• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رابطه عباسیان و طاهریان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



طاهریان که از خاندان کهن و نژاده دهقانان خراسان بوده‌اند در جامعه جزو خاندان معتبر و محترم در نزد مردم به حساب می‌آمدند. آنها باید برای حاکمان عرب، مالیات را جمع‌آوری می‌کردند. "رزیق" جد حسین بن طاهر به همراه دو فرزندش "طلحه" و "مصعب" به عنوان امیر داعیان عباسی محل اعتنا و اعتماد آنها بوده‌اند. با توجه به این که طلحه را خطیبی توانا و مطلع به حکمت و منطق دانسته‌اند. دلیل توانمندی مالی و فرهنگی وی می‌باشد. حسین بن مصعب که جزو بزرگان خراسان بود به فرزندش طاهر یادآور می‌شود که وی دارای اصل و ریشه کهن خانوادگی است طاهر هم مدعی شده بود در وقت بیرون آمدن از خراسان نه جزو اعیان بزرگ و نه از طبقه پایین بودم، ولی با همه خانواده‌های بزرگ این منطقه دوستی داشته‌ام.
[۲] شجاعی صائین، علی، نیشابور، تاریخ تکوین دولت صفاری، ص۵۷، تهران، قلم، ۱۳۷۶.




منابع در ذکر نسب خاندان طاهری تا نام رزیق متفق هستند. به همین سبب آگاهی‌های مختصری پیرامون موقعیت اجداد طاهر بن حسین نگاشته‌اند. فرزندان رزیق نام طلحه و مصعب که از تربیت و آموزش کافی برخوردار بوده‌اند در تحولات سیاسی نقش بسیاری داشتند. آنها اولین داعیان نهضت عباسی در خراسان بوده‌اند.
[۳] رن فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج۴، ص۸۱، مترجم حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹.
طلحه جز پنج نفر نقیب اولی بود که "محمد بن علی" آنها را برای دعوت به خراسان فرستاد.
[۴] جهشیاری، ابوعبدالله، الوزرا و الکتاب، ص۱۱۹، مترجم ابوالفضل طبابایی، تهران، ۱۳۴۸.
طلحه مکاتبات با ابراهیم امام را هم به عهده داشت. با ورود ابومسلم، ابومنصور طلحه وظایف حساس خود را ادامه داد تا این که ابومسلم برای استواری بیعت با لشگریان از ابومنصور خواست تا از سپاهیان یک بار دیگر بیعت بگیرد. برادر ابومنصور، مصعب بن رزیق جد طاهر بن حسین نیز در خدمت عباسیان به امر دعوت اشتغال داشته و کاتب سلیمان بن کثیر بوده است. ظاهرا وی بعد از پیروزی عباسیان به پاس خدماتش حکومت پوشنگ که موطن اصلی‌اش بوده است را به دست آورد.
[۶] خضری، محمد، محاضرات تاریخ الامم الاسلامیة، ص۳۰۱، دارالفکر.
او از طرف "مهدی" حکومت پوشنگ را داشته، زیرا در آن سال "یوسف بن ابراهیم بن برم" یاغی خارجی وی را از آن شهر بیرون راند. این سال‌ها روزگار دگرگونی‌های مهم اجتماعی، سیاسی و مذهبی در خراسان بود، اما ترقی طاهریان محسوس نبود و تسلط و نفوذ آنها در خراسان خبر از نقش بزرگ‌تر آنها در آینده می‌داد.
[۷] رن فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج۴، ص۸۲، مترجم حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹.
حسین بن مصعب پدر طاهر در خراسان نیز موقعیت و اعتبار بسیاری داشت. او در زمان "منصور" به همراه سپاه خراسان روانه بغداد شد. در این سفر فرزند خردسالش طاهر نیز همراه او بود که در کودکی آنجا پرورش یافته بود.
[۸] نفیسی، سعید، تاریخ خاندان طاهری، ص۲۹، تهران، اساطیر، ۱۳۸۶.


