• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تمییز (نحو)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: تمییز (ابهام‌زدایی).

‌"تمییز" مصدر باب تفعیل از مادّه‌ "میز" و در لغت به معنای جدا و مشخّص نمودن است. (مازَ یَمِیزُ مَیزاً: عَزَلتُه وَ فَرَزتُه و کذلک مَیَّزتُه تَمِییزاً. ) و در اصطلاح نحو "تمییز" عبارت است از اسم نکره‌ی فضله‌ای که جنس یا نوع ذات مفرد، یا نسبت مبهم قبل خود را مشخص می‌کند.



در نحو ، اسم نکره جامد نصب|منصوبی است که برای رفع ابهام از اسم یا نسبت پیش از خود به کار می‌رود.
[۲] مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲.
[۳] ابن یعیش، ابوالبقاء، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا)، ج۲، ص۷۰.
[۶] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۸۸ـ۳۸۹.



"تمییز" مصدر باب "تفعیل" از مادّه‌ "میز" و در لغت به معنای جدا و مشخّص نمودن است. (مازَ یَمِیزُ مَیزاً: عَزَلتُه وَ فَرَزتُه و کذلک مَیَّزتُه تَمِییزاً.) در اصطلاح نحو "تمییز" عبارت است از اسم نکره‌ی فضله‌ای(فضله، هر لفظی را گویند که معنای آن در جمله، اساسی نباشد از این رو استغنا از آن بدون ضرر و اختلال در معنای اساسی جمله ممکن است در مقابل عمده که تحقق معنای اساسی جمله وابسته به آن است.) که جنس یا نوع ذات مفرد، یا نسبت مبهم
[۹] حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۲۴.
(ذات مقدّر) استقرار یافته‌ی (ابهام مستقرّ عبارت است از ابهامی که در وضع ثابت است، ) قبل خود را مشخص می‌کند و غالبا به معنای "مِن" بیانی است؛
[۱۱] صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۴.
مانند: «عندی رطلٌ زَیتاً»؛ در این مثال "زَیتاً" اسم نکره‌ی فضله‌ای است که ابهام "رطل" را بر طرف می‌کند و مانند: «طابَ المُجتَهِدُ نَفساً»؛ در این مثال "نَفساً" اسم نکره‌ی فضله‌ای است که ابهام نسبت "طابَ" به "المُجتَهِدُ" را بر طرف می‌کند.


معنای لغوی "تمییز" (جدا و مشخّص کردن) در معنای اصطلاحی آن لحاظ شده است به این بیان که متکلم، ابهام موجود در کلمه یا نسبت را با "تمییز" بر طرف کرده و معنای مورد نظر را از میان سایر معانی جدا و مشخّص می‌کند.


عالمان نحو مباحث "تمییز" را در باب "اسم"، بخش منصوبات بررسی کرده و در ترتیب ذکر آن در میان منصوبات مبحث "تمییز" بعد از مبحث "حال" ذکر کرده‌اند.


جزء مبهم را مُمیَّز یا مُبیَّن یا مُفسَّر و جزء رفع‌کننده ابهام را تمییز یا مُمیِّز، مُبیِّن یا تبیین، مُفسِّر یا تفسیر می‌نامند.
[۱۲] مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲.
[۱۳] ابن یعیش، ابوالبقاء، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا)، ج۲، ص۷۰.



گاه تمییز برای تأکید به کار می‌رود نه تبیین،
[۱۶] سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، البهجة المرضیه، چاپ مصطفی حسینی دشتی، قم ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۳۹.
مانند کلمه شهراً در این آیه : «اِنّ عِدَّةَالشُّهورِ عِنْدَاللّهِ اثْناعَشَرَ شَهْراً..؛ تعداد ماه‌ها نزد خداوند دوازده ماه است.»
گاه تمییز، مشتق است نه جامد، مانند: «للّه دَرُّهُ فارِساً» و گاه بنا به ضرورت، معرفه است نه نکره.
[۱۹] ابن هشام، عبدالله بن يوسف، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره (بی تا)، ج۲، ص۴۶۳.
[۲۰] سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، البهجة المرضیه، چاپ مصطفی حسینی دشتی، قم ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۳۹ـ۲۴۰.



