• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فرستاده پیامبر به مصر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از کسانی که رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از صلح حدیبیه برای او نامه نوشت، و او را به اسلام دعوت فرمود، حاکم مصر «مقوقس» بوده است.



«صلح حدیبیه» و به دنبال آن آسودگی خیال پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جانب قریش، سبب شد، آن حضرت فرصتی پیدا کند، تا رسالت جهانی خویش را به پادشاهان کشورها و حاکمان مناطق مختلف و سران قبایل بزرگ اعلام کند. یکی از کسانی که رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این زمان برای او نامه نوشت، حاکم مصر (با مرکزیت اسکندریه) «مقوقس» بوده است. ابن‌خلدون می‌نویسد: «مصر در این زمان تحت نفوذ روم قرار داشت. نام صاحب قبط (مصر) مقوقس «جریح بن مینا» بوده است.»
[۱] ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۲، ص۸۸-۸۷.



فرستاده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سوی مقوقس "حاطب بن ابی‌بلتعه" بوده است. (حاطب بن بی بلتعه صحابی رسول خدا در سن ۶۰ سالگی و در سال ۳۰ هجری در مدینه رحلت کرد.) «پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سال هفتم هجری "حاطب بن ابی‌بلتعه" را با نامه‌ای به جانب مقوقس صاحب اسکندریه فرستاد.»


در نامه رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مقوقس پس از ذکر نام خداوند آمده است: «از محمد بن عبدالله به مقوقس بزرگ قبط (مصر) سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند. من تو را به اسلام فرا می‌خوانم، اسلام بیاور تا سلامت بمانی. اسلام بیاور تا خداوند اجر تو را دوبار عطا کند. اگر مسلمان نشوی و روی بر گردانی گناه (مردم) قبط بر گردن توست.» سپس این آیه را ذکر کرد.
«یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون؛ بگو‌ای اهل کتاب بیایید به سخنی که میان ما و شما مشترک است، بپیوندیم. که جز خدای یکتا را نپرستیم و چیزی را با او شریک قرار ندهیم و برخی را به جای خدا به ربوبیت تعظیم نکنیم. پس اگر از حق روی گرداندند، بگویید شما گواه باشید که ما تسلیم فرمان خداوندیم».


عموم مورخان قائلند مقوقس، فرستاده پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را گرامی داشت و با او خوش رفتاری کرد، جواب نیکویی به نامه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داد و هدایایی به "حاطب" و به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داد؛ اما اسلام نیاورد.
وقتی حاطب نزد مقوقس رفت او را به اسلام (به عنوان دینی بهتر و برتر) دعوت کرد... و به او گفت: بشارت موسی (علیه‌السلام) به آمدن عیسی (علیه‌السلام) همانند بشارت عیسی (علیه‌السّلام) به محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و دعوت ما به قرآن همانند دعوت اهل تورات است، به انجیل (توسط مسیحیان) سپس بین حاطب و مقوقس گفتگوهایی رد و بدل شد. مقوقس گفت: من پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را ساحر، گمراه و کاهن دورغگویی نمی‌دانم. "ابن‌حجر" به نقل از حاطب بن "ابی بلتعه" می‌گوید: «مقوقس به من گفت: سه چیز از تو می‌پرسم. گفتم بپرس گفت: محمد مردم را به چه چیز فرا می‌خواند؟ گفتم به عبادت خدای یگانه و امر می‌کند، به نمازهای پنج گانه و روزه ماه رمضان و حج و وفای به عهد و نهی می‌کند، از اکل میته و خون و... تا اینکه گفت: او را برای من وصف کن. حاطب می‌گوید: پس اوصاف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به طور خلاصه به او گفتم. او گفت: برخی چیزها را نگفتی. مثلا نگفتی بین کتف‌های او مهر نبوت است. سوار الاغ می‌شود.... سپس گفت: من گمان می‌کردم او از شام ظهور کند. همان جایی که سایر انبیاء از آنجا آمده‌اند.»
این گفتگو نشان دهنده این است که مسیحیان آن روز، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) موعود را می‌شناختند و با اوصافش کاملا آشنا بودند. مورخان گفتگوی دیگری را از حاطب و مقوقس نقل کرده‌اند، در این گفتگو مقوقس به حاطب گفت: آیا کسی که تو را فرستاده، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است؟ حاطب گفت: بله او رسول خداست. گفت؛ چرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دشمنانش را – همان کسانی که او را از شهرش بیرون کردند – نفرین نمی‌کند؟ حاطب گفت: حضرت عیسی (علیه‌السلام) هم پس از آگاهی از نقشه قاتلینش آنها را نفرین نکرد. مقوقس گفت: «انت حکیم جاء من عند حکیم.» تو فردی حکیم هستی که از نزد (پیامبری) حکیم آمده‌ای».