۱.۱ - بازگشت پدر طاهر به زادگاهش

او بعدها به زادگاه خود پوشنگ بازگشت و در هنگام حکومت "علی بن عیسی" بر خراسان ظاهرا جزو افرادی بودند که دیگران را در توطئه بر ضد علی بن عیسی تشویق می‌کرد. او و دیگر بزرگان خراسان یا خود به‌ هارون نامه نوشتند و یا از خویشان خود در دربار می‌خواستند تا‌ هارون را از ستم علی بن عیسی به مردم خراسان آگاه کند و بعد از آن چون حسین بن مصعب نزد‌ هارون منزلتی یافت او را به جای علی بن عیسی به حکومت پوشنگ فرستاد.‌ هارون در سفر آخر خود به خراسان با استقبال سران خراسان از جمله حسین بن مصعب روبه رو شد. رشید از حسین برای مامون، بیعت گرفت. طاهر خود در سال ۱۸۱ به حکومت پوشنگ زادگاه خود منصوب شد و دومین فرزند خود عبدالله در پوشنگ به دنیا آمد.
[۱۱] جهشیاری، ابوعبدالله، الوزرا و الکتاب، ص۲۹۱، مترجم ابوالفضل طبابایی، تهران، ۱۳۴۸.


۱.۲ - آرزوی بزرگ طاهر

طاهر به بزرگ‌ترین آرزوی خود که همان رسیدن به حکومت پوشنگ بود، رسید. او به زادگاهش بسیار علاقه داشت و بسیار خرسند بود که باعث سرافرازی و غرور همشهریان خود شده بود وقتی که شخصی به وی گفت: «یا ذوالیمینین کاردانی و لیاقت و شایستگی تو باعث شد تا بدین مقام و منزلت رسیدی طاهر پاسخ داد این تبریک و تهنیت برای من گوارا نیست و بدان دلخوش نمی‌باشم زیرا هنگامی‌ که از کوچه‌ها و گذرهای بغداد می‌گذرم پیرزنان پوشنگی را بر بام‌های منازل نمی‌بینم که مرا نظاره کنند».


حسین بن مصعب موسس سلسله طاهریان از ده پوشنگ از نواحی هرات بود او در زمان‌ هارون‌الرشید در خراسان می‌زیست و حکمران پوشنگ بود و در خراسان با دعات عباسی نیز همکاری می‌کرد.
[۱۳] زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۵۸۹، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳.
در دوره امارت "مامون" در خراسان نیز حسین در درگاه او بود و چون به سال ۱۹۹ درگذشت مامون بر جنازه او نماز خواند و کسی را برای ابلاغ این خبر به طاهر فرستاد. طاهر در ابتدا در خراسان بود و و هم در آنجا وارد دربار مامون شد در سال ۱۹۵ که "امین" دشمنی را با برادر آغاز کرد نام او را از خطبه ‌انداخت مامون به تایید "فضل بن سهل"، طاهر را که مردی باکفایت بود به ریاست سپاهی به مقابله با سپاه امین فرستاد. امین در جنگ با دو فرمانده سپاه مامون "هرثمه" و طاهر شکست خورد و قبل از این که بتواند خود را به پناه هرثمه که به زعم او طبع نرم‌تری نسبت به طاهر داشت درآورد به دست فرمانده دیگر طاهر کشته شد،
[۱۴] مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۱۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی‌و فرهنگی، ۱۳۷۴.
و سر او به پیشگاه مامون فرستاد مامون نیز به طاهر نامه نوشت و گفت نیک کرده‌ای و احتیاط آورده‌ای هم چنین می‌بایست که کردی.


