• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حکمت (اخلاق)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




حقیقت حکمت عبارت است از علم به حقایق اشیاء و امور چنانکه هستند و این متوقّف بر اعتدال قوه عاقله است. این نوشتار به اعتدال در قوه‌ عاقله که صفت حکمت نام دارد خواهد پرداخت و به تبع آن، به دو کرانه‌ افراطی و تفریطی آن یعنی جهل بسیط و جربزه نیز می‌پردازد.



رذائلی مثل جربزه، جهل بسیط، جهل مرکّب، شک و وسوسه متعلق به قوه عاقله است.
[۱] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج۲، ص۱۵۰، ترجمه‌ سیدجلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، چ چهارم، ۱۳۷۷.
سه صفت اخیر، مترتب بر دو صفت اول هستند که نتیجه افراط و تفریط در حکمت باشند.
[۲] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج۲، ص۱۱۳.
این نوشتار به اعتدال در قوه‌ عاقله که صفت حکمت نام دارد خواهد پرداخت و به تبع آن، به دو کرانه‌ افراطی و تفریطی آن یعنی جهل بسیط و جربزه نیز می‌پردازد.


جهل مرکّب، نفهمیدن حق و ندانستن این نفهمیدن است، همانطور که گفته‌اند: آن‌کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند.
و درمان آن، ادراک حقّ است یا لااقل زوال علم به اینکه خود را عالم می‌پندارد.
[۳] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج۲، ص۱۱۳.

منظور از شک این است که اعتقاد، سست و ضعیف شود و یقین از بین برود.
[۴] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۷۵.

وسوسه، در اصطلاح، عبارت است از هرچه که باعث روگردانی دل از یاد خدای سبحان باشد، بنابراین، گسترده‌تر از معنای متعارف آن یعنی کثرت شک و یا حالتی که هنگام ارتکاب کارهای زشت و گناه بر قلب عارض می‌شود است.
[۵] سعادت‌پرور، علی، سر الاسراء فی شرح حدیث المعراج، ج۱، ص۱۲۲، انتشارات تشیع، قم، ۱۳۷۴، چاپ اول.



حکمت در لغت یعنی دانشی که حق است و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد. و یکی از اصول سه‌گانه‌ اخلاق اسلامی (در کنار شجاعت و عفت) است که دارای دو طرف افراط و تفریط است: طرف افراط آن همان زیرکی است که طی آن، فکر در راه غلط و در آنچه سزاوار و شایسته نیست یا بیش از‌ اندازه‌ شایسته است به کار برده می‌شود و علم به این امور ضدّ حکمت در طرف افراط است و در اصطلاح اخلاق اسلامی جربزه نام دارد و طرف تفریط آن همان کودنی است که عبارت است از تعطیل و به کار نبردن نیروی فکر در آنچه سزاوار است یا کمتر به کار بردن آن و در اصطلاح اخلاق اسلامی بلاهت نام دارد و چون برای آن (عقل) کندی و کودنی پیدا شود چیزی در نمی‌یابد و علم به حقایق برای او حاصل نمی‌شود و این همان جهل است که ضدّ حکمت در طرف تفریط است
[۸] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۱۰ - ۱۱۲
و گاهی از اولی به فطانت و از دوم به جهل بسیط تعبیر می‌شود.
حقیقت حکمت عبارت است از علم به حقایق اشیاء و امور چنانکه هستند و این متوقّف بر اعتدال قوه عاقله است و چون عقل شدّت و حدّتی خارج از حدّ اعتدال پیدا کند از حدّ شایسته خود بیرون می‌رود و به استخراج امور بسیار باریکی که با واقع مطابق نیست می‌پردازد (یعنی در خدمت وسواس یا حیله‌گری قرار می‌گیرد و وسواس مطابق با واقع بیرونی نیست و حیله هم آلوده به تزویر و دروغ است که مطابق واقع نیست) و علم به این امور، ضدّ حکمت و در طرف افراط است و چون برای عقل حالت کندی و کودنی پیدا شود چیزی در نمی‌یابد و علم به حقایق برای او حاصل نمی‌شود و این همان جهل است که ضدّ حکمت در طرف تفریط است.
[۱۰] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۱۰ - ۱۱۱.



