• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

لاادریه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



لاادریه، کسانی که منکر علم و شناخت درباره واقعیت اشیاء و علی‌الخصوص امور مابعدالطبیعی‌اند.



این اصطلاح در تاریخ اندیشه اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سونطانیه پیوند معنایی دارد. واژه لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا»، صیغه متکلم وحده «ادری» از ریشه د - ر - ی، و «یه» نسبت، که آن را به اسم جمع یا فرقه بدل کرده است. لاادری به معنای «نمی‌دانم» یا «به آن علم ندارم» (لاادراه به) است
[۱] علی بن اسماعیل ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، ج۹، ص۳۹۳، چاپ عبدالحمید هنداوی، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰.
[۲] ابن منظور، ج۱۴، ص۲۵۴.
که، از قضا، در سخنان برخی از بزرگان دین به معنایی پسندیده به کار رفته، از جمله در نهج‌البلاغه (حکمت۸۵) آمده است «من ترک قول لاادری اصیبت مقاتله» هرکس گفتن نمی‌دانم را ترک کند، خود را به هلاکت کشانیده است.
[۳] مجلسی، ج۲، ص۱۱۹.

علاوه بر آن، در تحقیقات ادبی سنّتی در مواردی که سراینده بیتی یا گوینده قطعه‌ای را نمی‌دانستند، اغلب در کنارش واژه لاادری را می‌نوشتند، یعنی گوینده آن را نمی‌شناسم.
[۴] محمد معین، فرهنگ فارسی (متوسط)، ج۴، بخش۲، ص۲۴۶، تهران ۱۳۸۱ ش.



واژه لاادریه – که احتمالاً «نمی‌دانم گویان» معادل فارسی نسبتاً دقیقی برای آن است – در متون سده‌های هفتم و هشتم و پس از آن به کار رفته است.
[۵] ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه فی تأسیس بدعهم هواء والنحل، ج۱، ص۳۲۲، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، بیروت: دارالجیل، ۱۹۷۷.
[۶] علی بن محمد شریف جرجانی، التعریفات، ج۱، ص۲۰۰، بیروت ۱۹۸۵.
[۷] محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۹۵۷، چاپ رفیق عجم و دیگران، بیروت ۱۹۹۶.
در روزگار معاصر، آن را معادل آگنوستیسسیسم به کار برده‌اند، هر چند برخلاف تصور بعضی،
[۸] دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، ذیل مدخل، تهران ۱۳۸۰ ش.
[۹] دانشنامه دانش گستر، زیرنظر علی رامین و دیگران، ذیل «لاادری‌گری»، تهران ۱۳۸۹ ش.
معادلی تازه برای اصطلاح غربی مذکور نیست و مسبوق به سابقه است. لاادریه و آگنوستیسیسم بر یک معنا و مصداق دلالت می‌کنند و مترجمان سرشناس معاصر، از جمله عباس زریاب خویی و یحیی مهدوی و حمید عنایت، لاادریه را در برابر آگنوستیسیسم به کار برده‌اند.
[۱۰] ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ج۱، ص۵۰۱، ترجمه یحیی مهدوی و همکاران، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۱۱] ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ج۱، ص۵۰۵ـ ۵۰۶، ترجمه یحیی مهدوی و همکاران، تهران ۱۳۷۰ ش.
البته قدمت کاربست لاادریه از آگنوستیسیسم – که آن را تامس هنری هاکسلی در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی وضع کرد – بسی بیش‌تر است.


