• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جایگاه خاتم‌الانبیاء در هستی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابن عربی جایگاه خاتم‌الانبیاء در هستی را مظهر تام اسماء و صفات الهی، نفس ناطقه‌، بذر نژاد انسان باور دارد و حقیقت محمدیه صورت ازلی و باطنی پیامبر اسلام است که به لحاظ وجودشناسی حقیقت الحقایق نیز نامیده می‌شود.



یکی از مواردی که در عبارات عرفا از آن با عنوان صادر اول یاد شده «انسان کامل» است. نکته مهم و قابل ذکر در مورد‌ اندیشه انسان کامل در آثار ابن عربی مبانی وی در ارائه چنین نظریه‌ای است. عرفا انسان کامل را مظهر اکمل حق و تجلی اعظم او قلمداد کرده‌اند و برای آن ویژگی‌هایی ذکر نموده‌اند. از جمله این ویژگی‌ها جمعیت احدی او نسبت به تمام تفاصیل و کمالات اسمایی و صفاتی و افعالی حق تعالی است. او کون جامع و مظهر اسم اعظم الهی است. لازم به ذکر است که طبق عرفان اسلامی هر یک از اسمای الهی مظهری می‌طلبد و موجودات عالم هر یک مظهری از مظاهر حقند و سرّ ایجاد عالم نیز حب الهی به ظهور و بروز ذات در قالب مظاهر اسماء و صفات و رویت جمال و کمال خویش در آیینه غیر است. از طرف دیگر اسم اعظم (الله و رحمن) جامع جمیع صفات حق می‌باشد و در نتیجه مظهر این اسم نیز می‌باید حائز کمالات تمامی مظاهر دیگر باشد. بر این اساس وجود چنان مظهری اثبات می‌گردد که آیینه تمام نمای کمالات و صفات جمال و جلال الهی و حکایت‌گر همه اسمای حسنی است. نقش حقیقت محمدیه در اینجا بروز پیدا می‌کند چرا که تنها اوست که به عنوان مصداق اتم انسان کامل می‌تواند مظهریت تام اسماء و صفات الهی را داشته باشد این در حالی است که دیگر موجودات هریک می‌توانند نمایان‌گر تنها گوشه‌ای از کمالات حق باشند.


انسان کامل نقش واسطه بین حق تعالی و مخلوقات را در دار هستی از جهت اعطای فیوضات وجودی، و اعطای معارف وکمالات داراست. علاوه بر این از نگاه ابن عربی انسان کامل در دو سطح فردی و کونی مطرح می‌شود. گفته می‌شود که در سطح فردی یکی از مصادیق انسان کامل و به بیان دقیق‌تر مصداق اتم انسان کامل از نگاه ابن عربی حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. با توجه به آنکه در روایات اسلامی و به تبع آن در عبارات عرفا بخصوص پیروان ابن عربی از وجود مبارک پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بارها با عنوان اولین صادر یاد شده است در ادامه مطلب بر آنیم تا این موضوع را با دقت بیشتری با نگاه به آرای ابن عربی بررسی نماییم.