مامون بعد از این که به خلافت نشست طاهر را به حکومت بغداد و شحنگی آنجا رسانید و در سال ۲۰۵ طاهر را به حکمرانی خراسان گماشت. این سال، سال فرمانروایی ایرانیان در مشرق ایران است. ظهور طاهریان آرزوی ایرانیان را در کسب استقلال تا‌اندازه‌ای به واقعیت نزدیک کرد.
[۱۵] راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ص۱۹۵، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۴.


۳.۱ - جهات خدمت طاهر به مامون

این خدمت طاهر به مامون دو وجهه داشت: از یک سو مامون خلافتاش را مدیون پایمردی و دلاوری طاهر می‌دانست با امارت خراسان که آرزوی طاهر بود فرستاد و از سوی دیگر کینه و عداوتی را نسبت به او در دل داشت، چرا که در هر صورت طاهر را کشنده برادر می‌دانست. مامون با دیدن او به یاد برادر می‌افتاد و از دیدن قاتل او به خشم می‌آمد. "حسین خادم" که پریشانی و اشک‌های مامون را بعد از دیدن طاهر دیده بود با اصرار از مامون خواست سبب این اشک‌ها را بداند. مامون در جواب می‌گوید: «طاهر برادر مرا به زاری کشته است به ستیزه هرثمه و هرگاه که من او را می‌بینم یا آواز او را می‌شنوم مرا مهر برادری بجنبد و خون‌ اندر دل من بجوش آید» پس مامون با دادن امارت خراسان هم پاداش خدمات او را می‌دهد و هم او را از جلوی چشم خود دور می‌کند. طاهر خود از این موضوع بی‌اطلاع نیست و همیشه از خشم و غضب خلیفه در بیم بوده است.

۳.۲ - تفرقه میان طاهر و مامون

مامون یکی از غلامان خاصه خود را جهت مراقبت در اعمال طاهر و تفتیش در امور خراسان همراه او روانه کرد مامون از جاه و حشمت طاهر نیز خرسند نبود. اما طولی نکشید که میان خلیفه و امیر اختلاف پیش می‌آید. طاهر که از ابتدای امارتش با خوارج در ستیز بود در مقابل "حمزه آذرک" در سیستان به سختی بسیاری دچار شده بود مامون در نامه‌ای او را متهم کرد که در امر سرکوب خوارج کوتاهی می‌کند. طاهر نیز بسیار رنجید و در جواب او هم نامه‌ای تند برای خلیفه فرستاد. گویا همین موضوع باعث دشمنی و اظهار عصیان او شد.
[۱۶] ابن طباطبا، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۳۱۲، ترجمه وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰.


۳.۳ - عزل مامون در خراسان

طاهر در سال ۲۰۷ نام مامون را از خطبه ‌انداخت و اولین گام جدایی از خلافت را برداشت چرا که خلیفه هیچ نفوذی در خراسان نداشت. طبری می‌گوید: «در خطبه نماز طاهر به جای آن که بگوید خدایا بنده خویش و خلیفت خویش مامون را نیکو دار گفت خدایا نیکو دار تمام پیروان محمد بدان چه نیکو داشتی بدان برگزیدگان خود را.»

۳.۴ - شورش لشکر طاهر

طاهر مدتی ‌اندک بعد از این نماز درگذشت و شایعه شد که مامون او را به وسیله ماموری زهر داده است. اما بعد از وفات او به سرعت فرزندش "طلحه" به اشاره "احمد بن ابی خالد" وزیرش امارت خراسان را عهده‌دار شد. طلحه در زمان پدر نیز مصدر همه امور کارهای خراسان بود. بعد از وفات طاهر لشگر او بشوریدند و قسمتی از خزاین خراسان را غارت کردند و تا موجب شش ماهه نستاندند آرام نیافتند.
[۱۹] زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۵۹۰، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳.


