• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صدق قضیه منحرفه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



صدق قضیه منحرفه، به‌معنای مطابقت مدلول قضیه منحرفه با واقع و نفس‌الامر است.



در قضیه حملیه، ملحوظ در ناحیه موضوع، مصادیق و افراد است و منظور در طرف محمول، مفهوم و عنوان. به این جهت در قضایای محصوره، تناسب طبیعی این است که «سور»، که مفاد آن تعیین محل حکم و بیان کمیت افراد است، به موضوع ملحق گردد، تا کمیت افراد آن را، که در کلیت و جزئیت آن شک راه دارد، روشن نماید. چنان‌که در قضایای شخصیه، تناسب طبیعی این است که «سور» به آن ملحق نشود، زیرا در قضیه شخصیه تعدد راه ندارد تا احتیاجی به بیان کمیت افراد باشد.
حال اگر در محصورات، سور بر سر محمول وارد شود، و یا در شخصیات، «سور» ذکر شود، قضیه از کاربرد طبیعی‌اش منحرف شده، و آن را قضیه منحرفه (جزئیه یا کلیه یا شخصیه) گویند.
مثال: ۱. قضیه حملیه منحرفه جزئیه: «انسان بعضی از حیوان است».
مثال: ۲. قضیه حملیه منحرفه کلیه: «انسان هر حیوان نیست».
مثال: ۳. قضیه حملیه منحرفه شخصیه: «بعضی از زید هر انسان است».



اگر محمول قضیه، موجبه کلیه باشد و موضوع، شخصیه یا مهمله یا کلیه یا جزئیه باشد: قضیه در حالت ایجابی، کاذب خواهد بود و در حالت سلبی، صادق است؛ بدون فرق بین این که کیفیت موضوع به نحو وجوب اعم باشد یا وجوب مساوی یا امکان و یا امتناع.
۱. مثال شخصیه موجبه: «زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».
۲. مثال شخصیه سالبه: «لیس زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «لیس زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «لیس زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «لیس زیدٌ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».
۳. مثال مهمله موجبه: «الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».
۴. مثال مهمله سالبه: «لیس الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «لیس الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «لیس الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «لیس الانسانُ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».
۵. مثال کلیه موجبه: «کلُ انسانٍ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «کلُ انسانٍ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «کلُ انسانٍ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «کلُ انسانٍ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».
۶. مثال کلیه سالبه: «لا واحد من الانسان هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «لا واحد من الانسان هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «لا واحد من الانسان هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «لا واحد من الانسان هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».
۷. مثال جزئیه موجبه: «بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».
۸. مثال جزئیه سالبه: «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الحیوان»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الناطق»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الکاتب»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو کلّ واحدٍ من الحَجَر».


اگر محمول قضیه، سالبه کلیه باشد و موضوع، شخصیه یا کلیه یا جزئیه باشد و کیفیت موضوع به نحو وجوب اعم یا وجوب مساوی باشد: قضیه در حالت ایجابی، کاذب خواهد بود و در حالت سلبی، صادق است و با کیفیت امتناع، بر عکس می‌شود؛ یعنی قضیه در حالت ایجابی، صادق خواهد بود و در حالت سلبی، کاذب است و اما با کیفیت امتناع، در موضوع شخصیه، قضیه در هر دو حالت ایجابی و سلبی محتمل‌الصدق و الکذب است و در موضوع کلیه، در حالت سلبی و ایجابی کاذب است هر چند بعضی در حالت ایجابی، آن را محتمل‌الصدق و الکذب دانسته‌اند و در موضوع جزئیه، در حالت سلبی و ایجابی صادق است هر چند بعضی در حالت سلبی، آن را محتمل‌الصدق و الکذب دانسته‌اند. اما در موضوع مهمله، با کیفیت امتناع، قضیه در حالت ایجابی، صادق خواهد بود و در حالت سلبی، کاذب است. و با سه کیفیت دیگر، قضیه در حالت ایجابی، از حیث طبیعت صادق است ولی از حیث عموم و خصوص، کاذب است. و در حالت سلبی، برعکس است؛ یعنی از حیث طبیعت کاذب است ولی از حیث عموم و خصوص، صادق است.
۱. مثال شخصیه موجبه: «زیدٌ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «زیدٌ هو لا واحدٌ من الناطق»، «زیدٌ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «زیدٌ هو لا واحدٌ من الحَجَر».
۲. مثال شخصیه سالبه: «لیس زیدٌ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «لیس زیدٌ هو لا واحدٌ من الناطق»، «لیس زیدٌ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «لیس زیدٌ هو لا واحدٌ من الحَجَر».
۳. مثال مهمله موجبه: «الانسانُ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «الانسانُ هو لا واحدٌ من الناطق»، «الانسانُ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «الانسانُ هو لا واحدٌ من الحَجَر».
۴. مثال مهمله سالبه: «لیس الانسانُ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «لیس الانسانُ هو لا واحدٌ من الناطق»، «لیس الانسانُ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «لیس الانسانُ هو لا واحدٌ من الحَجَر».
۴. مثال کلیه موجبه: «کلُ انسانٍ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «کلُ انسانٍ هو لا واحدٌ من الناطق»، «کلُ انسانٍ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «کلُ انسانٍ هو لا واحدٌ من الحَجَر».
۵. مثال کلیه سالبه: «لا واحد من الانسان هو لا واحدٌ من الحیوان»، «لا واحد من الانسان هو لا واحدٌ من الناطق»، «لا واحد من الانسان هو لا واحدٌ من الکاتب»، «لا واحد من الانسان هو لا واحدٌ من الحَجَر».
۶. مثال جزئیه موجبه: «بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الناطق»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الحَجَر».
۶. مثال جزئیه سالبه: «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الحیوان»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الناطق»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الکاتب»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو لا واحدٌ من الحَجَر».