"تمییز" به اعتبار نوع ممیَّز آن بر دو قسم است:

۷.۱ - تمییز ذات

این قسم از تمییز، از ذات مذکور رفع ابهام می‌کند
[۲۱] جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۶۴.
و ممیَّز آن بر پنج نوع است:
۱. عدد؛ مانند: «فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتَا عَشرَةَ عَیناً»؛ «ناگاه دوازده چشمه‌ی آب از آن جوشید». در این آیه شریفه ممیَّز (اثنَتَا عَشرَةَ) عدد و "عیناً" تمییز آن است.
۲. مقادیر سه‌گانه (مساحت، وزن و کیل)؛ مانند: «عندی قَصبَةٌ ارضاً»؛ در این مثال ممیَّز (قَصبَةٌ) مساحت و "ارضا" تمییز آن است و مانند: «لک قِنطارٌ عَسَلاً»؛ در این مثال ممیَّز (قِنطارٌ) وزن و "عَسَلاً" تمییز آن است و مانند: «اعطِ الفقیرَ صاعاً قمحاً»؛ در این مثال ممیَّز (صاعاً) کیل و "قمحاً" تمییز آن است.
۳. شبیه مقدار (چیزی که بر غیر معیّن دلالت دارد)؛ مانند: «عندی مَدُّ البصَرِ ارضاً»؛ در این مثال ممیَّز (مَدُّ) شبیه مقدار و "ارضا" تمییز آن است.
۴. جاری مجرای مقادیر (هر اسم مبهمی که به تمییز نیاز دارد)؛ مانند: «عندنا غیرُ ذلک غَنَماً»؛ در این مثال ممیَّز (غیر ذلک) جاری مجرای مقدار و "غَنَماً" تمییز آن است.
۵. فرع (منظور از فرع تمییز در اینجا این است که ممیّز از جنس تمییز ساخته شده باشد همچون مثال مذکور در متن که انگشتر (ممیَّز) از جنس نقره (تمییز) است.)
[۲۴] صفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۸۹پ۴.
تمییز؛ مانند: «عندی خاتمٌ فضّةً»؛ در این مثال ممیَّز (خاتمٌ) فرع تمییز و "فضّةً" تمییز آن است.

۷.۲ - تمییز نسبت

تمییز نسبت (ذات مقدّر
[۲۵] جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۶۴.
یا جمله)
این قسم از تمییز، از نسبت میان دو طرف جمله رفع ابهام می‌کند؛ مانند: «وَ اشْتَعَلَ الرَّاْسُ شَیْبا»؛ «و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته». در این مثال "شَیْبا" تمییز بوده و ابهام موجود در نسبت میان "اشْتَعَلَ" و "الرَّاْسُ" را بر طرف می‌کند.


عامل در تمییز ذات و نسبت، متفاوت بوده که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:
الف. عامل "تمییز" ذات
عامل در این نوع از تمییز، اسم مقدّم (ممیَّز) است؛
[۲۸] صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۷.
مانند: «عِندِی رطلٌ زَیتاً»؛ در این مثال "زَیتاً" تمییز و "رطلٌ" ممیَّز و عامل آن است.
ب. عامل "تمییز" نسبت
عامل در این نوع از تمییز بر دو گونه است:
۱. فعل؛
[۲۹] حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۳۰.
مانند: «طابَ زَیدٌ نَفساً»؛ در این مثال "نَفساً" تمییز و "طابَ" فعل و عامل آن است.
۲. شبه فعل؛
[۳۰] ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل، شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵هـ.ش، ج۲، ص۲۸۸.
مانند: «زَیدٌ طَیِّبٌ نَفساً»؛ در این مثال "نَفساً" تمییز و "طَیِّبٌ" شبه فعل و عامل آن است.


تمییز نسبت به اعتبار اصل بر دو قسم است:

۹.۱ - تمییز منقول

تمییز در این نوع در اصل، نقش دیگری غیر از تمییز در جمله داشته که به تمییز نقل پیدا کرده است.
[۳۱] شرتونی، رشید، مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ.ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۶۰.