۳.۵ - سیاست مامون در مرگ طاهر

مامون که طلحه را به نیابت برادرش عبدالله به خراسان فرستاده بود احمد بن ابی خالد کاردارش را نیز به خراسان فرستاد تا آن فتنه را بنشاند و لشگر را آرام کند فرستادن احمد بن ابی‌خالد دلیل نگرانی مامون از اوضاع خراسان است چرا که یکی از دلایل شورش لشگریان سپاه بعد از وفات طاهر این بود که سپاه خلیفه را مسئول مرگ فرمانده خود می‌دانست. پس بی‌دلیل نیست که مامون امارت خراسان را به سرعت به فرزند او سپرد. چه در غیر این صورت سوء ظن سپاهیان بیشتر می‌شد. طلحه کاردار و اطرافیان مامون را با دادن هدایای نقدی نواخت سراسر ولایت او به دفع خوارج گذشت. بعد از مرگ طلحه امارت خراسان از طرف مامون به برادرش عبدالله رسید او نیز برادر خود علی را به خراسان فرستاد چرا که خود درگیر جنگ با خرم‌دینان بود. امارت علی چندان طول نکشید چون او در جنگ با خوارج کشته شد.


امارت عبدالله در خراسان دوره استقلال واقعی طاهریان از خلافت است. عبدالله هم چون فرزند مامون بود که او را هم چون فرزند گرامی ‌می‌داشت و اعتماد بسیاری به او داشت او را در میان نزدیکان و درباریان می‌ستود و صفاتی چون پاک فطرتی و نیک‌سیرتی را به او نسبت می‌داد. "ابوالفرج اصفهانی" در کتاب "الاغانی" در مورد التفات مامون نسبت به عبدالله اشاره می‌کند و می‌گوید وقتی مصر به سال ۲۱۲ توسط عبدالله کاملا متصرف شد، مامون جهت اظهار تلطف و حق‌گذاری خراج یک سال آن سرزمین را که بالغ بر سه میلیون دینار می‌شد به او بخشید.
[۲۱] پرویز، عباس، از عرب تا دیالمه، ص۶۹۴، قم.


۴.۱ - جایگاه عبدالله نزد مامون

عزت‌مندی عبدالله نزد مامون آن چنان بود که در زمانی که طاهر از فرزند خود عبدالله خشمگین بود و او را عتاب کرده بود مامون نامه‌ای به او نوشت و از او عفو عبدالله را خواست و وقتی طاهر را به خراسان فرستاد عبدالله را به شرطگی بغداد گماشت تا از او دور نباشد و بعد او را برای دفع "نصر بن شبث" به "رقه" فرستاد و امارت بین رقه و مصر را به او داد. موفقیت عبدالله در سرکوبی نصر که به خون‌خواهی امین برخاسته بود او را نزد مامون عزیزتر کرد. چرا که امرایی که از مصر گریخته و به رقه آمده بودند از ابتدای کار مامون برای او زحمات بسیاری داشتند و موجب تزلزل و ضعف حکومت شده بودند. عبدالله طاهر مصر را آرام کرد و به اوضاع مسلط شد. در بازگشت از مصر مامون او را به جنگ با خرم‌دینان فرستاد و در عوض ولایت جبال را به او داد. هنگامی‌ که عبدالله در دینور مشغول تهیه لشگر برای دفع خرم‌دینان بود برادرش طلحه درگذشت. چندی بعد برادر دیگر "علی" در جنگ با خوارج کشته شد. خوارج نیشابور را دچار هرج و مرج کرده بودند به ناچار مامون عبدالله را از "دینور" خواست و او را به خراسان سرزمین پدری خواند و ولایت طبرستان رویان و دماوند را به او داد.
[۲۲] زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۶۰۵، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳.


