• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عمرو بن عاص در جنگ صفین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عمرو بن عاص یکی از چهره های همراه و همرکاب با معاویه در سفر، حضر و جنگ بود.



معاویه در جنگ صفین عمرو بن عاص را بر جناح چپ لشکر خود گماشت.

۱.۱ - بستن آب

در همین جنگ معاویه با تحریک عمرو بن عاص پیشدستی کردند و آب را بر سپاه علی (علیه‌السّلام) بستند و بر شریعه فرات مسلط شدند. در این زمان اشعث عمرو بن عاص را ندا داد و گفت: وای بر تو‌ای عاص. میان ما و آب را آزاد گذار، اگر نگذاری خود، آب بر می‌داریم و نصیب شما شمشیر می‌شود. عمرو گفت: قسم به خدا نمی‌گذارم، مگر این که میان ما و شما شمشیر داوری کند، خدا می‌داند که کدام یک از ما پیروز می‌شود. سپاه امام در سختی و فشار قرار گرفتند و احساس بی‌تابی خود را با امام در میان گذاشتند، امام صعصعه‌ بن صوحان را برای مذاکره با معاویه فرستاد؛ ولی معاویه از هر گونه مذاکره خودداری ‌کرد و امام به ناچار تصمیم به نبرد گرفت، سپاه امام با یک نبرد شریعه را در اختیار گرفت و سپاه معاویه عقب رانده شد.

۱.۲ - زخمی شدن و فرار

در این جنگ عمرو بن عاص با علی (علیه‌السّلام) روبرو شد. علی (علیه‌السّلام) او را زخمی‌کرد و عمرو بر زمین افتاد. پس از آن کشف عورت کرد. علی (علیه‌السّلام) با دیدن این وضع از عمرو منصرف شد و صورتش را برگرداند.

۱.۳ - به دست گرفتن پرچم پیامبر

شخصی نقل کرده است که در صفین با علی بودیم، عمرو بن عاص تکه پارچه چهارگوش سیاهی را بر سر نیزه بسته بود. برخی می‌گفتند این پرچمی‌است که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای او بسته است. این سخن دهان به دهان گذشت تا به علی (علیه‌السّلام) رسید. علی (علیه‌السّلام) از ماجرای این پرچم همه را باخبر کرد. فرمودند: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این پارچه را به دشمن خدا عمرو بن عاص داد و فرمود: کیست که آن را با شرطی که متضمن آن است، بگیرد؟ عمرو از شرطش پرسید و پیامبر شرط آن را این قرار داد که با مسلمانی نجنگی و کافری را آسوده نگذاری. پس بدین شرط آن را گرفت و به خدا سوگند که همان وقت مشرکان را آسوده گذاشت و امروز هم با مسلمانان به جنگ پرداخته است. سوگند به آن کسی که دانه را شکافت و انسان را بیافرید که این افراد به دلخواه خود اسلام نیاوردند، بلکه مجبور شدند و در نهان کافر ماندند و چون یاران و همدستانی یافتند به دشمنی خود با ما بازگشتند جز اینکه به ظاهر نماز را ترک نکرده‌اند.

۱.۴ - رویارویی با عماربن یاسر

هنگامی‌که عمار بن یاسر با عمرو بن عاص در جنگ صفین روبرو شد به همراه یارانش از اسب پیاده شد. عمرو تشهد گفت. عمار بن یاسر گفت: خاموش باش. تو این را در زندگانی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نیز پس از رحلت او مدت‌ها است که ترک کرده‌ای و ما به آن از تو شایسته‌تریم. اگر قصد دشمنی داری حق ما باطل تو را براند و اگر خواهی سخنوری کنی ما از تو به شایسته‌گویی و مناسب‌سرایی آگاه‌تریم و اگر خواهی از سخنی آگاهت کنم که میانه ما و شما را به تمییز جدا کند و پیش از آن که بجنبی به کفر متهم و منسوبت دارد چنان که خود بر ضد خود گواهی دهی و نتوانی مرا دروغزن شماری.
عمرو بن عاص می‌گفت: امیدوارم کسانی که تا روز رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مورد محبت او بوده‌اند، خداوند آن‌ها را به آتش جهنم وارد نکند. به او گفتند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تو را هم دوست می‌داشت و به فرماندهی می‌گماشت. گفت: خداوند بهتر می‌داند که آیا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرا دوست می‌داشت یا آن که می‌خواست از من دلجویی کند؛ ولی می‌دیدم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عمار بن یاسر را که در جنگ صفین او را کشتیم بسیار دوست می‌داشت.
عمار درباره عمرو بن عاص که به مقابله با او آمده بود، می‌گفت: ‌ای مردم عراق می‌خواهید کسی را ببینید که با خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دشمنی کرد و جنگید و بر ضد مسلمانان قیام کرد و با مشرکان همکاری کرد و چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در آن زمان نیرومندتر دید از روی ترس مسلمان شد. به خدا این شخص همیشه به دشمنی مسلمانان و تساهل و سازش با بدکار شهره بود. در مقابل او بجنگید و مقاومت کنید که او می‌خواهد نور خدا را خاموش گرداند و دشمنان را چیره کند و گفت سه بار با علی جنگ کرده‌ای و این جنگ چهارم است که نه بهتر است و نه نکوتر.

