    
۶۵. مائده/سوره۵، آیه۶۴.    
۶۶. خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص۳۹۱-۳۹۲.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «بداء در تفکر شیعی و خاستگاه آن».    






جعبه ابزار