اصل تمییز به اعتبار نقش آن در جمله ممکن است یکی از اموری باشد که در ادامه به آن اشاره می‌شود:
الف. فاعل؛
[۳۲] صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۵.
مانند: «فاضَ الاناءُ ماءً»؛ در این مثال "ماءً" تمییز نسبت و منقول از فاعل است و در اصل «فاضَ ماءُ الاناء» بوده که "ماء" از فاعل به تمییز نقل پیدا کرده است.
ب‌. مفعول؛
[۳۳] صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۵.
مانند: «اعددتُ الطعامَ الواناً»؛ در این مثال "الواناً" تمییز نسبت و منقول از مفعول است و در اصل «اعددتُ الوانَ الطعامِ» بوده که "الوانَ" از مفعول به تمییز نقل پیدا کرده است.
ج‌. مبتدای مضاف؛
[۳۴] صفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۹۰.
مانند: «انا اکثرُ مِنکَ مَالاً وَ اعَزُّ نَفَراً»؛ «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!». در این مثال "مالاً" تمییز نسبت و منقول از مبتدا است و در اصل «مالِی اکثرُ» بوده که لفظ "مال" از مبتدا به تمییز نقل داده شده و ضمیر (یاء) در "مالی" به ضمیر منفصل (انا) تبدیل شده است.
[۳۶] حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۳۱.


۹.۲ - تمییز غیر منقول

تمییز در این نوع از چیزی نقل داده نشده است؛
[۳۷] شرتونی، رشید، مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ.ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۶۰.
مانند: «کفی بالموت واعظاً»؛ در این مثال تمییز (واعظاً) از چیزی نقل داده نشده است.


برای هر یک از تمییز ذات و نسبت احکامی وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:

۱۰.۱ - احکام تمییز ذات

۱. در صورتی که ممیَّز یکی از مقادیر سه‌گانه (کیل، وزن و یا مساحت) باشد، اعراب تمییز آن بر سه گونه است:
الف. رجحان نصب تمییز؛ مانند: «اشتریتُ رطلاً عسلاً»؛ در این مثال "عسلاً" تمییز ذات بوده و نصب آن رجحان است.
ب. جواز جرّ (در صورت مجرور شدن تمییز با حرف جرّ "مِن" و اضافه، تمییز اصطلاحی نخواهد بود و لذا فقط با مقیّد کردن به مجرور، تمییز نامیده می‌شود، زیرا تمییز به صورت مطلق و بدون قید منصوب می‌باشد.) تمییز به اضافه؛ مانند: «اشتریت کیلةَ ارزٍ»؛ در این مثال "ارز" تمییز مجرور به اضافه است.
ج. جواز جرّ تمییز به حرف "مِن"؛ مانند: «اشتریتُ کیلةً مِن ارزٍ»؛ در این مثال "ارزٍ" تمییز و مجرور به "مِن" است.
۲. اعراب نصب و جر در تمییز در مواردی واجب بوده که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:
الف. وجوب نصب تمییز
در صورتی که ممیَّز، مقدار بوده و به غیر تمییز اضافه شود، نصب تمییز واجب است؛
[۴۰] ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل، شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵هـ.ش، ج۲، ص۲۸۹.
مانند: «ما فی السماء قَدرُ رَاحةٍ سَحَاباً»؛ در این مثال ممیَّز (قَدرُ) مقدار بوده و به غیر تمییز (رَاحةٍ) اضافه شده است؛ از این رو نصب تمییز (سَحَاباً) واجب است.
ب. وجوب جرّ تمییز
در صورتی که ممیَّز غیر مقدار بوده و به تمییز اضافه شده باشد جرّ تمییز واجب است؛ مانند: «عندی خاتم فضةٍ»؛ در این مثال ممیَّز (خاتم) غیر مقدار و به تمییز (فضةٍ) اضافه شده است؛ از این رو جرّ تمییز واجب است.
۳. در صورتی که تمییز مفرد به صورت ممزوج و مخلوط از دو جزء باشد تعدد آن دو با عطف (به اسم بعد از حرف عطف، تمییز اطلاق نمی‌شود و اعراب آن از باب عطف آن به اسم قبل خود است هر چند معنای تمییز دارد.) و بدون عطف جایز است؛ به عنوان مثال "سمناً" و "عسلاً" دو تمییز در عبارت «عندی رطل سمناً عسلاً» بوده که کاربرد آن دو به صورت عطف (سمناً و عسلاً) و غیر عطف (سمناً عسلاً) جایز است.