از حیث تاریخی، مضمون و محتوای عقاید لاادریه، که در پاره‌ای از آثار کلامی و فلسفی ذکر شده، با آرای برخی از سوفسطاییان شکاک یونانی سازگار است و حتی می‌توان گفت در اصل از آنان گرفته شده است. به همین سبب، در منابع اسلامی سده‌های نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لاادریه نیز می‌شود. بنابراین، برای شناخت بهتر لاادریه پیش از هر چیز باید اجمالاً دانست که سوفسطاییان شکاک یونانی چه کسانی بودند و چه آرایی داشتند. به گزارش دیوگنس لائرتیوس، ملیسوس، فیلسوف ایتالیایی، هرگونه اظهارنظر درباره خدایان را خطا می‌دانست، به این دلیل که علم به آن‌ها غیرممکن است. نمونه مشهورتر، متفکر معاصر او در قرن پنجم قبل از میلاد، پروتاگوراس، بود که در آغاز ِ کتابی با عنوان درباره خدایان، بنا بر روایت لائرتیوس، نوشت: «درباره خدایان، من وسیله‌ای در اختیار ندارم که بدانم وجود دارند یا وجود ندارند، زیرا موانع بسیاری در راه شناخت وجود دارد؛ ابهامِ مسئله و کوتاهی عمر آدمی». گاتری، که پروتاگوراس را صریحاً لاادری دانسته، نوشته است که این سخن پروتاگوراس را، علاوه بر لائرتیوس، ائوسبیوس و سکستوس نیز نقل کرده‌اند. افلاطون در ثئای تتوس
[۱۲] افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۳، ص۱۳۰۹، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۸۰ ش.
به آن اشاره کرده است. شایان توجه است که آگنوستیسیسم به معنای مذهب لاادری را هاکسلی در نیمه دوم قرن نوزدهم در بحبوحه مباحثات و مشاجرات فکری درباره باورهای دینی وضع کرد. در این بحثها، آگنوستیک (لاادری) کسی بود که اعتقاد داشت به سبب محدودیتهای ذاتی و غلبه‌ناپذیر ذهن انسان ، نمی‌توان به خدا ، وجود یا عدم او، علم پیدا کرد.
[۱۳] دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، ج۱، ص۵۶-۵۷، تهران ۱۳۸۰ ش.

علاوه بر هاکسلی، که واضع و مدافع آگنوستیسیسم (مذهب لاادری) بود، در دوره جدید تاریخ مغرب زمین تعدادی از فیلسوفان، به سبب فلسفه اساساً لاادریشان‌ (یعنی این اندیشه که انسان درباره موضوعات و امور مابعدالطبیعی، از جمله وجود خدا و جاودانگی نفس، که از حیطه مشاهده حسی و اثبات تجربی خارج‌اند، نمی‌تواند حکم یا گزاره‌ای ایجابی یا سلبی بیان کند و فقط می‌تواند به «نمی‌دانم» اکتفا کند)، رسماً لاادری (آگنوستیک) خوانده شده‌اند، از جمله: دیوید هیوم، ایمانوئل کانت، اگوست کنت، هربرت اسپنسر، و برتراند راسل.