۲.۱ - حقیقت محمدیه

یکی از مهمترین مباحث مطرح شده در آثار ابن عربی بخصوص کتاب فصوص الحکم، مبحث حقیقت محمدیه یا حقیقت محمد است. ابن عربی به اعتباری‌، حقیقت محمدیه را معادل «کلمه» می‌داند و هر یک از ۲۷ فص ِ فصوص الحکم را به یکی از مظاهر ۲۷ گانه آن اختصاص می‌دهد. بدین اعتبار، حقیقت محمدیه برابر است با کلمه وجودیه یا تکوینیه «کُن» که خداوند با آن تعینات جزئیه (کلمات الله) را تکوّن بخشیده است. این تعبیر از حقیقت محمدیه‌، با آنچه در باب کلمه الهیه در الهیات مسیحی مطرح است‌، شباهت دارد؛ به این نحو که در مکتب ابن عربی از حقیقت محمدیه با عنوان منبع علم باطنی حق تعالی‌، و علت ایجاد هستی یاد می‌شود. همچنین آن را «کلمه» معرفی می‌کنند و این کلمه حقیقتی است که همه چیز (کلمات الله) به واسطه آن آفریده شده است. نیکلسون در این مورد می‌گوید: محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یا حقیقت محمدیه که چیزی است در تقابل ظهور جسمانی و خاکی آن نخست به عنوان مرکز و اصل روح‌بخش جهان آفرینش و روح حیات همه اشیاء و در مرحله دوم به عنوان واسطه عنایت الهیه معرفی می‌شود و منبعی است که خداوند شناخت خویش را از رهگذر آن بر پرستندگان خود، افاضه می‌کند و عطایای الهیه را به وسیله او به ایشان ارزانی می‌دارد.
این مفهوم در تعبیرات عفیفی تحت عنوان Logos مورد بررسی قرار گرفته و همان گونه که گفته می‌شود وی ۱۸ نام از نگاه ابن عربی برای آن ذکر کرده است که عبارتند از: حقیقت‌الحقائق، حقیقت محمدیه، روح محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، عقل اول، عرش، روح اعظم، قلم اعلی، خلیفه، انسان کامل، اصل عالم، آدم حقیقی، برزخ، فلک حیات، حق مخلوق به، هیولی، روح، قطب و عبد جامع. ابن عربی در جایی از حقیقت محمدیه با عنوان مفعول ابداعی یاد می‌کند و می‌گوید: «کذلک المفعول الابداعی الذی هو الحقیقه المحمدیه عندنا و العقل الاول عند غیرنا و هو القلم الاعلی الذی ابدعه الله تعالی من غیر شی‌ء هو اعجز و امنع عن ادراک فاعله من کل مفعول.»
آنچه در این مقطع از بحث مد نظر است، پرداختن به حقیقت محمدیه به عنوان یکی از نام‌های انسان کامل از یک جهت و اولین مخلوق‌بودن او از جهت دیگر است. از نگاه ابن عربی گرچه انسان کامل به لحاظ بدن عنصری، متاخر از بسیاری موجودات و جمیع انبیاست، اما به لحاظ وجود سعی و انبساطیش مقدم بر همه بوده و همه انبیا در شریعت خود، وارث او می‌باشند. بر این اساس‌، همه پیامبران تجسمی از انسان کامل هستند لیکن پیامبر اسلام در این بین جایگاه ویژه‌ای دارد. این جایگاه به گونه‌ای است که حتی آدم (علیه‌السّلام) را که نخستین خلیفه خداوند در زمین و عالم و آگاه به همه اسماء بوده را نیز در بر می‌گیرد. و ی معتقد است چون محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عالم به «جوامع الکلم» بوده‌، و چون اسماء از زمره کلمات است‌، پس آدم (علیه‌السّلام) نیز خلیفه محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده‌، و نسبت او به محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت کامل بوده است به اکمل‌، یا نسبت کمال به اکملیت. نکته قابل ملاحظه در اینجا این است که به تبع پیامبر، امت ایشان نیز بر سایر امتها احاطه و برتری دارد: «فلافلک اوسع من فلک محمد صلی الله علیه و سلم فان له الاحاطه و هی لمن خصه الله بها من امته بحکم التبعیه فلنا الاحاطه بسائر الامم.»
بدین سان‌، از آنجا که حقیقت محمدیه‌، حقیقتی واحد و یگانه است‌، همه انسانهای کامل از آدم (علیه‌السّلام) به این سوی با همه تنوعی که داشته‌اند، چون پیوستگی و ارتباط با آن حقیقت واحد یافته‌، و با آن به کمال رسیده‌اند، در حقیقت همگی حقیقتی واحد بوده‌اند که سرّ و جوهره آنان حقیقت خاتم الانبیاء محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است.