۱۰.۲ - احکام تمییز نسبت

۱. نصب تمییز نسبت در مواردی واجب بوده که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:
الف. درصورتی که تمییز، منقول از فاعل، مفعول و یا مبتدا باشد؛
[۴۴] غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵هـ.ق، چاپ اوّل، لبنان، ص۴۶۷.
مانند: «اشْتَعَلَ الرَّاْسُ شَیْباً»؛ «و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته». در این آیه شریفه تمییز (شیباً) منقول از فاعل و نصب آن واجب است.
ب. در صورتی که تمییز بعد از افعل تفضیل، در معنا فاعل (منظور از فاعل در معنا بودن افعل تفضیل این است که قرار دادن افعل تفضیل به عنوان فعل و تمییز به عنوان فاعل برای آن صحیح باشد همچون مثال مذکور در متن که قرار دادن افعل تفضیل به عنوان فعل (کثرت) و تمییز به عنوان فاعل (اجادته) صحیح است.) باشد؛
[۴۶] صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۹.
مانند: «المتعلّم اکثرُ اجادةً»؛ در این مثال تمییز (اجادةً) بعد از افعل تفضیل (اکثرُ) واقع شده و در معنا فاعل می‌باشد از این رو نصب آن واجب است.
۲. تعدد تمییز نسبت، بدون عطف جایز نیست؛ مانند: «انّما الغلام جسماً و عقلاً»؛ در این مثال "جسماً" و "عقلاً" تمییز نسبت و متعدد بوده که به صورت عطف ذکر شده‌اند و تعدد تمییز بدون حرف عطف (جسماً عقلاً) جایز نیست.
۳. در صورتی که تمییز نسبت غیر منقول باشد، جرّ آن به "مِن" و نصب آن جایز است؛
[۴۸] شرتونی، رشید، مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ.ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۶۰.
مانند: «لله دَرُّه فارساً»؛ در این مثال "فارساً" تمییز نسبت غیر منقول بوده که نصب آن (فارساً) و جرّ آن (فارسٍ) به "مِن" جایز است.
۴. در صورتی که در جمله تمییز نسبت و اسم سابق، بر یک چیز دلالت کنند (مدلول هر دو یک چیز باشد)، مطابقت آنها در اِفراد، تثنیه و یا جمع بودن و همچنین در مذکر یا مونث بودن واجب است؛ مانند: «کرُم العلیان رجلین»؛ در این مثال تمییز (رجلین) و اسم سابق (العلیان) بر یک مدلول دلالت می‌کنند؛ از این رو مطابقت آن دو در تثنیه و مذکر بودن واجب است.
۵. در صورتی که تمییز در معنا مفرد و دارای افراد متعدد نباشد ولی معنای اسم سابق متعدد باشد، عدم مطابقت واجب است؛ مانند: «کرُم الاولاد اباً»؛ در این مثال تمییز (اباً) در معنا مفرد و اسم سابق (الاولاد) دارای افراد متعدد است؛ از این رو عدم مطابقت آن دو (مفرد بودن تمییز و جمع بودن اسم سابق) واجب است.


۱. آیه «وَ فَجَّرْنَا الْاَرْضَ عُیُوناً فَالْتَقَی الْماءُ عَلی‌ اَمْرٍ قَدْ قُدِرَ»، زمین را شکافتیم و چشمه‌های زیادی بیرون فرستادیم و این دو آب به‌اندازه مقدّر با هم درآمیختند[و دریای وحشتناکی شد])؛ در این آیه شریفه "عُیُوناً" تمییز نسبت و منقول از مفعول است.
[۵۲] درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، چاپ چهارم، ۱۴۱۸هـ.ق، ج۹، ص۳۷۹.

۲. حدیث «کفی بالموتِ واعظاً و کفی بِالتَقی غنیً و کفی بِالعبادةِ شُغلاً و کفی بِالقیامةِ موئلاً و بالله مجازیاً»، (پیامبر اسلام فرمودند: مرگ برای پند‌آموزی بس است و پرهیزکاری برای توانگری بس است و عبادت برای کار بس است و قیامت برای پناه‌گاه بس است و خدا تنها جزا بخش است)؛ در این حدیث شریف "واعظاً"، "غنیً"، "شغلاً"، "موئلاً" و "مجازیاً" تمییز نسبت غیر منقول هستند.