در برخی آثار متقدم به ندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید ابن عبدربه،
[۱۴] احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۴۰۷-۴۰۸، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره ۱۳۸۹/ ۱۹۶۹.
مقالات الاسلامیین اشعری،
[۱۵] علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۴۳۳ـ ۴۳۴، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن چاپ سوم ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
البدء و التاریخ مقدسی
[۱۶] مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۱، ص۴۸، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
و المغنی قاضی عبدالجبار ،
[۱۷] قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۲، ص۴۱، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
اصطلاح حسبان به معنای «گمان و پنداشت» و لفظ حسبانیه به معنای «کسانی که به دسترسی به یقین قائل نیستند» به کار رفته است. در برخی دیگر، نظیر التوحید ماتریدی،
[۱۸] محمد بن محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۵۳، چاپ فتح‌الله خلیف، بیروت ۱۹۸۶.
اصول الدین بغدادی،
[۱۹] عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، اصول الدین، ج۱، ص۶، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
الفصل ابن حزم،
[۲۰] ابن حزم، الفصل فی الملل و الا ۱۹۹۷، ج۱، ص۴۳.
اصول‌الدین بزدوی، مقالات الاسلامیین و البدء والتاریخ،
[۲۱] مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۱، ص۴۸، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
واژه سوفسطاییه به کار رفته است. اصطلاح لاادریه – همان‌طور که گفته شد – در آثار نسبتاً متأخر آمده است، اما معنا و مفهوم‌ آرای لاادریه در منابع اسلامی قدمت بیشتری دارد.
به نوشته ابن عبدربه،
[۲۲] احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۴۰۷-۴۰۸، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره ۱۳۸۹/ ۱۹۶۹.
مردی از حسبانیه در مجلسی با حضور مأمون عباسی (حک: ۱۹۸- ۲۱۸)، خطاب به ثمامة بن اشرس (متوفی ۲۱۳)، متکلم معتزلی، گفت: «من معتقدم اساس کل اشیاء بر توهم و حسبان است... و در واقع، هیچ حق و حقیقتی وجود ندارد» و ثمامه پاسخ او را نه با استدلال که با یک سیلی محکم داد. نیز به روایت ابن ندیم،
[۲۳] ابن ندیم، ج۱، ص۲۰۴.
وقتی صالح بن عبدالقدوس، زندیق معروف، بعد از مرگ فرزندش بسیار بی‌تابی می‌کرد، ابوالهذیل علاف معتزلی (متوفی ۲۲۶) به او گفت: «دلیلی برای بی‌تابی تو نمی‌بینم، زیرا به عقیده تو انسان مانند علف روییده است.» صالح در جواب گفت: «بی‌تابی من برای آن است که فرزندم کتاب شکوک مرا نخواند.» ابوالهذیل از شکوک پرسید و صالح گفت: «آن کتابی است که من نوشته‌ام و هرکس آن را بخواند، در هر چه موجود است شک می‌کند، به طوری که موجود را معدوم می‌انگارد و معدوم را موجود.» ابوالهذیل گفت: «پس تو هم در مرگ پسرت شک کن و به نحوی رفتار کن که گویی او نمرده است ولو مرده است و خیال کن که کتاب شکوک تو را خوانده است اگرچه آن را نخوانده است»
[۲۴] ابن شاکر کتبی، عیون التواریخ و فیه من سنة ۲۱۹ هـ الی ۲۵۰ هـ، ج۱، ص۱۷۱- ۱۷۲، چاپ عفیف نایف حاطوم، بیروت ۱۴۱۶/ الکلامیة اونقض تأسیس الجهمیة، چاپ محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، مؤسسه قرطبه، (بی‌تا).
ابوالهذیل همراه با نَظّام معتزلی با عبدالقدوس گفتگو می‌کنند؛ جمله اول خطاب به عبدالقدوس از ابوالهذیل است و جمله آخر که تو هم در مرگ پسرت شک کن از نظّام. نیز برای مورد دیگری از این سنخ گزارشهای تاریخی
[۲۵] ابن ندیم، ج۱، ص۲۱۵.
که عباد بن سلیمان معتزلی پاسخی تقریباً مشابه پاسخ ابوالهذیل به یکی از سوفسطاییان می‌دهد.


در پاره‌ای‌ از آثار کلامی، اندیشه‌های سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده‌اند. در برخی متون، مانند مقالات الاسلامیین اشعری،
[۲۶] علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص۴۳۳، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن چاپ سوم ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
البدء و التاریخ مقدسی،
[۲۷] مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۱، ص۴۸، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
المغنی قاضی عبدالجبار
[۲۸] قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۲، ص۴۱-۴۳، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
و اصول‌الدین بزدوی،
[۲۹] محمد بن محمد بزدوی، اصول‌الدین، ص۵، چاپ هانز بیترلنس، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
سوفسطایی کسی است که ظاهراً به تفاوتی میان خواب و بیداری قائل نیست و می‌گوید آنچه انسان در بیداری می‌بیند و درک می‌کند، وهم و خیالی («خیلوله و حسبان») بیش نیست، درست مثل چیزهایی که در خواب می‌بیند. به این معنا که هیچ چیز در این عالم واقعی نیست. آنچه موجود می‌دانیم، احتمالاً معدوم است و برعکس، آنچه شیرین می‌یابیم احتمالاً تلخ است و برعکس. کل آنچه علوم و معلومات می‌شماریم، صرفاً ظن و گمان است و عالم سرابی است از پندارها. به گفته شهرستانی،
[۳۰] محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج۲، ص۱۰۶، چاپ احمد فهمی محمد، بیروت ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
سوفسطایی نه به محسوس قائل است و نه به معقول.
[۳۱] ابوالمعالی محمد حسینی علوی، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی و اسلامی، ج۱، ص۳۷، چاپ عباس اقبال آشتیانی و محمدتقی دانش‌پژوه، تهران ۱۳۷۶ ش.


۵.۱ - پاسخ نقضی

پاسخ نقضی مشهوری به رأی سوفسطاییان در متون مذکور دیده می‌شود و آن این است که آنان اگر هم در واقعیت همه چیز شک کنند، نمی‌توانند در قول یا حکم خودشان شک کنند، زیرا اگر در آموزه خود نیز تردید داشته باشند، دیگر نمی‌توان آنان و سخنشان را جدّی گرفت. حال اگر نتوانند در آموزه خودشان شک کنند، پس، به هر حال، به حقیقتی قائل‌اند و از این رو، دچار تناقض‌گویی می‌شوند و رأیشان باطل می‌گردد.
[۳۲] مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۱، ص۴۹، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
[۳۳] عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، اصول الدین، ج۱، ص۶، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
[۳۴] محمد بن محمد بزدوی، اصول‌الدین، ج۱، ص۵-۶، چاپ هانز بیترلنس، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
[۳۵] ابن حزم، الفصل فی الملل و الا ۱۹۹۷، ج۱، ص۴۴- ۴۵.
به نوشته قاضی عبدالجبار،
[۳۶] قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۲، ص۴۱، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
بحث و گفتگو با صاحب چنین رأیی خطاست، زیرا با کسی که می‌پندارد نمی‌داند که چیزی را واقعاً می‌بیند یا نمی‌بیند و حتی نمی‌داند موجود است یا نه، نمی‌توان بحث کرد و فقط با تأدیب و تنبیه می‌توان او را متوجه واقعیت کرد.
[۳۷] قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۲، ص۴۲- ۴۶، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
اما پاسخ نقضی مذکور را اولین‌بار ارسطو و سپس رواقیان عرضه کرده‌اند و ابتکار مؤلفان مسلمان نیست.

۵.۲ - انطباق و سازگاری

با وجود این، درک و تعریف برخی از متکلمان سوفسطاییه یا فرقه‌ای از سوفسطاییه با معنای لاادریه انطباق و سازگاری بیشتری دارد، اگرچه اصطلاح لاادریه در آن زمان به کار نرفته بوده است. مثلاً ماتریدی
[۳۸] محمد بن محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۵۳، چاپ فتح‌الله خلیف، بیروت ۱۹۸۶.
سوفسطاییه را منکران هرگونه علم و شناخت دانسته و بغدادی،
[۳۹] عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، اصول الدین، ج۱، ص۶-۷، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
پس از تقسیم سوفسطاییه به فرقه‌هایی، فرقه دوم ایشان را اهل شک خوانده است که می‌گویند ما نمی‌دانیم اشیاء و علوم، حقیقی هستند یا نه، و این یعنی لاادری بودن. ماتریدی،
[۴۰] محمد بن محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۵۳، چاپ فتح‌الله خلیف، بیروت ۱۹۸۶.
پاسخی از محمد بن شبیب نقل کرده است، با این مضمون که می‌توان از سوفسطاییان پرسید: «خود رأی شما – که هیچ دانشی برای انسان ممکن و میسور نیست – از راه علم به دست آمده است یا از راه جهل ؟ اگر بگویند از راه علم، پس وجود علم اثبات می‌شود و اگر بگویند از راه جهل، سکوت ضروری و بحث تمام می‌شود.»

۵.۳ - نظر جرجانی

جرجانی (متوفی ۸۱۶)
[۴۱] علی بن محمد شریف جرجانی، التعریفات، ج۱، ص۲۰۰، بیروت ۱۹۸۵.
لاادریه را گروهی دانسته است که به توقف در اظهارنظر درباره ثبوت چیزی یا عدم ثبوت آن معتقدند.

۵.۴ - نظر تهانوی

تهانوی
[۴۲] محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۹۵۷-۹۵۸، چاپ رفیق عجم و دیگران، بیروت ۱۹۹۶.
– که سخنش را می‌توان حاصل کلام پیشینیان تلقی کرد – لاادریه را فرقه‌ای شکاک از سوفسطاییان به شمار ‌آورده است که قائل‌اند به توقیف حکم، یعنی امتناع از هر نوع اذعان یا تصدیق و تکذیب قطعی درباره واقعیت و ثبوت اشیای عالم، انکار علم یقینی به حقیقت آنها، شک در شک خود و خلاصه، داشتن شک مطلق .


