• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حکم قدرت (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تحصیل قدرت برای ایجاد رعب و وحشت در دل دشمن لازم و ضروری است، ولی بکارگیری قدرت جهت اعانه بر اثم و کمک به تقویت دشمن مذموم می‌باشد. توانمندی بدنی نیز امری مطلوب و تلاش برای ارتقای آن نیز امری مطلوب می‌باشد.



اجتناب از به کارگیری قدرت، در جهت تقویت مجرمان لازم است:
«ودخل المدینة علی حین غفلة من اهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هـذا من شیعته وهـذا من عدوه فاستغـثه الذی من شیعته علی الذی من عدوه فوکزه موسی فقضی علیه قال هـذا من عمل الشیطـن انه عدو مضل مبین• قال رب بما انعمت علی فلن اکون ظهیرا للمجرمین؛ او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند؛ یکی از پیروان او بود (و از بنی اسرائیل)، و دیگری از دشمنانش، آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وی تقاضای کمک نمود؛ موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد)؛ موسی گفت: این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه‌ کننده آشکاری است •... • عرض کرد: پروردگارا! به شکرانه نعمتی که به من دادی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود!»


در فقه اسلامی باب مفصلی پیرامون اعانت بر اثم و معاونت ظلمه با احادیث فراوانی داریم که نشان می‌دهد یکی از زشت‌ترین گناهان یاری ستمکاران و ظالمان و مجرمان است و سبب می‌شود که انسان در سرنوشت شوم آنها شریک باشد.
اصولا ظالمان و ستمگران و افرادی همچون فرعون در هر جامعه‌ای افراد خاصی هستند، و اگر توده جمعیت با آنها همکاری نکنند فرعون‌ها فرعون نمی‌شوند این گروهی از مردم زبون و ضعیف و یا فرصت طلب و دنیاپرست هستند که اطراف آنها را می‌گیرند، و دست و بال آنها و یا حداقل سیاهی لشکرشان می‌شوند، تا آن قدرت شیطانی را برای آنها فراهم می‌سازند.
در قرآن مجید روی این اصل اسلامی و انسانی کرارا تکیه شده است: در آیه دوم سوره مائده می‌خوانیم: و تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان: بر نیکی و تقوی تعاون کنید، و به گناه و تعدی هرگز کمک نکنید. قرآن با صراحت می‌گوید: رکون بر ظالمان موجب عذاب آتش دوزخ است: و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار. رکون خواه به معنی تمایل قلبی باشد، یا به معنی همکاری ظاهری، یا اظهار رضایت، و یا دوستی و خیرخواهی، یا اطاعت که هر یک از مفسران تفسیری برای آن کرده‌اند و یا مفهومی که جامع همه اینها است، و آن اتکاء و اعتماد و وابستگی است، شاهد زنده‌ای بر مقصود ما است.

۲.۱ - اعانه بر اثم در روایت

در حدیثی از امام زین العابدین علی بن الحسین (علیه‌السّلام) می‌خوانیم: به محمد بن مسلم زهری که دانشمندی بود که با دستگاه بنی امیه مخصوصا هشام بن عبد الملک همکاری می‌کرد بعد از آنکه او را از اعانت ظالمان بر حذر داشت در سخنان تکان دهنده‌اش چنین فرمود:
او لیس بدعائهم ایاک حین دعوک جعلوک قطبا ادار و ربک رحی مظالمهم، و جسرا یعبرون علیک الی بلایاهم سلما الی ضلالتهم داعیا الی عینهم، سالکا سبیلهم، یدخلون بک الشک علی العلماء و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم!. .. فما اقل ما اعطوک فی قدر ما اخذوا منک! و ما ایسر ما عمروا لک فی جنب ما حزبوا علیک! فانظر لنفسک فانه لا ینظر لها غیرک و حاسبها حساب رجل مسئول!:
آیا آنها تو را به جمع خود دعوت نکردند و مرکزیتی بوسیله تو تشکیل ندادند که آسیای ظلم آنها بر محورش می‌گردد؟ آیا تو را پلی برای عبور به سوی بلاهای خود قرار ندادند؟ بوسیله تو نردبانی برای ضلالتشان، و مبلغی برای گمراهی و جهلشان، و رهروی برای راه ننگینشان ساختند، و نیز بوسیله تو، علما را زیر سؤال می‌کشند و قلوب ساده لوحان جاهل را به دام می‌افکنند... آنها در مقابل چیزی که از تو گرفتند، چه کم بهایی به تو پرداختند؟! و در برابر آنچه از تو ویران کردند چه کم آباد نمودند. اندکی درباره خود بیاندیش که هیچکس دلسوز تو جز خودت نیست، و همچون یک انسان مسئول به حساب خویش رسیدگی کن.
به راستی این منطق گویا و رسای امام علیه‌السلام هر عالم درباری و وابسته را می‌تواند متوجه عاقبت شوم خود کند.
ابن عباس می‌گوید: آیه: رب بما انعمت علی فلن اکون ظهیرا للمجرمین، از جمله آیاتی است که گواهی می‌دهد بر اینکه پشتیبانی مجرمان، جرم و گناه است و کمک به مؤمنان اطاعت فرمان خدا.
به یکی از علما گفتند: فلان کس نویسنده فلان ظالم شده است و تنها چیزی را که می‌نویسد، دخل و خرج او است، اگر حقوقی در برابر این کار بگیرد زندگیش تامین می‌شود، و الا خود و خانواده‌اش شدیدا گرفتار فقر خواهند شد. مرد عالم در پاسخ این سؤال تنها این جمله را بیان کرد: آیا گفتار آن مرد صالح (موسی) را نشنیده‌ای که گفت: رب بما انعمت علی فلن اکون ظهیرا للمجرمین: خداوندا به شکرانه نعمت‌هایی که به من بخشیدی هرگز پشتیبانی از مجرمان نمی‌کنم.