در پایان ذکر این نکته قابل توجه است که مباحث مهمی پیرامون "تمییز" مطرح است که در ضمن سه عنوان مستقل "اصل در تمییز"، "تمییز اعداد" و "ارتباط تمییز و حال" به آنها اشاره می‌شود؛ در عنوان "اصل در تمییز" چند اصل در تمییز همچون مفرد بودن تمییز، جامد بودن تمییز و تاخّر تمییز از عامل بحث خواهد شد و در عنوان "تمییز اعداد" به تمییز اعداد صریح و کنایی اشاره خواهد شد و در عنوان "ارتباط تمییز و حال" شباهت تمییز و حال و تفاوت آن دو مورد بررسی قرار خواهد گرفت.


نحویون، در آثار خود عنوان تمییز در به گونه‌های مختلفی مورد بحث قرار داده‌اند:

۱۳.۱ - خلیل بن احمد

خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی ۱۷۵) تعریفی از تمییز به دست نداده و به ذکر چند مثال بسنده کرده و نیز معدود اعداد را جداگانه با عنوان «تفسیر»، منصوب خوانده است.
[۵۴] فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب الجمل فی النحو، چاپ فخرالدین قباوه، تهران ۱۴۱۰، ج۱، ص۴۵ـ۴۷.


۱۳.۲ - سیبویه

سیبویه (متوفی ۱۷۷) مباحث راجع به تمییز را، بدون تعریف آن، ذیل منصوبات آورده است.
[۵۵] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۱۷ـ۱۱۹.


۱۳.۳ - مبرد

مُبَرَّد (متوفی ۲۸۵) با نام «تبیین» و «تمییز» به آن اشاره کرده و عامل آن را فعل یا شبه‌فعل دانسته و در تعریف آن به برخی مباحث اشاره کرده است.
[۵۶] مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲ـ ۳۸.


۱۳.۴ - زجاجی

زَجّاجی (متوفی ۳۳۷) به تعریف تمییز پرداخته است؛
[۵۷] زجاجی، عبدالرحمان بن اسحاق، کتاب الجمل فی النحو، چاپ علی توفیق الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵، ج۱، ص۲۴۲ـ۲۴۳.


۱۳.۵ - این جنی

و ابن جِنّی (متوفی ۳۹۲) به حذف و تقدیم تمییز بر ممیَّز اشاره کرده است.
[۵۸] ابن جنّی، عثمان بن جنی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، (قاهره ۱۳۷۲ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۷)، چاپ افست بیروت (بی تا)، ج۲، ص۳۷۸ .
[۵۹] ابن جنّی، عثمان بن جنی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، (قاهره ۱۳۷۲ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۷)، چاپ افست بیروت (بی تا)، ج۲، ص۳۸۴.



از آن‌جا که گاهی تشخیص تمییز از « حال » مشکل به نظر می‌رسد، نحویان معمولاً وجوه اشتراک و اختلاف آن دو را بیان می‌دارند.


تمییز بر اساس ممیَّز خود به تمییز نسبت یا جمله و تمییز مفرد یا ذات تقسیم می‌شود.


ممیَّز در تمییز نسبت، جمله یا نوعی اِسناد است و تمییز، ابهامی را که ممکن است در اِسناد موجود باشد برطرف می‌سازد،
[۶۱] مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲.
[۶۲] ابن یعیش، ابوالبقاء، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا)، ج۲، ص۷۰.
[۶۳] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۰.
مانند «ماءً» در «فاضَالنَّهْرُ ماءً» (جوی، پر از آب شد).

۱۶.۱ - عامل

عامل نصب تمییز نسبت، فعل یا شبه‌فعل موجود در ممیَّز است.
[۶۴] مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲.


۱۶.۲ - معنی

تمییز نسبت از نظر معنی، غالباً منقول یا محوَّل از فاعل یا مفعول است و از نظر اعراب، منصوب است، مانند: «حَصَدْنا الارضَ شَعیراً» (= حَصَدْنا شَعیرَ الارضِ؛ محصول جُوِ زمین را درو کردیم).
هرگاه تمییز برای اسم تفضیل آمده باشد، می‌توان آن را منقول یا محوَّل از مبتدا دانست، مانند: «اخوک اَرْجَحُ مِنْکَ عَقْلاً» (= عَقْلُ اَخیکَ اَرْجَحُ مِنْکَ؛ برادرت از نظر عقلی برتر از توست).