به زعم لاادریه، از مشکوک و بی‌اعتبار بودن مواردی از حسیات و حتی بدیهیات، به این نتیجه می‌رسیم که از حکم حسی و عقلی امتناع ورزیم و هرگونه اظهارنظر را، نفیاً یا اثباتاً، متوقف کنیم. اگر به آنان گفته شود که چون خود این رأی شما حکمی قطعی است، پس دچار تناقض شده‌اید، در پاسخ می‌گویند خودِ سخن ِ ما نیز برای ما افاده یقین و قطعیت نمی‌کند، بلکه آن هم مشکوک است، بنابراین ما شک می‌کنیم، در شک خود نیز شک می‌کنیم و بدین سان همه چیز در معرض شک و تردید قرار می‌گیرد. پس، نمی‌توان به هیچ نقطه یقینی و قطعی رسید و مقصود ما نیز همین است، بی‌آنکه در آن تناقضی باشد.
[۴۳] محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۹۵۷-۹۵۸، چاپ رفیق عجم و دیگران، بیروت ۱۹۹۶.
[۴۴] علی بن محمد شریف جرجانی، التعریفات، ج۱، ص۲۰۰، بیروت ۱۹۸۵.



گفتنی است که بعضی فیلسوفان مسلمان، از جمله فارابی، تصور مذکور از لاادریه را، به عنوان طایفه‌ای از سوفسطاییان که منکر امکان علم و معرفت بوده‌اند، نقد کرده اند. فارابی
[۴۵] ابونصر فارابی، الالفاظ المستعملة فی المنطق، ج۱، ص۱۰۵، چاپ محسن مهدی، تهران ۱۴۰۴.
گفته است این ظن که سوفسطایی کسی بوده که امکان معرفت را انکار می‌کرده، ظنی غلط و برداشتی نادرست از این لفظ یونانی است، زیرا معنای سوفسطس، که لفظ سوفسطایی را از آن گرفته‌اند، حکمت دروغین و فریب‌آمیز («حکمتة مموّهة») است. اما چنان‌که دیدیم، پروتاگوراس امکان علم در حیطه الهیات را غیرممکن می‌دانست و منابع یادشده نیز به صراحت وی را لاادری دانسته‌اند. همچنین گورگیاس، دیگر سوفسطایی مشهور، معتقد بود اگر چیزی هم وجود داشته باشد، قابل شناخت نیست.
[۴۶] ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ج۱، ص۵۰۵، ترجمه یحیی مهدوی و همکاران، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۴۷] طه حسین، تجدید ذکری ابی‌العلا، ج۱، ص۲۵۶، چاپ پنجم مصر ۱۳۷۷/ ۱۹۵۸.
که گورگیاس را صریحاً لاادری شمرده‌اند. بنابراین، به نظر می‌رسد که دریافت آن دسته از مؤلفان مسلمان، که لاادریه را جماعتی از سوفسطاییان شکاک دانسته‌اند، درست است و نظر فارابی که آن را ظنی غلط تلقی کرده است، به‌آسانی پذیرفتنی نیست. مقصود آن مؤلفان – که اغلب، مصادیق لاادریه را به روشنی نشان نداده‌ و به ندرت از کسی با عنوان لاادری نام برده‌اند – علاوه بر یونانیان مذکور، کسانی در عالم اسلام‌اند که در مقاطعی از تاریخ ، گاهی، ابراز وجود کرده‌اند و آرای ایشان متخذ از اندیشه‌های یونانیان مذکور بوده، اما از افکار آنان در عالم اسلام چیز درخوری باقی نمانده است.
همان‌گونه که فان اس درباره شکاکان عالم اسلام – که دقیقاً لاادریه را نیز شامل می‌شود – گفته است، آنان هیچ تأثیر زنده‌ای در زمان خود نداشته‌ و اندیشه‌های یونانی را در فضای متفاوتی صرفاً بازاندیشی یا از نو مطرح کرده‌اند و موفق نشده‌اند، زیرا جوّ فکری‌ای که در آن می‌زیستند آماده نبوده است و شاید خودشان نیز برای شکاکیت و لاادری بودن آماده نبوده‌اند.