خدای متعال می‌فرماید: هر کس حکمت یافت، خیری فراوان یافته است.
امام صادق (علیه‌السلام) در شرح آن فرمودند: حکمت روشنایی و جلوه معرفت، میزان و میراث تقوی و میوه راستی و درستی می‌باشد. پروردگار متعال به بنده‌ای احسان و انعام نفرموده است به چیزی که بزرگتر و روشنتر و بهتر و بالاتر و ارزشمندتر باشد از نعمتی که در دل انسان پدیدار می‌شود و از آنچه که خدای متعال در موضوع حکمت ودیعه گذاشته و در زمینه حکمت فراهم کرده است، آگاه نمی‌شوند از آنها مگر آنان که بندگان خالص و مخصوص و برگزیده خدا هستند.
رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: حکیم، گویا یک پیامبر است
[۱۳] متقی هندی، علاء‌الدین علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۶، ص۶۵، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چ اول، ۱۴۱۳ق.
و امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: حکمت را بیاموزید گرچه از زبان منافقی صادر شود.
[۱۴] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۵۸، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، ۱۳۶۶ ش.

مقصد اصلی از سلوک به سوی خداوند، جوشش سرچشمه‌ اصلی چشمه‌های حکمت بر قلب انسان سالک است که در عالم الهی قرار دارد و سالک با رسیدن به لقای الهی از ویافتن حیات ابدی در بقای بالله از این علوم حقیقیه بهره خواهند برد.
[۱۵] بحرالعلوم، سیدمحمدمهدی، رساله سیر و سلوک (تحفة الملوک)، ص۴۱ – ۴۶، انتشارات علامه طباطبایی، چ چهارم، ۱۴۱۸ ق.



حکمت از عطایای ناب الهی است و هر کس آن را دارا باشد خیر فرواوانی به او عطا شده است و از مصادیق این خیر فراوان می‌توان به امور ارزشمند زیر اشاره نمود:
۱. خالی بودن ماهیت حکمت از هرگونه شک:
[۱۷] بحرالعلوم، سیدمحمدمهدی، رساله سیر و سلوک (تحفة الملوک)، ص۴۷.
به این معنی که عیار معرفت‌شناختی (اپیستمولوژیک) حکمت، بالاترین درجه ممکن برای بشر و عین واقع است و چون علوم دیگر -که گمانی و بسا آلوده به شک و تخیلات نادرست و... هستند و هر روز در تغییر و اصلاح هستند- نیست.
۲. ایجاد آرامش باطن و یقین: زیرا حکمت هیچ‌گاه از یقین و آرامش خاطر جدا نخواهد بود. بنابراین صرف فراگرفتن بعضی از مسائل و بیان کردن آن حتّی به نحو شایسته و درست امّا بدون وثوق و اطمینان قلب، حکمت نیست و فرا گیرنده چنین چیزی حکیم نیست: زیرا حقیقت حکمت از اذعان یقینی منفک نیست و او فاقد این حال است. مَثَل او مانند تشبّه کودکان به مردان است، یا بعضی از حیوانات (همچون طوطی و میمون‌) که اقوال و افعال انسان را تقلید می‌کنند.
[۱۸] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۱۹.

۳. خوف خدا: زیرا رسول گرامی خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: اصل حکمت، خوف الهی است.
۴. وقار و هیبت: همانطور که امام علی (علیه‌السلام) فرمود: هر کس که به حکمت شناخته شود، دیده‌ها با وقار و مهابت به او نگاه می‌کنند.
[۲۰] ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۴۰، مکتبه فقیه، قم، چ اول، ۱۴۱۰ق.

۵. دارا بودن تجرد روحی: زیرا امام خمینی (ره) از یکی از بزرگان نقل نموده است که می‌فرماید: حکیم آن است که بدن از برای او چون لباس باشد، هر وقت اراده کند، او را رها کند.
۶. مدارا با کسانی که چاره‌ای از معاشرت با آن‌ها وجود ندارد.
۷. اعراض از تعلق قلب به لذات و فانیات دنیوی و دلبستگی شدید به آخرت.
۸. خودشناسی.
[۲۴] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۵، ص۸۱، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، اول، ۱۴۱۰ ق.

۹. تواضع برای خدا و خلق.
[۲۵] خمینی، سیدروح‌الله، چهل حدیث، ص۳۳۵، مؤسسه‌ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ بیستم، ۱۳۷۸.

۱۰. حق‌جویی و دوری از بی‌صداقتی: همانطور که امام علی (علیه‌السلام) فرمود: اصل حکمت در دوری از حیله‌گری
[۲۶] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۲۹۱.
و نیز ملازمت با حق
[۲۷] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۵۹.
است.
لازم به ذکر است مرتبه‌ کامل این آثار مخصوص درجات والای حکمت است و قطعاً مراتب خفیفی از آن‌ها یا برخی از این آثار در مراتب پایین حکمت نیز ظهور خواهد نمود و سالک اخلاق‌ْجو به میزان تلاش در راه رسیدن به حکمت از گرمای طلایه‌های خورشید حکمت بهره‌مند خواهد شد.


برای رسیدن به حکمت باید ابتدا شهوت و سپس غضب را تربیت و اصلاح نمود و به اعتدال آورد تا صفات عفت و شجاعت حاصل شوند و سپس قوه عقل را تعدیل نمود تا به حکمت آراسته شود و البته این ترتیب کار را آسان می‌کند اما عدم مراعات آن نیز تحصیل را غیر ممکن نمی‌کند بلکه دشوار می‌کند.
[۲۸] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ج۱، ص۱۳۷.

پس از توجه لازم به اصل مذکور، توصیه‌های زیر از راه‌های اساسی در رسیدن به حکمت است:
۱. تولی به ولایت ائمه‌ هدی (علیه‌السلام): زیرا رسول گرامی خدا فرمودند: من شهر حکمت هستم و علی درب آن است و در شهر جز از راه درب آن نتوان وارد شد.
۲. زهد در دنیا: زیرا امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: کسی که در دنیا زهد ورزد، خداوند حکمت را در قلبش استوار نموده و زبانش را به آن گویا می‌کند. از نظر علمای اخلاق، حقیقت حکمت با ظلمت خودخواهی و خودبینی مضادّ و منافر است و تا محبت دنیا و زخارف آن در قلب است، از عیوب آن محتجب است.
۳. گرسنگی: رسول گرامی خدا فرمود: هر کس غذایی را برای شهوت بخورد، خداوند حکمت را بر قلب او حرام می‌کند.
[۳۲] ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۱۱۶.

۴. حفظ زبان: خدای متعال فرمود: حفظ زبان از اسباب تعلیم حکمت از طرف خدای متعال به فرد است به ویژه پرهیز از بیهوده‌گویی که امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: صمت، از ابواب حکمت است.
۵. عفت چشم و شکم.
[۳۵] ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۲۳۰.
که نگاه حلال و نیز حلال‌خوری است.
۶. دوری از شهوات.
[۳۶] ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۱۲۲.

۷. راستگویی.
[۳۷] ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۲۳۰.

۸. امانت‌داری.
[۳۸] ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۲۳۰.

۹. صدق: امام صادق (علیه‌السّلام) فرمودند: حکمت ثمره‌ صدق است.
۱۰. تواضع: زیرا حکمت در قلب متواضع می‌روید.
۱۱. ترک بیهوده‌کاری‌ها و اشتغال به وظایف: همانطور که از جناب لقمان حکیم پرسیدند: دانائی و حکمتت را بر چه چیز متمرکز کرده‌ای؟ گفت: به چیزی که برایم تضمین شده یا مسئولیتی در قبال آن ندارم نمی‌پردازم و چیزی که مسئولیت آن را دارم را ضایع نمی‌کنم.


هر دانش محکم و بدون خللی حکمت است، اما می‌توان گفت معرفت الهی، اساس حکمت است. همانطور که خدای متعال فرموده است: ما به لقمان حکمت دادیم و در تفسیر حکمت او می‌فرماید: حکمت این است که شکر الهی را به جای آوری. شکر در روایات ما به نسبت دادن هرگونه زیبایی و خوبی به خدای متعال تفسیر شده است
[۴۳] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۹۷.
که همان توحید حقیقی و معرفت خداست. زیرا حقیقت هستی همان ذات خدای متعال و ظهور کمالات او است اما در منابع اسلامی علاوه بر معرفت الهی به‌طور خاص از سه مصداق زیر نیز به عنوان مصادیق حکمت یاد شده است که به نوعی تلازم با معرفت خدای متعال دارند:
۱. معرفت دین خدا و دین‌فهمی.
۲. شناخت امام (علیه‌السّلام) و اطاعت از او. این معرفت در راستای همان شناخت خداست. زیرا اساساً راه شناخت خدای متعال در شناخت امام است.
۳. شناخت امام و دوری از گناهان کبیره. که در واقع، مصداقی برای عنوان قبلی است منتهی به خاطر اهمیت گناهان کبیره، بر ذکر آن تاکید شده است.


جربزه را سفسطه نیز می‌نامند، یعنی حکمت آمیخته به دروغ و‌ اندوده به تزویر و منظور از جهل در این‌جا جهل بسیط است که بلاهت نیز نامیده می‌شود.
[۴۸] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۱۰.

گربز را به تعریب جربز و جربزه همان معرّب گربز است که گفته‌اند مرکب از گرگ و بز است، یعنی گرگ در صورت بز.
[۴۹] حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۳، ص۲۸۵، بوستان کتاب، قم، چ سوم، ۱۳۸۱ش.

جربزه حالتی است که در اثر آن، فکر از حدّ شایسته بیرون رفته و ذهن از راه راست منحرف شود، بلکه با این صفت همواره موشکافی‌هائی می‌کند که با واقع مطابق نیست و از حقّ پا فراتر می‌نهد و بر حقیقت ثبات و استقرار ندارد و چه بسا که در مسائل عقلی کارش به الحاد و فساد عقیده، بلکه به نفی خود حقایق کشانده شود - همانند سوفسطائیان - و در امور شرعی به وسواس بیانجامد.
[۵۰] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۵۱.

جهل بسیط از قبیل تفریط است و آن عبارت است از تهی بودن نفس از علم بدون اینکه خود را عالم بداند. و این‌گونه جهل در آغاز مذموم نیست زیرا تعلّم و یادگیری متوقّف بر آن است و چون نفس معتقد به جهل به معارف نباشد برای تحصیل آن جنبش و کوششی نمی‌کند و امّا ثابت و باقی ماندن بر آن از مهلکات بزرگ است.
[۵۱] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲.

امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: عقل آن است که با آن کسب بهشت شود و عبودیت الهی به جای آید و راوی از هوش و زیرکی معاویه می‌پرسد که پس آن‌چه او داشت چیست؟ امام فرمود آن نکراء و شیطنت است که شبیه عقل است و عقل نیست.


درمان این بیماری دارای نوعی صعوبت و دشواری است و بسا عوارضی جسمانی چون ضعف اعصاب و یا امراض جسمی –روانی چون وسواس نیز در تشدید آن دخالت کنند اما مرحوم نراقی از بزرگان اخلاق اسلامی برای درمان این بیماری دو امر مذکور را در نظر نگرفته و نسبت به حالتی که خالی از ان عوارش باشد فرموده‌اند: چنین شخصی باید بعد از یادآوری زشتی این صفت (که تلقین این زشتی به خود و متوجه بودن به زشتی آن خود مرحله‌ای مهم در درمان امراض روحی – قلبی است) و توجه به پیامدهای آن - مانند اینکه موجب نابودی انسان است، نفس را بر استقامت و پایداری بر آنچه مقتضای دلائل معتبر نزد خردمندان است- وادارد و از اعتقادات پیروان حقّ که به تحقیق و راستی و درستی قریحه معروفند تجاوز نکند و پیوسته نفس خویش را بر این امر مکلّف سازد تا به پایداری بر حدّ وسط عادت کند و از اموری که در این طریق سودمند است اشتغال به مطالعه و علم و تعلیم و تعلّم است.
[۵۳] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۵۱.



درمان این بیماری نیز در یک مرحله‌ قلبی و تلقینی و یک مرحله‌ عملی است:
۱. به یاد آوردن آنچه عقلاً دلالت بر قبح و نقص جهل دارد، به این نحو که بداند که جاهل براستی انسان نیست و اطلاق نام انسان بر وی از روی مجاز است، زیرا برتری انسان بر دیگر حیوانات همانا به واسطه ادراک مفاهیم کلّی است که از آن به علم تعبیر می‌شود، به این دلیل که حیوانات با او در دیگر امور جسمی و قوای غضب و شهوت و صوت و جز آن مشارکت دارند. پس اگر علم او به حقایق اشیاء و خواصّ آنها نباشد در حقیقت حیوان است.
۲. آنچه را در اسلام در نکوهش جهل وارد شده به یاد آورد.
۳. دلائل عقلی و نقلی را به یاد داشته باشد و چون بر همه این‌ها آگاه شد باید از خواب غفلت بیدار شود و در برطرف کردن جهل همّت به کار ببرد و در تحصیل علم از اهلش بکوشد و روزها و شب‌ها در این راه صرف کند.
[۵۴] نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۵۲.