تمییز مفرد یا ذات برای اسم‌های چهارگانه مبهم، یعنی وزن و کیل و مساحت و عدد، به کار می‌رود و در واقع جنس یا نوع ممیَّز را بیان می‌کند.
[۶۸] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۱، ص۲۰۶ـ۲۱۰.
[۶۹] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۱، ص۴۱۷.
[۷۰] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۱۸.
[۷۲] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۸۹.


۱۷.۱ - مقادیر ثلاثه

در مقادیر ثلاثه، یعنی وزن و کیل و مساحت، می‌توان تمییز را علاوه بر نصب با اضافه یا با حرف جارّه «مِنْ» مجرور ساخت،
[۷۳] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۱۷.
[۷۴] مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۷ـ۳۸.
[۷۵] ابن یعیش، ابوالبقاء، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا)، ج۲، ص۷۱.
مانند: «عِنْدی مِثْقالٌ ذَهَباً» (مثقالی طلا نزد من است) که به صورت «مِثْقالُ ذَهَبٍ» و «مِثْقالٌ مِنْ ذَهَبٍ» نیز می‌آید و در این مورد به سبب مرفوع بودن ممیَّز («مثقال») می توان تمییز را به عنوان بدل ، تابعِ ممیَّز نیز قرار داد،
[۷۸] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۱۷.
مانند: «عندی مثقالٌ ذَهَبٌ».

۱۷.۲ - عدد

تمییز عدد صریح از جهت اِعراب، حالت‌های مختلف دارد.
[۷۹] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۱، ص۲۰۶ـ۲۰۷.
[۸۱] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۲.


۱۷.۳ - کنایات عددی

احکام تمییز در کنایات عددی («کَمْ» و «کَأَیِّنْ» و «کَذا») مفصّل و گوناگون است : «کم» بر دو نوع استفهامی (به معنای «چقدر») و خبری (به معنای «چه بسا») است.
[۸۲] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۲۸.

تمییز «کم» استفهامی، مفرد و منصوب است و اگر «کم» پس از یکی از حروف جارّه قرار بگیرد، می‌توان تمییز آن را علاوه بر نصب، به حرف جارّه «مِن» ظاهر یا مقدّر، مجرور ساخت،
[۸۳] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۵۹.
[۸۵] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۳۰.
مانند: «کمْ کتاباً قَرَأْتَ؟» (چند کتاب خواندی ؟) یا «اِلی کَمْ کِتابٍ (مِن کِتابٍ) تَحْتاجُ؟» (به چند کتاب نیازمندی ؟).
در صورت وجود قرینه، حذف تمییز آن نیز جایز است.
[۸۶] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۳۱.

تمییز «کأیِّنْ» (چه بسا) مفرد و مجرور به حرف جارّه «مِن» است و بندرت منصوب می‌آید،
[۸۷] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۷۰ـ۱۷۱.
[۸۸] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۳۶.
مانند: «وَکأیِّنْ مِنْ دابّةٍ لاتَحْمِلُ رِزْقَها»
تمییز «کذا» مفرد یا جمع و منصوب می‌آید،
[۹۰] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۷۰ـ۱۷۱.
[۹۱] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۳۸ـ۵۳۹.
مانند: «قَرأتُ کذا و کذا کتاباً».


تمییز از نظر معنی، حرف جارّه «مِن» بیانیه را در تقدیر دارد.
تمییز لفظی که دلالت بر تعجب دارد (به صیغه فعل تعجب یا غیرآن) غیرمنقول یا غیرمحوَّل است و علاوه بر نصب، جرّ آن نیز با حرف جارّه «مِن» جایز است،
[۹۲] سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۷۴ـ ۱۷۵.
[۹۳] مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۵.
[۹۴] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۴ـ ۳۹۵.
[۹۵] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۷ـ ۳۹۸.
مانند: «کَفی' باللّهِ شهیداً»، «کَفی' باللّهِ مِن شهیدٍ».


تعدّد تمییز فقط به وسیله عطف ممکن است،
[۹۶] حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۳.
مانند: «حَصَدْنا الارْضَ شَعیراً و قَمْحاً».