تحصیل قدرتمندی، برای ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان خدا و دشمنان مؤمنان لازم می‌باشد:
«واعدوا لهم ما استطعتم من قوة ومن رباط الخیل ترهبون به عدو الله وعدوکم وءاخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم وما تنفقوا من شیء فی سبیل الله یوف الیکم وانتم لا تظلمون؛ هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان‌)، آماده سازید! و (همچنین) اسب‌های ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمی‌شناسید و خدا آنها را می‌شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده می‌شود، و به شما ستم نخواهد شد!»


اینکه فرمود: و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل، امر عامی است به مؤمنین که در قبال کفار به قدر تواناییشان از تدارکات جنگی که به آن احتیاج پیدا خواهند کرد تهیه کنند، به مقدار آنچه که کفار بالفعل دارند و آنچه که توانایی تهیه آن را دارند، چون مجتمع انسانی غیر از این نیست که از افراد و اقوامی دارای طبایع و افکار مختلف تشکیل می‌یابد، و در این مجتمع هیچ اجتماعی بر اساس سنتی که حافظ منافعشان باشد اجتماع نمی‌کنند مگر اینکه اجتماع دیگری علیه منافعش و مخالف با سنتش تشکیل خواهد یافت، و دیری نمی‌پاید که این دو اجتماع کارشان به اختلاف کشیده و سرانجام به نزاع و مبارزه علیه هم بر می‌خیزند، و هر یک در صدد بر می‌آید که آن دیگری را مغلوب کند.
پس با این حال مساله جنگ و جدال و اختلافاتی که منجر به جنگ‌های خسارت‌زا می‌شود امری است که در مجتمعات بشری گریزی از آن نبوده و خواه ناخواه پیش می‌آید، و اگر این امر قهری نبود انسان در خلقتش به قوایی که جز در مواقع دفاع بکار نمی‌رود از قبیل غضب و شدت و نیروی فکری، مجهز نمی‌شد. پس اینکه می‌بینیم انسان به چنین قوایی در بدن و در فکرش مجهز است خود دلیل بر این است که وقوع جنگ امری است اجتناب ناپذیر، و چون چنین است به حکم فطرت بر جامعه اسلامی واجب است که همیشه و در هر حال تا آنجا که می‌تواند و به همان مقداری که احتمال می‌دهد دشمنش مجهز باشد مجتمع صالحش را مجهز کند.
و چون چنین است دشمن منافع یک جامعه اسلامی دشمن منافع تمامی افراد است، و بر همه افراد است که قیام نموده و دشمن را از خود و از منافع خود دفع دهند، و باید برای چنین روزی نیرو و اسلحه زیر سر داشته باشند، تا بتوانند منافع خود را از خطر دست‌برد دشمن نگهدارند، گو اینکه پاره‌ای از ذخیره‌های دفاعی هست که تهیه آن جز از عهده حکومت‌ها بر نمی‌آید، ولیکن پاره‌ای دیگر هم هست که مسئول تهیه آن خود افرادند، چون حکومت هر قدر هم نیرومند و دارای امکانات زیادی باشد به افراد مردم محتاج است، پس مردم هم بنوبه خود باید قبلا فنون جنگی را آموخته و خود را برای روز مبادا آماده کنند. پس تکلیف و اعدوا...، تکلیف به همه است.
و کوتاه سخن، تجهیز قوا برای غرض دفاع از حقوق مجتمع اسلامی و منافع حیاتی آن است، و تظاهر به آن تجهیزات دشمن را اندیشناک می‌کند که خود تا اندازه‌ای و به نوعی یک نحوه دفاع است، پس اینکه فرمود: ترهبون به عدو الله و عدوکم، یکی از فواید تجهیز قوا را که عاید جامعه می‌شود ذکر می‌کند، و اینکه فرمود: و ما تنفقوا من شی ء فی سبیل الله یوف الیکم و انتم لا تظلمون، این معنا را می‌رساند که آنچه را در راه خدا انفاق کرده‌اند فوت نمی‌شود بلکه دوباره عایدشان می‌شود بدون اینکه حق کسی از ایشان از بین برود.
و این یعنی جمله: و ما تنفقوا من شی ء فی سبیل الله... ، از امثال آیه: و ما تنفقوا من خیر یوف الیکم عمومی‌تر است، چون خیر بیشتر به مال گفته می‌شود، و جان را شامل نمی‌گردد بخلاف آیه مورد بحث که فرمود: هر چیزی که انفاق کنید.


توانمندی، امری مطلوب و ارزشمند می‌باشد:
«ضرب الله مثلا عبدا مملوکـا لا یقدر علی شیء ومن رزقنـه منا رزقـا حسنـا فهو ینفق منه سرا وجهرا هل یستوون...؛ خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست؛ و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده‌ایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می‌کند؛ آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آنها نمی‌دانند!»


در تعقیب آیات گذشته که از ایمان و کفر و مؤمنان و مشرکان سخن می‌گفت در آیات مورد بحث با ذکر دو مثال زنده و روشن، حال این دو گروه را مشخص می‌کند: در نخستین مثال، مشرکان را به برده مملوکی که توانایی هیچ چیز را ندارد، و مؤمنان را به انسان غنی و بی‌نیازی که از امکانات خود همگان را بهره‌مند می‌سازد تشبیه می‌کند، و می‌گوید: خداوند برده مملوکی را به عنوان مثال ذکر می‌کند که قادر بر هیچ چیز نیست! (ضرب الله مثلا عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء). نه قدرت تکوینی چندانی دارد، زیرا در چنگال مولایش همیشه اسیر است، و از هر نظر محدود، و نه قدرت تشریعی، زیرا حق تصرف در اموال خود (اگر اموالی داشته باشد) و همچنین سایر قرار دادهای مربوط به خویش را ندارد. آری بنده بندگان خدا بودن، نتیجه‌ای جز اسارت و محدودیت از هر نظر نخواهد داشت. و در مقابل انسان با ایمانی را مثل می‌زند که به او رزق حسن و انواع روزی‌ها و مواهب پاکیزه بخشیده است (و من رزقناه منا رزقا حسنا).
این انسان آزاده با داشتن امکانات فراوان پنهان و آشکار از آنچه در اختیار دارد انفاق می‌کند (فهو ینفق منه سرا و جهرا). آیا این دو نفر یکسانند؟! (هل یستوون).
مسلما نه، بنابراین همه حمد و ستایش مخصوص خداست (الحمد لله).
خداوندی که بنده‌اش آزاده و پر قدرت و پر بخشش است، نه از آن بتها که بندگانشان آن چنان ناتوان و محدود و بی قدرت و اسیرند! ولی اکثر آنها (مشرکان) نمی‌دانند (بل اکثرهم لا یعلمون).


قدرتمندی و تلاش برای افزایش آن مطلوب می‌باشد:
«ویـقوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا ویزدکم قوة الی قوتکم...؛ و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! ...»

و یزدکم قوة الی قوتکم، بعضی از مفسرین گفته‌اند: مراد از این زیاد کردن قوت، زیادتی در نیروی ایمان بر نیروی بدن‌ها است یعنی اگر چنین کنید ما نیروی شما را دو چندان می‌کنیم یکی نیروی بدن و یکی هم نیروی ایمانتان را چون مردم قوم هود نیروی بدنی داشتند و بدن‌هایشان قوی و محکم بود اگر ایمان می‌آوردند نیروی ایمان‌شان نیز به نیروی بدن‌هایشان اضافه می‌شد.
بعضی دیگر گفته‌اند: مراد همان نیروی بدنیشان است هم چنان که می‌بینیم نوح (علیه‌السّلام) آنجا که همین وعده را به قوم خود می‌دهد می‌فرماید: استغفروا ربکم انه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا و یمددکم باموال و بنین ولی بعید نیست که بگوییم: هر دو جور زیادتی را شامل شود بهتر است.