ابن عربی بر اساس حدیث نبوی که فرمود: «کُنْتُ نَبِیاً وَ آدَمُ بَینَ الْمَاءِ وَ الطِّینِ اَوْ بَینَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ.» معتقد است پیامبر اسلام قبل از آنکه در دوره خاصی از تاریخ به پیامبری برگزیده شود وجود داشته است اما نه وجود خارجی عینی. وی پیامبر را دارای دو صفت قدیم و حادث می‌داند که از جهت حقیقت قدیم و از نظر صورت حادث است و از این رو وی انسان کامل را دارای صورت ازلی می‌داند. ایزوتسو در مورد دو صورت ازلی و حادث پیامبر می‌گوید: از لحاظ وجود شناسی، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان یک هستی جهانی است که از ازل وجود داشته و نماینده مرتبه‌ای از اعیان ثابته است. این مرتبه، مرتبه‌ای از هستی است که نه موجود است و نه غیرموجود. برزخی است میان حق مطلق و جهانی که تجلی ظاهری حق است. این مرحله میانی اگر به لحاظ علم الهی در نظر گرفته شود الهی است ولی اگر در عین حال در ارتباط با جهان مخلوق در نظر گرفته شود ذاتاً انسانی و خلقی است. این مرحله میانی به مفهوم اخیر، یعنی به لحاظ بعد انسانی، حقیقت محمد است و در همان حال انسان کامل است.
بنابر این حقیقت محمدیه صورت ازلی و باطنی پیامبر اسلام است که به لحاظ وجودشناسی حقیقت‌الحقایق نیز نامیده می‌شود. حقیقت الحقایق در نگاه ابن عربی، اولین مرحله‌ای است که خداوند از اطلاق خود خارج شده است و شروع به تجلی می‌نماید. ابن عربی بر اساس حدیث نبوی معتقد است انسان کامل هم‌ردیف عقل اول افلاطونی و مصداق اولین تجلی الهی است. به بیان دیگر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان انسان کامل در سطح کونی اولین تعین حق تعالی و به لحاظ کلامی اولین مخلوق خداست. وی حقیقت محمدیه در سطح کونی را حقیقتی کلی و ما بعدالطبیعی می‌داند که در جمیع حقایق عالم انتشار یافته است.
امام‌ خمینی انسان کامل را خلیفه حق‌تعالی در خلق می‌داند که متصف به اسماء و صفات الهی و متصرف در ملک و ملکوت عالم است و وظیفه تدبیر و تربیت مخلوقات را بر عهده دارد. این خلافت انسان کامل، ریشه در خلافت حقیقت محمدیه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارد که مظهر اسم اعظم الله است و خلافت محمدیه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اسم اعظم الله ناشی از خلافت کبرای فیض اقدس است. به باور ایشان خلافت حقیقت محمدیه که مظهر اسم اعظم است، خلافتی دائم، محیط و ازلی است و حاکم بر باقی خلافت‌ها و ولایت‌هاست؛ ازاین‌رو خلافت پیامبران دیگر از مظاهر خلافت پیامبر خاتم به شمار می‌روند. امام‌ خمینی ولایت را باطن نبوت و حقیقت محمدی می‌داند که مراتبی دارد و هر چه بهره‌مندی از جلوه‌های اسمای الهی برای انسان بیشتر باشد، دایره ولایت و خلافت او گسترش می‌یابد و بر دیگران نیز ولایت و خلافت پیدا می‌کند. در نظر عارفان ولایت مراتبی دارد و برای هر مرتبه آن، قطبی است؛ اما قطب الاقطاب که باطن نبوت ختمی است، برای ورثه محمدی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و این مقام برای امت‌های گذشته نیست. امام‌ خمینی مقام قطبیت را مقام خلافت و قطب الاقطاب را همان خلافت محمدی می‌داند که مربی عالم و ساری در آن است و به‌ جهت این خلافت، حق تصرف در عالم دارد و این مقام را از ناحیه قطب الاقطاب دریافت می‌کند. ایشان با استناد به سوره والعصر معتقد است «عصر» انسان کامل است که مصداق آن پیامبر اکرم و در عصر حاضر حضرت مهدی می‌باشد که عصاره موجودات همه عوالم و نسخه تمام عالم در انسان کامل است. امام‌ خمینی یکی از ویژگی‌های حقیقت محمدی را جامعیت این حقیقت بر همه حقایق کلی و جزئی می‌داند؛ زیرا این حقیقت مشتمل بر تمام دایره وجود است و جامع جمیع عوالم غیبی و شهودی است؛ این حقیقت از جهت نشئه خلقی آن منطبق با مشیت مطلقه و فیض مقدس اطلاقی است و در همه عوالم از عالم عقل تا عالم هیولی تجلی دارد و جهان سراپا ظهور آن حقیقت و تجلی آن است.
[۷] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۵۴۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.