اصطلاح تمییز در طرح‌های مختلف دستور زبان فارسی در چند دهه اخیر، با همان تعریفی که در نحو عربی است به کار رفته است، یعنی «روشن کردن نسبت مبهمی در جمله»،
[۹۷] انوری، حسن و احمدی، حسن‌گیوی، دستور زبان فارسی ۲، تهران ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۲۰.
اما مصداق آن در نحو عربی، مفعول دوم به شمار می‌رود، نظیر «حسن» در جمله «او فرزندش را حسن نامید».
[۹۸] انوری، حسن و احمدی، حسن‌گیوی، دستور زبان فارسی ۲، تهران ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۲۰.


۲۰.۱ - تمییز نسبت در فارسی

آنچه در نحو عربی تمییزِ نسبت نامیده می‌شود، در دستور زبان فارسی معمولاً قید به شمار می‌آید، مانند: «هو اَرْجَحُ مِنْکَ عَقْلاً» (او از نظر عقلی برتر از توست).


(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابن جنّی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، (قاهره ۱۳۷۲ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۷)، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۳) ابن عقیل، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴ـ۱۹۶۵.
(۴) ابن منظور.
(۵) ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره (بی تا).
(۶) ابن یعیش، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا).
(۷) حسن انوری و حسن احمدی گیوی، دستور زبان فارسی ۲، تهران ۱۳۷۸ش.
(۸) عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی، کتاب الجمل فی النحو، چاپ علی توفیق الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۹) عمرو بن عثمان سیبویه، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱.
(۱۰) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، البهجة المرضیه، چاپ مصطفی حسینی دشتی، قم ۱۳۶۳ش.
(۱۱) عباس حسن، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش.
(۱۲) خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب الجمل فی النحو، چاپ فخرالدین قباوه، تهران ۱۴۱۰.
(۱۳) محمد بن یزید مبرّد، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳).


۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ه ق، چاپ اول، ج۵، ص۴۱۲.    
۲. مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲.
۳. ابن یعیش، ابوالبقاء، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا)، ج۲، ص۷۰.
۴. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره (بی تا)، ج۲، ص۴۶۱.    
۵. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۳.    
۶. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۸۸ـ۳۸۹.
۷. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ه ق، چاپ اول، ج۵، ص۴۱۲.    
۸. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۱۷.    
۹. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۲۴.
۱۰. استرآبادی، محمد بن الحسن، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دار المجتبی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۵۳.    
۱۱. صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۴.
۱۲. مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲.
۱۳. ابن یعیش، ابوالبقاء، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا)، ج۲، ص۷۰.
۱۴. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۳.    
۱۵. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره (بی تا)، ج۲، ص۴۶۳.    
۱۶. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، البهجة المرضیه، چاپ مصطفی حسینی دشتی، قم ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۳۹.
۱۷. توبه/سوره۹، آیه۳۶.    
۱۸. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره (بی تا)، ج۲، ص۴۶۳.    
۱۹. ابن هشام، عبدالله بن يوسف، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره (بی تا)، ج۲، ص۴۶۳.
۲۰. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، البهجة المرضیه، چاپ مصطفی حسینی دشتی، قم ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۳۹ـ۲۴۰.
۲۱. جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۶۴.
۲۲. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۱۱۳.    
۲۳. بقره/سوره۲، آیه۶۰.    
۲۴. صفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۸۹پ۴.
۲۵. جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۶۴.
۲۶. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۱۸.    
۲۷. مریم/سوره۱۹، آیه۴.    
۲۸. صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۷.
۲۹. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۳۰.
۳۰. ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل، شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵هـ.ش، ج۲، ص۲۸۸.
۳۱. شرتونی، رشید، مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ.ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۶۰.
۳۲. صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۵.
۳۳. صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۵.
۳۴. صفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۹۰.
۳۵. کهف/سوره۱۸، آیه۳۴.    
۳۶. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۳۱.
۳۷. شرتونی، رشید، مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ.ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۶۰.
۳۸. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۲۰.    
۳۹. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۲۰ پ۵.    
۴۰. ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل، شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵هـ.ش، ج۲، ص۲۸۹.
۴۱. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۲۰.    
۴۲. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۲۲ پ۳.    
۴۳. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۲۲.    
۴۴. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵هـ.ق، چاپ اوّل، لبنان، ص۴۶۷.
۴۵. مریم/سوره۱۹، آیه۴.    
۴۶. صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۹هـ ق، ج۲، ص۷۵۹.
۴۷. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۲۴.    
۴۸. شرتونی، رشید، مبادی العربیة قسم النحو، قم، دار العلم، ۱۴۲۰هـ.ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۲۶۰.
۴۹. مدنی، سید علیخان، حدائق الندیّة، قم، ذوی القربی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اوّل، ص۳۳۳.    
۵۰. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۲۸.    
۵۱. قمر/سوره۵۴، آیه۱۲.    
۵۲. درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، چاپ چهارم، ۱۴۱۸هـ.ق، ج۹، ص۳۷۹.
۵۳. حرانی، ابی محمد حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، تهران، کتابچی، ۱۳۷۸، چاپ هفتم، ص۳۴.    
۵۴. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب الجمل فی النحو، چاپ فخرالدین قباوه، تهران ۱۴۱۰، ج۱، ص۴۵ـ۴۷.
۵۵. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۱۷ـ۱۱۹.
۵۶. مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲ـ ۳۸.
۵۷. زجاجی، عبدالرحمان بن اسحاق، کتاب الجمل فی النحو، چاپ علی توفیق الحمد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵، ج۱، ص۲۴۲ـ۲۴۳.
۵۸. ابن جنّی، عثمان بن جنی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، (قاهره ۱۳۷۲ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۷)، چاپ افست بیروت (بی تا)، ج۲، ص۳۷۸ .
۵۹. ابن جنّی، عثمان بن جنی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، (قاهره ۱۳۷۲ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۷)، چاپ افست بیروت (بی تا)، ج۲، ص۳۸۴.
۶۰. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره (بی تا)، ج۲، ص۴۶۰۴۶۳.    
۶۱. مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲.
۶۲. ابن یعیش، ابوالبقاء، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا)، ج۲، ص۷۰.
۶۳. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۰.
۶۴. مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۲.
۶۵. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۵.    
۶۶. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۴.    
۶۷. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۶.    
۶۸. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۱، ص۲۰۶ـ۲۱۰.
۶۹. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۱، ص۴۱۷.
۷۰. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۱۸.
۷۱. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۴.    
۷۲. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۸۹.
۷۳. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۱۷.
۷۴. مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۷ـ۳۸.
۷۵. ابن یعیش، ابوالبقاء، شرح المفصّل، بیروت: عالم الکتب (بی تا)، ج۲، ص۷۱.
۷۶. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۷.    
۷۷. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۹.    
۷۸. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۱۷.
۷۹. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۱، ص۲۰۶ـ۲۰۷.
۸۰. ابن عقیل، عبد الله، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۸۴ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۴۱۹۶۵، ج۱، ص۶۶۴.    
۸۱. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۲.
۸۲. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۲۸.
۸۳. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۵۹.
۸۴. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره (بی تا)، ج۱، ص۱۸۵.    
۸۵. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۳۰.
۸۶. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۳۱.
۸۷. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۷۰ـ۱۷۱.
۸۸. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۳۶.
۸۹. عنکبوت /سوره۲۹، آیه۶۰.    
۹۰. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۷۰ـ۱۷۱.
۹۱. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۵۳۸ـ۵۳۹.
۹۲. سیبویه، عمرو بن عثمان، کتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۳۸۵/ ۱۹۶۶)، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱، ج۲، ص۱۷۴ـ ۱۷۵.
۹۳. مبرّد، محمد بن یزید، المقتضب، چاپ محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت (۱۳۸۲/ ۱۹۶۳)، ج۳، ص۳۵.
۹۴. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۴ـ ۳۹۵.
۹۵. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۷ـ ۳۹۸.
۹۶. حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۳.
۹۷. انوری، حسن و احمدی، حسن‌گیوی، دستور زبان فارسی ۲، تهران ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۲۰.
۹۸. انوری، حسن و احمدی، حسن‌گیوی، دستور زبان فارسی ۲، تهران ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۲۰.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تمییز در نحو»، شماره۳۹۰۵.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تمییز (نحو)»، تاریخ بازیابی۹۵/۵/۲۳.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | تمیز | مقالات پژوهه | منصوبات




جعبه ابزار