اگر محمول قضیه، موجبه جزئیه باشد و موضوع، شخصیه یا کلیه یا جزئیه باشد و کیفیت موضوع به نحو وجوب اعم یا وجوب مساوی باشد: قضیه در حالت ایجابی، صادق خواهد بود و در حالت سلبی، کاذب است. و با کیفیت امتناع، بر عکس می‌شود؛ یعنی قضیه در حالت ایجابی، کاذب خواهد بود و در حالت سلبی، صادق است. اما با کیفیت امتناع، در موضوع شخصیه، قضیه در هر دو حالت ایجابی و سلبی محتمل‌الصدق و الکذب است. و در موضوع کلیه، در دو حالت سلبی و ایجابی کاذب است. و در موضوع جزئیه، در دو حالت سلبی و ایجابی صادق است.
اما در موضوع مهمله، با کیفیت امتناع، قضیه در حالت ایجابی، کاذب خواهد بود و در حالت سلبی، صادق است. و با سه کیفیت دیگر، قضیه در حالت ایجابی، از حیث طبیعت کاذب است ولی از حیث عموم و خصوص، صادق است. و در حالت سلبی، برعکس است؛ یعنی از حیث طبیعت صادق است ولی از حیث عموم و خصوص، کاذب است.
۱. مثال شخصیه موجبه: «زیدٌ هو بعض ما هو حیوان»، «زیدٌ هو بعض ما هو ناطقٌ»، «زیدٌ هو بعض ما هو کاتبٌ»، «زیدٌ هو بعض ما هو حَجَرٌ».
۲. مثال شخصیه سالبه: «لیس زیدٌ هو بعض ما هو حیوانٌ»، «لیس زیدٌ هو بعض ما هو ناطقٌ»، «لیس زیدٌ هو بعض ما هو کاتبٌ»، «لیس زیدٌ هو بعض ما هو حَجَرٌ».
۳. مثال مهمله موجبه: «الانسانُ هو بعض ما هو حیوانٌ»، «الانسانُ هو بعض ما هو ناطقٌ»، «الانسانُ هو بعض ما هو کاتبٌ»، «الانسانُ هو بعض ما هو حَجَرٌ».
۴. مثال مهمله سالبه: «لیس الانسانُ هو بعض ما هو حیوانٌ»، «لیس الانسانُ هو بعض ما هو ناطقٌ»، «لیس الانسانُ هو بعض ما هو کاتبٌ»، «لیس الانسانُ هو بعض ما هو حَجَرٌ».
۵. مثال کلیه موجبه: «کلُ انسانٍ هو بعض ما هو حیوانٌ»، «کلُ انسانٍ هو بعض ما هو ناطقٌ»، «کلُ انسانٍ هو بعض ما هو کاتبٌ»، «کلُ انسانٍ هو بعض ما هو حَجَرٌ».
۶. مثال کلیه سالبه: «لا واحد من الانسان هو بعض ما هو حیوانٌ»، «لا واحد من الانسان هو بعض ما هو ناطقٌ»، «لا واحد من الانسان هو بعض ما هو کاتبٌ»، «لا واحد من الانسان هو بعض ما هو حَجَرٌ».
۷. مثال جزئیه موجبه: «بعضُ ما هو انسانٌ هو بعض ما هو حیوانٌ»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو بعض ما هو ناطقٌ»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو بعض ما هو کاتبٌ»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو بعض ما هو حَجَرٌ».
۸. مثال جزئیه سالبه: «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو بعض ما هو حیوانٌ»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو بعض ما هو ناطقٌ»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو بعض ما هو کاتبٌ»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو بعض ما هو حَجَرٌ».