۲.۲ - نفس ناطقه‌

نقش انسان کامل در جهان هستی به گونه‌ای است که ادامه حیات عالم به وجود او وابسته است بنابراین ابن عربی معتقد است انسان کامل به منزله نفس ناطقه‌، یا دل انسان کبیر (عالم) است. همچنان که انسان بدون نفس ناطقه زنده نمی‌ماند، عالم نیز بدون انسان کامل‌، انسان کبیر نیست؛ و از آنجا که انسان کامل حقیقی‌، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است‌، بقا و تنوع در عالم به آن حضرت پیوسته است. پیش از ظهور حقیقت محمدیه‌، عالم جسدی بیش نبوده‌، پس از رحلت ِ محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز عالم در خواب است؛ تا آن گاه که آن حضرت در رستاخیز برانگیخته شود و عالم دوباره بیدار گردد.

۲.۳ - بذر نژاد انسان

بنابراین می‌توان گفت در جهان‌بینی ابن عربی، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان اولین مخلوق حق تعالی‌، نماینده عقل اول افلاطون است و همان نقش واسطه را دارا است با این تفاوت که ابن عربی تعبیر خاصی از وساطت را ارائه می‌دهد. این تعبیر خاص را ایزوتسو به این نحو بیان می‌کند: در سیاق خاص فلسفه ابن عربی، قابلیت (انفعال) افلاطونی تعبیر «عبودیت» یافته و جنبه فاعلیت (فعلیت) به «ربوبیت» مبدل می‌شود. بنابراین، روح محمدی در رابطه با خالق موقعیت انفعالی داشته (چراکه خالق مصدر ظهور و تجلی اوست.) و در ارتباط با جهان، این روح به عنوان اولین مبداء آفرینش کاملاً ازخود فعلیت ظاهرمی سازد، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از این لحاظ طبیعت برزخی (حد واسط) خود را کاملاً نشان می‌دهد. او عبد است و منفعل در برابر حق، لیکن پروردگار است و فاعل در برابر جهان. ابن عربی در تعبیرات خود از حقیقت محمدیه از واژه «نور» نیز بهره می‌برد. وی معتقد است پیامبر اسلام همچون نوری است که تاریکی این جهان را از میان می‌برد. این تعبیر، ریشه در حدیث نبوی دارد که فرمود: «اول ما خلق الله نوری.» علاوه بر این در آیات قرآن مجید نیز خداوند، نور آسمان‌ها و زمین نامیده شده است. مفسرین مسلمان از این آیه تفاسیر مختلفی ارائه داده‌اند از آن جمله مقاتل «مصباح» ذکر شده در آیه را استعاره‌ای برای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دانسته و معتقد است نور خدا به واسطه او در گیتی تابان است و بشر به واسطه او به مبداء این نور ره می‌یابد. سهل تستری و حلاج از کسانی بودند که‌ اندیشه نور محمد را پی گرفتند و ابن عربی سه قرن بعد از تستری با استفاده از این‌ اندیشه، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را «مانند بذر نژاد انسان» دانست.


۱. خمینی، روح‌الله، شرح دعاء السحر، ص۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۲. خمینی، روح‌الله، مصباح الهدایه، ص۸۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۳. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۳۸-۳۹، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۴. خمینی، روح‌الله، مصباح الهدایه، ص۸۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۵. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۳۸-۴۷، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۶. خمینی، روح‌الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۱۴۵-۱۴۶، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.    
۷. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۵۴۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاتم الانبیاء شمع فروزنده ای بر تارک هستی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۲۱.    
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار