• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حسب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: حسب (ابهام‌زدایی).

حَسَب به معنای شرافت خانوادگی آمده است. از آن به مناسبت در باب حج، تجارت و نکاح سخن گفته‌اند.



از شرافت و نجابت خانوادگی پدران و آنچه مردم از مفاخر آنان می‌شمارند، حسب تعبیر می‌شود.


فخر کردن به حسب یا نسب خود، چنانچه مستلزم تحقیر دیگران باشد، حرام است.
[۲] المعتمد فی شرح المناسک ج۴، ص۱۵۵.



به خدمت ‌گرفتن کسی که به جهت حسب و نسب، اکرام وی لازم است- مانند سادات- مکروه می‌باشد.


از شرایط ازدواج، کفو بودن زن و مرد در دین است؛ بدین معنا که اگر زن مسلمان است، شوهر وی نیز باید مسلمان باشد؛ لیکن کفو بودن آن دو، در شرافت خانوادگی (هم سطح بودن موقعیت اجتماعی دو خانواده) شرط نیست.
امام خمینی در تحریرالوسیله می‌نویسد: «مستحب است خواستگاری که خلق و دین و امانتش مورد رضایت است و عفیف و صاحب گشایش در زندگی است، جواب رد به او داده نشود و به شرافت حسب‌ و بلندی نسب نگاه نشود؛ حضرت علی (علیه‌السلام) ‌ از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کند که فرمود: «وقتی کسی پیش شما آمد که خلق و دینش مورد رضایت شما بود به ازدواج او در بیاورید» حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: گفتم: ‌ای پیامبر خدا حتی اگر آن شخص نسبش پست باشد؟» پیامبر فرمود: «هرگاه کسی که دین و اخلاق او را می‌پسندید نزد شما آمد به ازدواج او درآورید، که اگر چنین نکردید فتنه در زمین و فساد بزرگی می‌شود.»


از مصادیق تدلیس که موجب ثبوت خیار در عقد نکاح می‌گردد این است که یکی از دو زوج به دروغ مدّعی حسب عالی برای خود باشد، به شرط آنکه به گونۀ شرط یا وصف در عقد نکاح ذکر شود.
[۶] هدایة العباد (گلپایگانی) ج۲، ص۳۵۷.
[۷] مهذّب الاحکام ج۲۵، ص۱۳۵.

در تحریرالوسیله درباره شرط موجب خیار فسخ بودن تدلیس در حسب‌ و نسب آمده است: «همان‌طور که تدلیس در عیوبی که موجب خیار فسخ است؛ مانند دیوانگی و کوری و غیر این‌ها تحقق می‌یابد، همچنین در مطلق نقص‌ها مانند یک چشم بودن و مانند آن با مخفی نمودن آن تحقق پیدا می‌کند. و همچنین در صفات کمال مانند شرف و حسب‌ونسب و جمال و بکارت و غیر این‌ها، به اینکه زن را به این صفات توصیف کند با اینکه فاقد آن‌ها می‌باشد. و اولی - یعنی تدلیس در عیوبی که موجب خیار است - اثری ندارد، مگر اینکه زوج در گرفتن مهر به تدلیس ‌کننده رجوع کند، چنان که گذشت، ولی خیار، فقط به‌خاطر خود وجود عیب است (نه تدلیس). و اما دومی - و آن تدلیس در بقیّه انواع نقص و در صفت کمال است - پس موجب خیار فسخ است درصورتی‌که نداشتن نقص یا وجود صفت کمال به طور اشتراط در عقد ذکر شده باشند و توصیف زن به آن در عقد ملحق به اشتراط است اگرچه به‌صورت و عبارت شرط کردن نباشد، مانند اینکه بگوید: «زوجتک هذه الباکرة او غیر الثیبة». بلکه ظاهر آن است که اگر او را به صفت کمال یا نداشتن نقص قبل از عقد در وقت خواستگاری و گفتگو، توصیف نماید، سپس ازدواج را بر اساس آنچه که ذکر شده واقع سازد به منزله شرط کردن می‌باشد، پس موجب خیار است. و اگر بعد از عقد و بعد از دخول، عیب و امثال آن معلوم شود و فسخ را اختیار نماید و مهر را پرداخت کند به تدلیس ‌کننده رجوع می‌کند.»


۱. مجمع البحرین، واژۀ «حسب» ج۱، ص۵۰۶.    
۲. المعتمد فی شرح المناسک ج۴، ص۱۵۵.
۳. جواهر الکلام ج۲۲، ص۴۶۷.    
۴. جواهر الکلام ج۳۰، ص۱۰۶-۱۱۰.    
۵. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۲۵۸، کتاب النکاح، مسالة۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۶. هدایة العباد (گلپایگانی) ج۲، ص۳۵۷.
۷. مهذّب الاحکام ج۲۵، ص۱۳۵.
۸. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۳۱۷، کتاب النکاح، القول فی العیوب الموجبة لخیار الفسخ و التدلیس، مسالة۱۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۳، ص۲۹۹.    
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)    ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    






جعبه ابزار