• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قیام یحیی بن عمر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یحیی بن عمر در زمان "متوکل" در خراسان خروج کرد. وی در سال ۲۴۹ ه.ق. در کوفه قیام و ظهور کرد.



"یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب"، که کنیه او "ابوالحسن" بود.
[۱] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، ج۱۱، ص۲۹۲.
وی در سال ۲۴۹ ه.ق. در کوفه قیام و ظهور کرد.
[۲] ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۲، ص۴۴۱.
یحیی در زمان "متوکل" در خراسان خروج کرد. "عبدالله بن طاهر"، حاکم خراسان او را دستگیر کرد. متوکل دستور داد او را به "عمر بن فرج" حاکم مدینه بسپارند؛
[۳] اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، ج۳، ص۳۶.
زیرا "عمر بن فرج" حاکم مدینه و سرپرست کارهای بنی‌هاشم نیز بود.
[۴] ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص۴۴۱.



یحیی اوضاع مالی مناسبی نداشت، از عمر درخواست پول کرد؛ اما عمر با او با درشتی صحبت کرد. یحیی نیز پاسخش را داده و به او دشنام داد. عمر جریان را برای متوکل نوشت، متوکل دستور داد، او را در خانه "یحیی بن خاقان" (وزیر خود) زندانی کنند.
[۶] اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص۵۲۹.
مدتی در آنجا ماند، تا آزاد شد و به «سامرا» رفت. در آنجا با "وصیف" کارگزار سامرا دیدار و از او تقاضا کرد که مقرر‌ی برای وی تعیین کند؛ اما او نیز با یحیی با درشتی رفتار کرد.
[۷] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، ج۱۱، ص۲۹۲.



وقتی که یحیی تصمیم به قیام گرفت، نخست به زیارت قبر "امام حسین (علیه‌السّلام)" آمد و برای زواری که در آنجا بودند، تصمیم خود را آشکار کرد و گفت من اکنون می‌خواهم، برای احقاق حق برخیزم، هر کس که با من قصد همکاری دارد، آماده شود. جمعی از زائران دعوت او را پذیرفتند و اطرافش را گرفتند.
[۸] اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص۵۳۰.


۳.۱ - تصرف کوفه

یحیی با همراهان خود شبانه وارد کوفه شدند. همراهانش فریاد می‌زدند، ‌ای مردم داعی حق را پاسخ دهید و دعوت او را بپذیرید. یحیی عده‌ای از مردم کوفه را با "شعار الرضا من آل محمد" به دور خود جمع کرد. سپس برای تامین هزینه نهضت، بیت‌المال کوفه را به تصرف خود درآورد. درب زندان‌ها را باز کرد و زندانیان را رها کرد و کارگزاران کوفه را از آنجا بیرون کرد.
[۱۰] ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، تاریخ فخری، ترجمه وحید گلپایگانی، ص۳۳۲.

آنگاه به نزد صرافانی که پول‌های حکومتی، نزد آنان بود، رفت و آن پولها را گرفت. سپس به محله «بنی‌حمان» که خانواده‌اش در آنجا بود، رفت
[۱۱] اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، ج۳، ص۳۷.
و در این هنگام خبر به "محمد بن عبدالله بن طاهر" والی بغداد رسید. او نیز به عامل خود "عبدالله بن محمود سرخسی" در «سواد» کوفه فرمانی نوشت و او را به جنگ با یحیی بن عمر فرستاد؛
[۱۲] ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص۴۴۱.
اما "عبدالله بن محمود" شکست خورد و سپاهیان یحیی چارپایان و اموال او را گرفتند. یحیی به سوی حومه کوفه رفت و گروهی از «زیدیه» نیز از او پیروی کردند.
[۱۳] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه حمید آژیر، ج۱۰، ص۴۱۹۱.