۱.۵ - نامه به ابن عباس و پاسخ

در اثنای جنگ معاویه از عمرو درخواست نوشتن نامه‌ای به ابن عباس که همراه علی (علیه‌السّلام) بود کرد تا سخن ابن عباس در علی (علیه‌السّلام) مؤثر افتد هر چند که عمرو با این کار موافق نبود، چون می‌دانست ابن عباس فریب سخنان آن‌ها را نمی‌خورد؛ ولی با اصرار معاویه نامه‌ای برای ابن عباس به این مضمون نوشت: کاری که من و تو در آن قرار گرفته‌ایم اولین موردی نیست که [۱۴]     در آن آشکار شده است. تو پیشوای این جمع پس از علی (علیه‌السّلام) هستی. پس مواظب باش آن چه خواهد آمد بهتر از آن چه تاکنون بوده باشد. به خدا [۱۵]     این جنگ برای ما و شما زندگی و قراری باقی نگذاشته است. بدان اگر شام نابود شود، نابودی عراق را در پی خواهد داشت. عراق هم اگر نابود شود نابودی شام را در پی خواهد داشت. بهتر از شما برای ما و بهتر از ما برای شما کسی دیگر نیست. ما نمی‌گوییم‌ای کاش جنگ برمی‌گشت، بلکه می‌گوییم‌ای کاش جنگ هرگز به وجود نمی‌آمد. کسی نیست که زندگی را دوست نداشته باشد. مردم دوره ما سه گروه هستند یا کسی است که امر می‌کند و دیگران از او تبعیت می‌کنند یا ماموری است که اطاعت می‌کند و یا مشاوری است که در کار خود درستکار است، اما از گنهکار نادان نباید پیروی کرد.
زمانی که نامه عمرو به دست ابن عباس رسید آن را برای علی (علیه‌السّلام) خواند. علی (علیه‌السّلام) گفت: خدا او را بکشد. پاسخ او را بده. ابن عباس نوشت: کسی را هم چون تو در میان عرب، این قدر کم‌حیا ندیدم، تو برای هوای نفس به معاویه پیوستی و دین خود را به بهای‌اندکی فروختی. مردم را بدون سنجش در کار دشواری وارد کردی تا خلافت را تصاحب کنی. آتش جنگ را افروختی و خود را طوری نشان دادی که گویی اهل ورع و تقوایی. در این جنگ معاویه هم چون علی (علیه‌السّلام) نیست. علی (علیه‌السّلام) این جنگ را به حق شروع کرد، در حالی که معاویه این جنگ را از روی طغیان و سرکشی آغاز کرد. مردم عراق با علی (علیه‌السّلام) بیعت کردند، در حالی که علی (علیه‌السّلام) از آن‌ها بهتر بود و مردم شام با معاویه بیعت کردند، در حالی که مردم شام از معاویه بهترند. من و تو در این میان برابر نیستیم. من خدا را می‌خواهم و تو مصر را. تو چیزی را که تو را از من دور کرده می‌شناسی و من چیزی را که تو را به معاویه نزدیک کرده نمی‌شناسم. اگر وارد شری شوی نمی‌توانی ما را فریب دهی و اگر وارد خیری شوی نمی‌توانی از ما جلو افتی.
زمانی که در جنگ صفین عمار کشته شد، سر عمار را نزد معاویه آوردند و هر یک می‌گفتند من بودم که عمار را کشتم. عمرو بن عاص به آن‌ها گفت: به خدا سوگند شما در افتادن به آتش با همدیگر ستیزه می‌کنید. از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که می‌گفت گروه ستمکار عمار را می‌کشند. معاویه با این سخن عمرو مخالفت کرد و گفت: کسانی که عمار را به میدان جنگ آورده‌اند او را کشته‌اند.

۱.۶ - به نیزه کردن قرآن

زمانی که عمرو بن عاص مشاهده کرد که لشکر علی (علیه‌السّلام) در حال پیروزی هستند نزد معاویه رفت و به او گفت: به افراد سپاه بگو که قرآن‌ها را به نیزه بالا برند و قرآن را حکم بین هر دو سپاه قرار می‌دهیم و بدین ترتیب بین این جمع تفرقه می‌اندازیم، زیرا از این بین گروهی هستند که می‌پذیرند و گروهی نمی‌پذیرند. بدین صورت بین دو گروه تفرقه ایجاد می‌شود و تا مدتی جنگ و کشتار از ما برداشته می‌شود.

۱.۷ - نامه امام علی و عمرو

هنگامی‌که حیله عمرو بن عاص اجرا شد مردم ادامه جنگ را خوش نداشتند و به صلح دعوت کردند و دو حکم برگزیدند؛ در حالی که علی (علیه‌السّلام) به هیچ وجه به این کار راضی نبود. علی (علیه‌السّلام) نامه‌ای به عمرو نوشت به این مضمون: به راستی دنیا بازدارنده آدمی‌از هر کار و دنیادار در دام آن گرفتار است. هرگز بهره‌ای از آن نبرد؛ مگر آن که دری از آن به رویش بگشاید و هزینه‌ای بر گردنش افکند که دلبستگی او را بدان افزون کند و هرگز آرزومند دنیا هر چه از آن برگیرد ـ به سبب فزونی آن چه بدان دست نیافته است ـ از دنیا سیر و بی‌نیاز نشود و فراسوی همه این‌ها باید سرانجام از آنچه گرد آورده است، جدا شود. نیک‌بخت کسی است که از سرنوشت دیگری پند گیرد. ‌ای ابا عبدالله پاداش خود را تباه مدار و با معاویه در راه باطلی که در پیش گرفته همراهی نکن؛ زیرا معاویه مردم را خوار و ناچیز شمرد و حق را نادیده گرفت.
سپس عمرو بن عاص پاسخ علی (علیه‌السّلام) را این گونه داد: آن چه صلاح ما در آن است و موجب الفت و نزدیکی میان ما می‌شود که تو به حق بازگردی و درخواست تشکیل شورایی را که خواسته شده بپذیری. پس، از ما آن کس که بر حق باید شکیبا ماند و مردم، او را در مبارزه خود معذور شناسد.
علی (علیه‌السّلام) زمانی که دید هیچ چاره‌ای جز قبول حکمیت و تشکیل شورا نیست بالاجبار آن را قبول کرد و دو حکم برگزیدند. علی (علیه‌السّلام) به حکمیت ابو موسی اشعری تن در داد و معاویه عمرو بن عاص را حکم ساخت و نامه‌ای میان خود نوشتند که پس از یک سال در اذرح جمع شوند و در کار امت تصمیم بگیرند.
در نامه‌ای که در این روز نوشته شد، پس از نام خدا نام امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به عنوان حکم آورده شد که عمرو با آوردن این عبارت مخالفت کرد و گفت: علی امیر شماست نه امیر ما. این عبارت را حذف کن و نام او و پدرش را بنویس. ابتدا علی (علیه‌السّلام) از قبول آن ابا کرد؛ ولی سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صلح حدیبیه به نظرش آمد که پیامبر بنا به درخواست قریش که او را به پیامبری قبول نداشتند نام او و پدرش را نوشتند و این را برای عمرو بیان کرد. عمرو با شنیدن این سخن علی (علیه‌السّلام) گفت: آیا ما را با کافران هماهنگ می‌کنی؟ علی (علیه‌السّلام) گفت: ‌ای روسپی‌زاده همیشه یار فاسقان و دشمن مسلمانان بوده‌ای. مانند مادرت هستی که تو را زایید. عمرو برخاست و گفت: از این پس هرگز با تو در یک مجلس نمی‌نشینم.

۱.۸ - پیمان‌نامه صلح

مردم در شعبان سال ۳۸ (ه. ق) در اذرح(مسافتی بین کوفه و شام و از توابع شام است) جمع شدند و سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر و برخی دیگر از اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم جمع شدند. علی (علیه‌السّلام) و معاویه از ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص عهد و پیمان گرفتند. به خدا و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سوگندشان دادند که قرآن را ملاک حکم قرار دهند و از احکام آن و آن چه در آن نوشته می‌یابند تجاوز نکنند و آن چه را در کتاب خدا نوشته نیافتند به سنت جامع پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مراجعه کنند و از روی عمد خلاف آن عمل نکنند و در جستجوی شبهه نباشند. ابوموسی و عمرو بن عاص هم از علی (علیه‌السّلام) و معاویه پیمان گرفتند که بر آن چه آن‌ها بر طبق قرآن و سنت خدا حکم کنند راضی باشند و حق نقض و مخالفت نخواهند داشت. ابو موسی و عمرو بن عاص پس از صدور حکم بر جان و مال و فرزندان و زنان و آنچه متعلق به ایشان است تا از حق و راستی عدول نکنند در امان خواهند بود، چه، کسی از حکم آن‌ها راضی یا ناراضی باشد و امت بر آن چه آن‌ها به حق و طبق حکم قرآن حکم کنند پشتیبان و یاور خواهند بود.

۱.۹ - جمع بندی و اعلام عمومی

عمرو بن عاص در ظاهر نسبت به بزرگداشت و تکریم ابوموسی و مقدم داشتن در سخن گفتن رعایت می‌کرد و به او می‌گفت: تو پیش از من افتخار صحبت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را داشته‌ای و سنت از من بیشتر است. آن‌گاه برای تبادل نظر جمع شدند. آن دو به بررسی پرداختند؛ ولی بر کسی توافق نکردند. عمرو، خلافت را برای معاویه می‌خواست و ابوموسی مخالفت می‌کرد. سپس برای پسر خود مطالبه کرد و ابوموسی مخالف بود. از این طرف ابوموسی، خلافت را برای عبدالله بن عمر می‌خواست و عمرو بن عاص مخالف بود. آن‌گاه عمرو بن عاص گفت: ‌ای ابوموسی به من بگو رای نهایی تو چیست؟ گفت رای من این است که این هر دو مرد، علی (علیه‌السّلام) و معاویه را خلع کنیم سپس کار تعیین خلیفه را به شورایی از مسلمانان واگذاریم که هر کس را می‌خواهند برای خود برگزینند. عمرو هم رای او را تایید کرد.

۱.۱۰ - فریب دادن ابو موسی

در روز اعلان رای پس از این که ابوموسی، علی (علیه‌السّلام) و معاویه را از خلافت خلع کرد به منبر رفت و علی (علیه‌السّلام) را خلع و معاویه را بر خلافت تعیین کرد و گفت که او صاحب خون امیرمؤمنان عثمان و خونخواه اوست و سزاوارترین کس به مقام اوست.

۱.۱۱ - سرودن شعر نیرنگ

عمرو بن عاص هنگامی‌که ابوموسی را فریب داد این‌چنین شعری سرود.
به ابوموسی نیرنگی بزرگ زدم به طوری که شتربچه‌ای نادان در زمینی برآمده فریب داده شود.
به او گفتم ما هیچ یک از آن دو را خوش نداریم پس پیش از آن که دشواری‌ها و لغزش‌ها بیشتر شود هر دو را خلع می‌کنیم.
زیرا آن دو هرگز ذره‌ای با هم توافق ندارند و هر یک بر باطل، راهی جدا از دیگری در پیش گرفته است.
وی سخن مرا پذیرفت تا آن که رفیق ایشان را خلع کردم و رفیق ما مستقیماً زمامدار شد.
در حالی که پسر حرب تن به ولایت آن‌ها نمی‌سپرد و‌هاشمی‌نیز هرگز حاضر به قبول وی نمی‌شد.

۱.۱۲ - پاسخ ابن عباس

دروغ گفتی، اما امروز داوری بی‌ارزش تبهکاری چون تو برای ما شر و معزولی مولایمان را به بار آورده است. ادعا می‌کنی که این کار نیرنگی بوده است که تو به او زده‌ای و کارگر افتاده و هر سخن دیگری درباره شما زیادی است. سوگند به پروردگار کعبه، شما پلیدترین کسانید که بر روی زمین یافت شده‌اید.
حیله کردید و حیله‌گری خوی و خصلت شماست چنان که گویی شما را دودمان و تبار و نسل والایی نبوده است.