اگر محمول قضیه، سالبه جزئیه باشد و موضوع، شخصیه یا مهمله یا کلیه یا جزئیه باشد: قضیه در حالت ایجابی، صادق خواهد بود و در حالت سلبی، کاذب است؛ بدون فرق بین این که کیفیت موضوع به نحو وجوب اعم باشد یا وجوب مساوی یا امکان و یا امتناع.
۱. مثال شخصیه موجبه: «زیدٌ هو لیس بعضُ ما هو حیوانٌ»، «زیدٌ هو لیس بعضُ ما هو ناطقٌ»، «زیدٌ هو لیس بعضُ ما هو کاتبٌ»، «زیدٌ هو لیس بعضُ ما هو حَجَرٌ».
۲. مثال شخصیه سالبه: «لیس زیدٌ هو بعضُ ما هو حیوانٌ»، «لیس زیدٌ هو بعضُ ما هو ناطقٌ»، «لیس زیدٌ هو بعضُ ما هو کاتبٌ»، «لیس زیدٌ هو بعضُ ما هو حَجَرٌ».
۳. مثال مهمله موجبه: «الانسانُ هو بعضُ ما هو حیوانٌ»، «الانسانُ هو بعضُ ما هو ناطقٌ»، «الانسانُ هو بعضُ ما هو کاتبٌ»، «الانسانُ هو بعضُ ما هو حَجَرٌ».
۴. مثال مهمله سالبه: «لیس الانسانُ هو بعضُ ما هو حیوانٌ»، «لیس الانسانُ هو بعضُ ما هو ناطقٌ»، «لیس الانسانُ هو بعضُ ما هو کاتبٌ»، «لیس الانسانُ هو بعضُ ما هو حَجَرٌ».
۵. مثال کلیه موجبه: «کلُ انسانٍ هو بعضُ ما هو حیوانٌ»، «کلُ انسانٍ هو بعضُ ما هو ناطقٌ»، «کلُ انسانٍ هو بعضُ ما هو کاتبٌ»، «کلُ انسانٍ هو بعضُ ما هو حَجَرٌ».
۶. مثال کلیه سالبه: «لا واحد من الانسان هو بعضُ ما هو حیوانٌ»، «لا واحد من الانسان هو بعضُ ما هو ناطقٌ»، «لا واحد من الانسان هو بعضُ ما هو کاتبٌ»، «لا واحد من الانسان هو بعضُ ما هو حَجَرٌ».
۷. مثال جزئیه موجبه: «بعضُ ما هو انسانٌ هو بعضُ ما هو حیوانٌ»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو بعضُ ما هو ناطقٌ»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو بعضُ ما هو کاتبٌ»، «بعضُ ما هو انسانٌ هو بعضُ ما هو حَجَرٌ».
۸. مثال جزئیه سالبه: «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو بعضُ ما هو حیوانٌ»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو بعضُ ما هو ناطقٌ»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو بعضُ ما هو کاتبٌ»، «لیس بعضُ ما هو انسانٌ هو بعضُ ما هو حَجَرٌ».
[۳] ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق)، ج۱، ص۵۹-۶۵.



در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:

• ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق).
حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید.    
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس.    


۱. خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۱۲۶-۱۲۷.    
۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، ص۵۸-۶۰.    
۳. ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق)، ج۱، ص۵۹-۶۵.



پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «صدق قضیه منحرفه»، تاریخ بازیابی۱۳۹۶/۱/۲۹.    



جعبه ابزار