چون خبر قیام یحیی بن عمر به بغداد رسید و "محمد بن عبدالله بن طاهر" والی بغداد عموزاده‌اش "حسین بن اسماعیل" را به سوی یحیی فرستاد و گروهی از سرلشگران خود را نیز با او همراه کرد که از آنجمله "خالد بن عمران، " "ابوالسناء غنوی"، "وجه فلس"
[۱۴] اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، ج۳، ص۴۰.
و.... که آنها از روی کراهت پذیرفتند. چون مردم در دل متمایل به یحیی بن عمر بودند. هرگز سابقه نداشت که بغدادیان جز او به کس دیگری از این خاندان (خاندان ابوطالب) گرایش پیدا کنند. به هر حال افراد مزبور به "حسین بن اسماعیل" پیوستند. حسین به دنبال ماموریت خود به کوفه آمد و چند روزی در آنجا ماند. آنگاه به قصد جنگ با یحیی حرکت کرد، تا به او رسید. چندی لشگریان حسین بن اسماعیل با یحیی روبه روی هم قرار داشتند؛ اما با هم جنگ نکردند. تا آن که یحیی به قصد «قسین» از آنجا کوچ کرد و هم‌چنان تا قریه‌ای به نام «بحریه» پیش رفت، در آن ناحیه متصدی امور مالیات "احمد بن اسکافی" بود. احمد اموال دولتی را برداشت و فرار کرد؛ اما فرمانده سپاه آن ناحیه که شخصی به نام "احمد بن فرج" بود به جنگ یحیی آمد؛ اما پس از مختصر جنگی تاب مقاومت نیاورد و فرار کرد.


یحیی پس از جنگ با احمد بن فرج راه کوفه را پیش گرفت و به قصد کوفه به راه افتاد. وجه فلس سر راه او آمد و جنگ سختی با او کرد؛ ولی بلاخره از یحیی شکست خورد و گریخت. وجه فلس به «شاهی» (شاهی نام جایی است که در نزدیکی قادسیه) رفت و در آنجا به "حسین بن اسماعیل" که اردو داشت برخورد. با او در آنجا به استراحت پرداخت. حسین بن اسماعیل آن قدر در آنجا ماند که سپاه و اسبانش تجدید قوا کردند. از دو لشگری که به هم رسیده بود، سپاهی نیرومند تشکیل شد.
[۱۷] اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص۵۳۱.
در شاهی نبرد سختی میان یحیی و سپاهیان اسماعیل و وجه فلس در گرفت. یاران یحیی وی را تنها گذاشتند و فرار کردند و یحیی در معرکه، کشته شد و سرش نزد "محمد بن عبدالله بن طاهر" برده شد. محمد به این مناسبت جشنی بر پا کرد و مردم دسته دسته برای تهنیت نزد او آمدند، محمد نیز سر او را به درگاه "مستعین" فرستاد.
[۱۸] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۵۳۰.

ابن اثیر علت شکست یحیی را چنین ذکر کرده است: گروهی از «زیدیه» که با جنگ و ستیز ناآشنا بودند، از یحیی خواستند که در جنگ کردن شتاب کند و بر این خواسته خود پافشاری کردند "هیضم عجلی" (از شیعیان و بزرگان) و جماعت دیگر و عده‌ای پیاده از اهل کوفه که نه مرد نبرد بودند و نه دلیر با او همراه بودند و شبانه به سمت لشگریان حسین بن اسماعیل لشگر کشیدند. صبح به نزد حسین بن اسماعیل که استراحت کرده بود، رسیدند، یاران حسین برخاستند و سپاه یحیی را از پای درآوردند، هیصم عجلی نخستین کسی بود که دستگیر شد. پیادگان کوفه بدون هیچ جنگ افزاری فرار کردند. سواران حسن هم آنها را زیر سم ستوران گرفتند و نابود کردند.
[۱۹] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه حمید آژیر، ج۱۰، ص۲۹۴.