۱.۱۳ - نامه پیروزی به معاویه

چون عمرو کار خود را انجام داد و مردم به هم ریختند خود به منزل بازگشت و پیکی سوار نزد معاویه فرستاد که او را از آغاز تا پایان ماجرا آگاه کند و در نامه‌ای جداگانه این اشعار را برای معاویه سرود:
نوعروس خلافت به گونه‌ای گوارا و لذت‌بخش به سویت آغوش گشود و نگرانی‌ها رفت و دیدگان آرام یافت.
چنان به آغوشت در آمد که نوعروسی را به زفاف در کنارگیری و این بسی آسان‌تر از آن است که مردان زره‌پوش را به نیزه زنی.
البته آن مرد اشعری چندان رام‌شدنی و در میان اشعریان گمنام و بی‌اعتبار نبود.
ولی من افعی دمنده‌ای در برابرش افکندم (که چون عصای اژدهاوش موسی) مار فسرده رای او را در کام کشید.
آن‌ها گفتند و من گفتم و من چنان مردی بودم که حریف را آن گونه به بازی گرفتم که وی را به سوی خود کشیدم.
‌ای پسر هند این تحفه را با تمام دشواری‌هایی که در راه کسبش کشیدم بازگیر که به راستی خداوند آن چه را از آن پروا داشتم، خود، از ما دور کرد.
خداوند دشمنی سخت‌کوش و جنگی خوار و زارکننده را از شام شما دور کرد.
پس از ماجرای حکمیت عمرو بن عاص به خانه خود برگشت و نزد معاویه نرفت. معاویه با همراهان خود به خانه او رفت و از او بیعت خلافت گرفت و به او گفت یا باید با من بیعت کنی یا کشته می‌شوی. عمرو بیعت کرد و نزد خواص مردم شام گفت: من در نظر گرفتم با معاویه بیعت کنم که هیچ کس را برای خلافت نیرومندتر از او نمی‌بینم.
[۴۵] المسعودی، علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۴۰۰، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ ق، چاپ دوم





۱. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۱۶۰ - ۱۶۱، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش، چاپ دوم.    
۲. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۲، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱.    
۳. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۴۰۷، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۴. دینوری، احمد بن داود، اخبارالطوال، ص۱۷۷، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.    
۵. نصر بن مزاحم، وقعه صفین ص۲۱۵، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش    
۶. نصر بن مزاحم، وقعه صفین ص۳۲۱، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۷. دینوری، احمد بن داود، اخبارالطوال، ص۱۷۴، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.    
۸. ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۵، ص۱۴۷، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.    
۹. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۳۳۷، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۱۰. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۷۶، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول.    
۱۱. هاشمی‌بصری، محمد بن سعد بن منیع، طبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۹، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق، چاپ اول    
۱۲. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۳۲۱، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۱۳. ابن‌مسکویه رازی، ابو علی، تجارب الامم، ج۱، ص۵۳۳، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ ش، چاپ دوم.    
۱۴. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۴۱۰، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۱۵. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۴۹، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول.    
۱۶. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۴۱۲، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۱۷. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول.    
۱۸. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۳۴۳، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۱۹. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۴۷.    
۲۰. ابن اثیر، اسدالغابه، ج۳، ص۶۳۰، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.    
۲۱.شمی‌بصری، محمد بن سعد بن منیع، طبقات الکبری، ج۴، ص۱۹۳، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.    
۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۱، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش، چاپ دوم، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش، چاپ دوم.    
۲۳. ابن طقطقی، الفخری، ص۹۶، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربی، ۱۴۱۸ق، چاپ اول.    
۲۴. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۴۹۸، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۲۵. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۱۴۷    
۲۶. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۹۲، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول.    
۲۷.هاشمی‌بصری، محمد بن سعد بن منیع، طبقات الکبری، ج۳، ص۲۳، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.    
۲۸. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۱۹۸، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول.    
۲۹. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۵۰۸، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۲، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش.    
۳۱. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۰۱، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول.    
۳۲. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲۱، بیروت، دارصادر، بی تا.    
۳۳. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۱۳۰.    
۳۴. هاشمی‌بصری، محمد بن سعد بن منیع، طبقات الکبری،ج۳، ص۲۳، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.    
۳۵. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۵۰۵، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۳۶. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۱۵۲.    
۳۷. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۰۵، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول.    
۳۸. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۵۴۲، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۳۹. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۱۵۷.    
۴۰. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۱۵۷.    
۴۱.هاشمی‌بصری، محمد بن سعد بن منیع، طبقات الکبری، ج۳، ص۲۴، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.    
۴۲. بن مزاحم، وقعه صفین، ص۵۵۰، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۴۳. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، القاهره، ص۵۵۰، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۴۴. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، القاهره، ص۴۷۲، موسسه العربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ش.    
۴۵. المسعودی، علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۴۰۰، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ ق، چاپ دوم




سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نقش عمرو بن عاص در جنگ صفین» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۱۲    






جعبه ابزار