۴.۲ - برخورد معتصم با عبدالله

بعد از مامون برادرش معتصم به جای او نشست. مامون روابط بسیار خوبی را با عبدالله داشت، اما از خصومت میان برادرش و عبدالله خبر داشت. به همین دلیل قبل از مرگ، معتصم را از هر گونه اقدامی ‌علیه طاهریان بر حذر داشت. چرا که نیرومندی قدرت طاهریان خصوصا عبدالله در برابر دشمنان خطرناکی چون خوارج و تلاش بی‌وقفه امیران خاندان چیزی نبود که به راحتی بتوان از آن گذشت. پس معتصم از آزردگی خاطری که مربوط به زمان صاحب شرطگی عبدالله در بغداد می‌شد چشم پوشید و دانست که باید قدرت طاهریان را در مشرق بپذیرد هر چند که به قول "گردیزی" کنیزکی برای مسموم کردن او فرستاده بود. از قضا کنیزک به جای آن که قاتل عبدالله شود عاشق او شد و نقشه از پیش نرفت
[۲۳] گردیزی، ابن ضحاک، زین الاخبار، ص۳۰۰، مصحح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
و معتصم نامه‌ای به وی نوشت و آورد که در قلبم از تو رنجش‌هایی بود که اکنون برطرف شده، عبدالله هم تمام تلاشش این بود که بهانه به دست معتصم ندهد و در قلع و قمع مخالفان خلافت عباسی از خوارج گرفته تا علویان با خلافت همراهی کند.
[۲۴] اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل، ص۵۳۶-۵۳۷، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفة.

به همین دلیل اعتماد خلیفه ‌اندک‌اندک جلب شد تا جایی که نام او را در میان چهارتن رجال بزرگ عهد مامون یاد کرد گرچه قدرت و حشمت طاهریان آن قدر بود که مانع از آن شود که چشم بر آن بست.

۴.۳ - اعتماد خلیفه بر عبدالله

اعتماد خلیفه معتصم به عبدالله آن چنان بود که حسادت و بدخواهی عده‌ای از جمله "افشین" را در پی داشت. بدخواهی افشین موجب تحریک و شورش "مازیار" اسپهبد طبرستان در سال ۲۲۴ (ه. ق) شد و عبدالله بر همه آنها فائق آمد و به بسط نفوذ خود پرداخت. حتی پسر خود طاهر بن عبدالله را که بعد از خود به امارت خراسان رسیده به بلاد غز و ترکمانان فرستاد و به کمک لشگریان خراسان توانست سرزمین‌هایی که قبلا مسلمانان بدانجا نرسیده بودند پا گذارد. بعد از مرگ عبدالله مخالفان وی به "واثق" پیشنهاد کردند به جای فرزند عبدالله، "اسحاق بن ابراهیم" را به خراسان بفرستد تا این ملک موروثی به چنگ خلافت بازگردد، اما واثق خود به این امر مایل بود، اما باز هم حکومت به طاهر بن عبدالله رسید.

۴.۴ - دلیل سقوط سلسله طاهریان

"طاهر ثانی" به بزم و عیش و طرب بیشتر علاقه داشت تا سیاست و مملکت‌داری در زمان او بود که "حسن بن زید علوی" طبرستان را از دست طاهریان به در برد. چنانکه ری و قزوین در سال ۲۵۱ از قلمرو حکومتشان جدا شد و "یعقوب لیث" نیز پوشنگ و هرات را گرفت. در زمان متوکل او و طاهر بن عبدالله روابط حسنه‌ای داشتند و متوکل منشور خراسان را برای طاهر فرستاد.
[۲۷] گردیزی، ابن ضحاک، زین الاخبار، ص۲۰۳، مصحح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.