توانمندی بدنی، امری مطلوب و ارزشمند می‌باشد:
«وقال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکـا قالوا انی یکون له الملک علینا ونحن احق بالملک منه ولم یؤت سعة من المال قال ان الله اصطفـه علیکم وزاده بسطة فی العلم والجسم...؛ و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند (طالوت) را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته‌تریم، و او ثروت زیادی ندارد؟! گفت: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است ...»
«او عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم واذکروا... وزادکم فی الخلق بصـطة فاذکروا ءالاء الله لعلکم تفلحون؛ آیا تعجب کرده‌اید که دستور آگاه کننده پروردگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد تا (از مجازات الهی) بیمتان دهد؟! و به یاد آورید ... و شما را از جهت خلقت (جسمانی) گسترش (و قدرت) داد؛ پس نعمت‌های خدا را به یاد آورید، شاید رستگار شوید!»


این نخستین اعتراض و پیمان‌شکنی بود که بنی اسرائیل در برابر آن پیامبر (علیه‌السّلام) کردند، و با اینکه او تصریح کرده بود انتخاب طالوت از طرف خدا است آنها در واقع به انتخاب خداوند اعتراض کردند که ما از او سزاوارتریم زیرا دارای دو شرط لازم برای زمامداری هستیم، نسب عالی و ثروت فراوان و همان طور که قبلا در شرح داستان آمده طالوت جوانی از یک قبیله گمنام بنی اسرائیل و از نظر مالی یک کشاورز ساده بود.
ولی قرآن پاسخ دندان شکنی را که آن پیامبر به گمراهان بنی اسرائیل داد چنین بازگو می‌کند، گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده (قال ان الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم). اینکه می‌بینید خداوند او را برگزیده و زمامدار شما قرار داده به خاطر این است که از نظر هوش و فرزانگی و علم، پر مایه است و از نظر نیروی جسمانی، قوی و پر قدرت.
یعنی اولا این گزینش خداوند حکیم است و ثانیا شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسی رهبری را فراموش کرده‌اید، نسبت عالی و ثروت، هیچ امتیازی برای رهبری نیست چون هر دو امر اعتباری و بیرون ذاتی است، ولی علم و دانش و نیروی جسمانی دو امتیاز واقعی و درون ذاتی است که تاثیر عمیقی در مساله رهبری دارد. رهبر باید با علم و دانش خود، مصلحت جامعه‌ای را که در راس آن است تشخیص دهد و با قدرت خود آن را به موقع اجرا در آورد، با علم و تدبیر خود نقشه صحیح برای پیکار با دشمن بکشد و با نیروی جسمانی آن را پیاده کند.
تعبیر به بسطة (گسترش) اشاره به این است که وسعت وجودی انسان در پرتو علم و قدرت است، هر قدر اینها افزوده شود هستی انسان گسترده‌تر می‌شود.
در اینجا گسترش علم بر گسترش نیروی جسمانی، مقدم داشته شده، زیرا شرط اول علم و آگاهی است.
ضمنا از این تعبیر استفاده می‌شود که امامت و رهبری، گزینش الهی است، و او است که شایستگی‌ها را تشخیص می‌دهد، اگر در فرزندان پیامبر این شایستگی را ببیند امامت را در آنجا قرار می‌دهد، و اگر در جای دیگر، در آنجا قرار می‌دهد، و این همان چیزی است که دانشمندان شیعه به آن معتقدند و از آن دفاع می‌کنند.


۱. قصص/سوره۲۸، آیه۱۵.    
۲. قصص/سوره۲۸، آیه۱۷.    
۳. مائده/سوره۵، آیه۲.    
۴. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۴.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۴۵-۴۶.    
۶. انفال/سوره۸، آیه۶۰.    
۷. بقره/سوره۲، آیه۲۷۲.    
۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۹، ص۱۵۱-۱۵۲.    
۹. نحل/سوره۱۶، آیه۷۵.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۲۶-۳۲۷.    
۱۱. هود/سوره۱۱، آیه۵۲.    
۱۲. نوح/سوره۷۱، آیه۱۰-۱۲.    
۱۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۱۰، ص۴۴۴-۴۴۵.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۲۴۷.    
۱۵. اعراف/سوره۷، آیه۶۹.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم قدرت».    



جعبه ابزار