مردم کوفه که قتل یحیی را باور نمی‌کردند، حسین بن اسماعیل، "ابوجعفر حسنی" معروف به «ادرع» را به نزد مردم کوفه فرستاد که خبر قتل یحیی را به آنها بدهد؛ ولی هنگامی ادرع به میان آنان آمد و خبر مزبور را داد. مردم یکسره او را دشنام دادند و سخنان ناهنجاری به او گفتند و به قصد جنگ با او برخواستند؛ تا جائیکه یکی از غلامان او را نیز کشتند. ادرع که چنین دید، یکی از برادران مادری یحیی را به نام "علی بن محمد صوفی" که از فرزندان علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) بود، را به نزد مردم کوفه فرستاد. او خبر قتل یحیی را به مردم رسانید و مردم کوفه با دیدن او یقین به قتل یحیی کردند و صداها را به گریه و شیون بلند کردند و به سوی شهر بازگشتند.
ولی هنگامی که سر یحیی وارد بغداد شد، مردم به نزد "محمد بن عبدالله طاهر" رفته و او را در این فتحی که نصیبش شده، تبریک گفتند و از جمله کسانی که در ظاهر برای تبریک به نزد "محمد بن عبدالله" آمد، "ابوهاشم داود بن قاسم بن جعفر" بود، که مردی صریح اللهجه و در اظهار عقیده‌اش باکی از مامورین حکومتی نداشت؛ به محمد بن عبدالله گفت: ‌ای امیر من آمده‌ام تا درباره چیزی به تو تبریک گویم که اگر رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زنده بود، آن حضرت را بدان تسلیت می‌دادند. محمد سخن وی را شنید؛ ولی هیچ پاسخی به او نداد.
محمد بن عبدالله پس از این واقعه به خواهر خود و زنانش دستور داد، به سوی خراسان حرکت کنند؛ زیرا سر یحیی به این شهر آمده است و تجربه ثابت کرده است، هر سری که از این خاندان به خانه‌ای آورده شود، خداوند نعمت و برکت را از آن خانه و خاندان سلب خواهد کرد.
[۲۰] اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، ج۳، ص۴۲.



پس از ورود حسین بن اسماعیل به بغداد، اسیران اصحاب یحیی را وارد بغداد کردند. تا به آن روز هیچ اسیری را بدان وضع رقت‌بار به شهر بغداد نیاورده بودند؛ زیرا آنها را با پای برهنه می‌دوانیدند و هر کدام عقب می‌ماندند، گردنش را می‌زدند. تا اینکه نامه "مستعین" که حاوی فرمان آزادی آنها بود، رسید و به دستور وی همه را آزاد کردند، جز مردی به نام "اسحاق بن جناح" که رئیس پلیس یحیی بود، را به زندان ‌انداختند و در همان زندان از دنیا رفت.


۱. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، ج۱۱، ص۲۹۲.
۲. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۲، ص۴۴۱.
۳. اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، ج۳، ص۳۶.
۴. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص۴۴۱.
۵. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۲۶۶.    
۶. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص۵۲۹.
۷. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، ج۱۱، ص۲۹۲.
۸. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص۵۳۰.
۹. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۲۶۸.    
۱۰. ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، تاریخ فخری، ترجمه وحید گلپایگانی، ص۳۳۲.
۱۱. اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، ج۳، ص۳۷.
۱۲. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص۴۴۱.
۱۳. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه حمید آژیر، ج۱۰، ص۴۱۹۱.
۱۴. اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، ج۳، ص۴۰.
۱۵. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۲۶۸.    
۱۶. حموی بغدادی، یاقوت بن عبدالله‌، معجم البلدان، ج۳، ص۳۱۶.    
۱۷. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص۵۳۱.
۱۸. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۵۳۰.
۱۹. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه حمید آژیر، ج۱۰، ص۲۹۴.
۲۰. اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، ج۳، ص۴۲.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قیام یحیی بن عمر»، تاریخ بازیابی۹۵/۹/۲.    






جعبه ابزار