طاهر هم مطیع امر خلیفه و مامور اجرای فرامین او بود. بعد از متوکل، "مستعین" چندان با طاهر همراه و همدل نبود و مرگ او باعث خشنودی یاران خلیفه بود یعقوبی می‌گوید: «اصحاب مستعین از هیچ کس چنان بیمناک نبودند که از امیر خراسان».
به همین علت با مرگ او خلیفه کوشید تا محمد بن عبدالله بن طاهر را که در بغداد موقعیت مناسبی داشت به حکومت خراسان بفرستد. سعی مستعین از جهتی نیز آن بود تا گریبان خود را از دست محمد بن عبدالله با فرستادن او و یارانش به خراسان رهایی بخشد. اما محمد اعلام کرد برادرش طاهر را به جانشینی خود می‌فرستد و شاید حضور او در خراسان با آشوب همراه باشد. بنابراین مخالفت اطرافیان مستعین با حکومت یافتن طاهر دوم بیشتر از روی حسادتی بود که نسبت به این خاندان و نفوذ آنها در خراسان داشته‌اند با مرگ طاهر در سال ۲۴۸ خلیفه احساس راحتی و رهایی کرد.
[۳۰] رن فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج۴، ص۱۴۷، مترجم حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹.



خلیفه واکنش تندی به عمل‌کرد یعقوب در حمله به قلمرو طاهریان از خود نشان داد. معتمد پس از شنیدن اخبار یعقوب به عبیدالله بن عبدالله دستور داد تا "حجاج خراسان" طبرستان و گرگان را جمع و در حضور آنها اقدامات یعقوب لیث صفاری را در برابر طاهریان و حمله به نیشابور و دستگیری محمد بن طاهر را محکوم کند.
[۳۱] ابن خلکان، شمس الدین، وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۱۲-۴۱۳، مصحح فاطمه مدرسی، ارومیه، دانشگاه ارومیه، ۱۳۸۱.

و در جنگ "دیرالعاقول" خلیفه محمد بن طاهر را از چنگ صفاریان آزاد می‌کند که بعد از رهایی جرات بازگشت را نداشت و تنها به ریاست و شرطگی بغداد بسنده می‌کند. طاهریان در بغداد نیز نفوذ فوق‌العاده‌ای داشتند و به درآمد سرشاری دست یافتند. یعقوبی درآمد آنها را در بغداد سالانه سیزده میلیون درهم ذکر کرده است.
[۳۲] همدانی، ابن اسحاق، البلدان، ص۸۵، ترجمه مسعودی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹.


۵.۱ - رابطه طاهریان و عباسیان

در بررسی رابطه طاهریان و عباسیان باید گفت منافع این دو بسیار به هم نزدیک و حتی می‌توان گفت به یکدیگر گره خورده بود. خلفا امارت طاهریان را تایید می‌کردند. آنها نیز سد محکمی ‌در برابر نفوذ دشمنان خلافت بودند. البته باید گفت این دشمنان در واقع برای استقلال و امارت طاهریان نیز مضر بودند گاهی امرای طاهری در جلب کمک خلیفه برای سرکوبی شورش‌ها تلاش می‌کردند، مانند زمانی که عبدالله از معتصم در برابر افشین کمک می‌خواهد تا به کمک خلیفه از شراین رقیب خطرناک رهایی یابد همراهی و همسویی طاهریان در دفع علویان با آن که داعیه طرفداری آنان از شیعیان و علویان را در برخی منابع می‌یابیم نشانه ترس از غائله علویان و آسیب رساندن آنان هم به عباسیان و هم طاهریان است.
استقرار طاهریان در بغداد در محکم کردن جایگاهشان موثر بود آنها در مواقع حساس و درگیرهای داخلی میان خلفا به سود خلیفه وقت وارد صحنه می‌شدند. در نبرد میان "معتز" و "مستعین" جانب مستعین را می‌گیرند و در موقع خلافت معتز او را در برابر ترکان یاری می‌دهند تا این که ترکان از این پیوستگی طاهریان و عباسیان بیمناک بودند ارتباط و نزدیکی این امر با دستگاه خلافت از نظر بعضی تاریخ‌نگاران به گونه‌ای بوده که آنان را به عنوان نایبان درگاه خلافت در زمره سلاطین نیاورده و اخبار ایشان را ضمن تاریخ خلافت عباسی آورده‌اند، اگر چه طاهریان اجازه دخالت در مسائل داخلی امارتشان را نمی‌دادند. بنابراین تنها به جز یک‌بار که طاهر نام مامون را از خطبه ‌انداخت بقیه آل‌طاهر از مبلغان و حامیان برتری خلفا بودند و در صدد مناقشه و منازعه برنیامدند. در عین استقلال، خود را نمایندگان امیرالمومنین به شمار می‌آوردند برای آنها موروثی شدن این قلمرو بسنده بود در همین راستا از حکم و منشور خلیفه استقبال می‌کردند.
[۳۳] عباس، پرویز، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، تهران، ص۹۲، شرکت سهامی ‌چاپ و انتشارات کتب ایران