۱. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج۲، ص۱۵۰، ترجمه‌ سیدجلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، چ چهارم، ۱۳۷۷.
۲. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج۲، ص۱۱۳.
۳. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج۲، ص۱۱۳.
۴. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۷۵.
۵. سعادت‌پرور، علی، سر الاسراء فی شرح حدیث المعراج، ج۱، ص۱۲۲، انتشارات تشیع، قم، ۱۳۷۴، چاپ اول.
۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴۹، دارالعلم‌ الدار الشامیة - دمشق‌ بیروت، چ اول، ۱۴۱۲ ق.    
۷. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۰، دار صادر، بیروت، نوبت چ‌سوم، ۱۴۱۴ ق.    
۸. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۱۰ - ۱۱۲
۹. نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص۵۴، انتشارات هجرت، چ پنجم، ۱۳۷۷.    
۱۰. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۱۰ - ۱۱۱.
۱۱. بقرة/سوره۲، آیه۲۶۹.    
۱۲. منصوب به امام صادق (علیه‌السلام)، مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة (ترجمه حسن مصطفوی)، ص۵۹۳.    
۱۳. متقی هندی، علاء‌الدین علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۶، ص۶۵، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چ اول، ۱۴۱۳ق.
۱۴. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۵۸، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، ۱۳۶۶ ش.
۱۵. بحرالعلوم، سیدمحمدمهدی، رساله سیر و سلوک (تحفة الملوک)، ص۴۱ – ۴۶، انتشارات علامه طباطبایی، چ چهارم، ۱۴۱۸ ق.
۱۶. بقرة/سوره۲، آیه۲۶۹.    
۱۷. بحرالعلوم، سیدمحمدمهدی، رساله سیر و سلوک (تحفة الملوک)، ص۴۷.
۱۸. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۱۹.
۱۹. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۳۴۳، الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چ اول، ۱۴۱۳ق.    
۲۰. ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۴۰، مکتبه فقیه، قم، چ اول، ۱۴۱۰ق.
۲۱. خمینی، سیدروح‌الله، چهل حدیث، ص۹۱، مؤسسه‌ تنظیم و نشر آثار امام خمینی.    
۲۲. ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، ص۲۱۸.    
۲۳. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۳۵۰.    
۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۵، ص۸۱، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، اول، ۱۴۱۰ ق.
۲۵. خمینی، سیدروح‌الله، چهل حدیث، ص۳۳۵، مؤسسه‌ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ بیستم، ۱۳۷۸.
۲۶. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۲۹۱.
۲۷. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۵۹.
۲۸. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ج۱، ص۱۳۷.
۲۹. صدوق، محمد بن علی بن‌ بابویه، الامالی، ص۳۴۲.    
۳۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۲۸، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چ‌چهارم، ۱۴۰۷ ق.    
۳۱. خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۳۰۸، مؤسسه‌ تنظیم و نشر آثار امام خمینی.    
۳۲. ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۱۱۶.
۳۳. دیلمی، حسن، ارشاد القلوب الی الصواب، ج۱، ص۲۰۵.    
۳۴. ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، ص۴۴۲.    
۳۵. ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۲۳۰.
۳۶. ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۱۲۲.
۳۷. ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۲۳۰.
۳۸. ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج۲، ص۲۳۰.
۳۹. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۴۹، بنیاد بعثت، تهران، اول، ۱۴۱۶ق.    
۴۰. ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، ص۳۹۶.    
۴۱. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۷۲، مؤسسة آل‌البیت علیهم‌السلام، قم، چ اول، ۱۴۱۳ ق.    
۴۲. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۲.    
۴۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۹۷.
۴۴. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، ج۱، ص۱۵۱، المطبعة العلمیة، تهران، چ اول، ۱۳۸۰ ق.    
۴۵. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج۱، ص۱۴۸، دارالکتب الاسلامیة.    
۴۶. ابن‌قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص۱۹۹.    
۴۷. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، ج۱، ص۱۵۱.    
۴۸. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۱۰.
۴۹. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۳، ص۲۸۵، بوستان کتاب، قم، چ سوم، ۱۳۸۱ش.
۵۰. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۵۱.
۵۱. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲.
۵۲. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج۱، ص۱۹۵.    
۵۳. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۵۱.
۵۴. نراقی، ملامحمدمهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ‌ ج۱، ص۱۵۲.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حکمت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۴/۱۳.    






جعبه ابزار