۴.۱ - دلبستگی به روم و پادشاهی

همان‌گونه که بیان شد، عموم مورخان قائلند مقوقس اسلام نیاورد، هر چند رفتارش با فرستاده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیکو بود. "ابن‌سعد" می‌نویسد: وقتی مقوقس نامه را خواند، پاسخی نیکو نوشت. سپس نامه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در صندوقچه‌ای که از عاج درست شده بود، نهاد و بر آن مهر زد و به یکی از کنیزان خود سپرد و برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پاسخ نامه را نوشت؛ ولی مسلمان نشد.» به نظر می‌رسد، مقوقس می‌ترسید؛ اگر اسلام آورد، هم از جانب قبطیان و هم از جانب حاکم روم مورد فشار و تهدید قرار گیرد. "ابن‌سید الناس" می‌نویسد: مقوقس به حاطب بن ابی بلتعه گفت: قبطیان در این امر از من پیروی نمی‌کنند و من دوست ندارم از گفتگوی ما آگاه شوند... وقتی از نزد من می‌روی با قبطیان یک کلمه هم در این خصوص حرفی نزن».
"بلاذری" نیز می‌نویسد: مقوقس گفت: اگر روم نبود، اسلام می‌آوردم.»
پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: مقوقس در مورد پادشاهی خود دلبستگی نشان داد و حال آن که پادشاهی‌اش دوام نخواهد داشت.


به هر حال مقوقس هر چند ایمان نیاورد؛ اما جواب نامه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اینگونه داد. او پس از ذکر نام خدا نوشت: «به محمد بن عبدالله از مقوقس، عظیم قبط سلام؛ اما بعد نامه شما را خواندم و دانستم چه نوشتی و به چه‌چیز فرامی‌خوانی. من می‌دانستم پیامبری باقی مانده و گمان می‌کردم او از سرزمین شام باشد. من فرستاده‌ات را گرامی داشتم و دو جاریه برایت فرستادم. سلام بر تو.»
همان‌گونه که در نامه مقوقس آمده است، او دو کنیز برای پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرستاد، یکی از آن دو کنیز به نام "ماریه قبطیه" (عده‌ای به اشتباه ماریه را در ضمن هدایای نجاشی ذکر می‌کنند.)
[۱۷] عربی، حسین علی، تاریخ تحقیقی اسلام، ج۳، ص۳۵۸- ۳۶۱.
به ازدواج رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آمد. "ابراهیم" فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او متولد شد. "ابن عبدالبر" می‌نویسد: حاطب از نزد مقوقس با هدایایی خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد، من جمله: ماریه قبطیه و سیرین خواهرش. پیامبر ماریه را برای خود برگزید که ابراهیم از او متولد شد و سیرین را به "حسان بن ثابت" بخشید. "ابن خلدون" می‌نویسد: گفته شده وقتی "هرقل" شنید مقوقس این هدایا را برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرستاده، او را متهم کرد که به اسلام میل پیدا کرده است. پس او را از ریاست «قبط» عزل کرد.
[۱۹] عبدالرحمن، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۲، ص۸۸.



۱. ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۲، ص۸۸-۸۷.
۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸۴.    
۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۴۸- ۴۴۹.    
۴. ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۲.    
۵. ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۲.    
۶. آل عمران/سوره۳، آیه۶۴.    
۷. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۱، ص۳۴۸.    
۸. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۱، ص۳۴۸.    
۹. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۹۶.    
۱۰. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۱، ص۳۴۸.    
۱۱. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۱۲.    
۱۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.    
۱۳. ابن سیدالناس، محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۳.    
۱۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۴۸- ۴۴۹.    
۱۵. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.    
۱۶. ابن سیدالناس، محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۳.    
۱۷. عربی، حسین علی، تاریخ تحقیقی اسلام، ج۳، ص۳۵۸- ۳۶۱.
۱۸. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۱۴.    
۱۹. عبدالرحمن، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۲، ص۸۸.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرستاده پیامبر به مصر»، تاریخ بازیابی۹۵/۸/۲۹.    






جعبه ابزار