۱. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج۵، ص۳۸۰.    
۲. شجاعی صائین، علی، نیشابور، تاریخ تکوین دولت صفاری، ص۵۷، تهران، قلم، ۱۳۷۶.
۳. رن فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج۴، ص۸۱، مترجم حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹.
۴. جهشیاری، ابوعبدالله، الوزرا و الکتاب، ص۱۱۹، مترجم ابوالفضل طبابایی، تهران، ۱۳۴۸.
۵. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج۵، ص۳۸۰.    
۶. خضری، محمد، محاضرات تاریخ الامم الاسلامیة، ص۳۰۱، دارالفکر.
۷. رن فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج۴، ص۸۲، مترجم حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹.
۸. نفیسی، سعید، تاریخ خاندان طاهری، ص۲۹، تهران، اساطیر، ۱۳۸۶.
۹. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج۶، ص۱۹۱.    
۱۰. طبری، محمد بن جربز، تاریخ طبری، ج۸، ص۳۷۰.    
۱۱. جهشیاری، ابوعبدالله، الوزرا و الکتاب، ص۲۹۱، مترجم ابوالفضل طبابایی، تهران، ۱۳۴۸.
۱۲. ابن خلکان، شمس الدین، وفیات الاعیان، ج۲، ص۵۱۸.    
۱۳. زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۵۸۹، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳.
۱۴. مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۱۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی‌و فرهنگی، ۱۳۷۴.
۱۵. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ص۱۹۵، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۴.
۱۶. ابن طباطبا، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۳۱۲، ترجمه وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰.
۱۷. طبری، محمد بن جربز، تاریخ طبری، ج۸، ص۵۹۴.    
۱۸. سراج جوزجانی، منهاج الدین، طبقات ناصری، ج۱، ص۱۹۲، عبدالحی جیبی، کابل، مطبعه کابل، ۱۳۴۳.    
۱۹. زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۵۹۰، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳.
۲۰. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج۶، ص۳۸۳.    
۲۱. پرویز، عباس، از عرب تا دیالمه، ص۶۹۴، قم.
۲۲. زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۶۰۵، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳.
۲۳. گردیزی، ابن ضحاک، زین الاخبار، ص۳۰۰، مصحح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
۲۴. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل، ص۵۳۶-۵۳۷، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفة.
۲۵. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج۶، ص۴۹۵.    
۲۶. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۸۰.    
۲۷. گردیزی، ابن ضحاک، زین الاخبار، ص۲۰۳، مصحح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
۲۸. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۹۴.    
۲۹. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۹۴.    
۳۰. رن فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج۴، ص۱۴۷، مترجم حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹.
۳۱. ابن خلکان، شمس الدین، وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۱۲-۴۱۳، مصحح فاطمه مدرسی، ارومیه، دانشگاه ارومیه، ۱۳۸۱.
۳۲. همدانی، ابن اسحاق، البلدان، ص۸۵، ترجمه مسعودی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹.
۳۳. عباس، پرویز، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، تهران، ص۹۲، شرکت سهامی ‌چاپ و انتشارات کتب ایران



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «رابطه عباسیان و طاهریان» ۱۳۹۵/۰۴/۲۲.    






جعبه ابزار