درباره این‌که این سنخ از اقوال و اندیشه‌ها از چه طریقی وارد فرهنگ و متون اسلامی شده‌ است، نظر روشن و مسلّمی وجود ندارد. فان اس به ‌قطع و یقین نوشته است که هیچ ترجمه عربی‌ای از هیچ‌یک از آثار شکاکان یونانی وجود ندارد، یعنی در این باره چیزی مشابه آنچه مسلمانان با آثار ارسطو یا جالینوس کرده‌اند و وی آن را نوعی انتقال علمی جدّی («آکادمیک») نامیده، اتفاق نیفتاده است. همچنین دشوار است گفتن این‌که لاادریه یا شکاکان عالم ِ اسلام استدلالهایشان را از آثار ارسطو گرفته‌اند، که در آن‌ها افکار سوفسطاییان ذکر شده است؛ اگرچه در زمانی که متکلمانی چون ثمامة‌ بن اشرس یا عباد بن سلیمان به شکاکان پاسخ رد می‌دادند، کتابهای ارسطو ترجمه شده بود. به عقیده فان اس، اندیشه‌های مذکور از طریقی کم و بیش مخفیانه و زیرزمینی وارد شده‌اند، به همان طریقی که مثلاً بسیاری از اجزای منطق رواقی وارد کلام یا اصول فقه شده‌است. به گفته‌ وی، احتمال اندکی نیز هست که آثاری از شکاکیت در اندیشه‌های مکتب تجربه‌گرای پزشکی تا سده‌های آغازین دوره اسلامی در جندی شاپور، دانشگاه پزشکی مشهور، باقی بوده است. پیروان این مکتب در دوره یونانی مآبی برخی آرای شکاکان یونان را اخذ کرده بودند. دوران اوج جندی شاپور در زمان خسرو انوشیروان ساسانی (ﺣﻜ: ۵۷۹ـ ۵۳۱ ق. م) بوده است. گفته شده این پادشاه که فرهنگ یونانی را بسیار تحسین می‌کرده، در بیستمین سال حکومتش (احتمالاً ۵۵۰ ق. م) مناظره‌ای میان عالمان و صاحب نظران پزشکی ترتیب داده است که در آن شخصی «سوفسطایی» و شخصی تجربه‌گرا با همفکرانش حضور داشته‌اند.
[۴۸] علی بن یوسف قفطی، تاریخ الحکما و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات المتقطات من کتاب إخبار العلما باخبار الحکما، ج۱، ص۱۳۳، لایپزیک ۱۹۳۰، افست بغداد و مصر.
حتی طبیب وی، برزویه، وقتی مقدمه مشهورش بر کلیله و دمنه (باب برزویه طبیب) را می‌نوشته، به شک و حیرت خود در مسائل دینی نیز پرداخته است.
[۴۹] علی بن یوسف قفطی، تاریخ الحکما و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات المتقطات من کتاب إخبار العلما باخبار الحکما، ج۱، ص۴۷-۵۰، لایپزیک ۱۹۳۰، افست بغداد و مصر.
با وجود این احتمالها، فان اس در نهایت اعلام کرده است که دلیل قانع‌کننده‌ای برای فرضیه‌اش وجود ندارد و کل آنچه کوشیده است بگوید، به تعبیر طنزآمیز وی، شاید خود چیزی جز «حسبان» نباشد.
گفتنی است که برخی نویسندگان معاصر ما شاعرانی مانند ابوالعلا معری و خیام و حافظ را، به سبب مضمون و مفهوم پاره‌ای از اشعارشان، صریحاً از لاادریه به شمار آورده‌اند.
[۵۰] عمر فروخ، عقاید فلسفی ابوالعلاء فیلسوف معره، ج۱، ص۱۳۳- ۱۳۷، ترجمه حسین خدیو جم، تهران ۱۳۸۱ ش.
[۵۱] محمدمهدی فولادوند، خیام‌شناسی، ج۱، ص۹، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، تهران ۱۳۴۷ ش.
[۵۲] محمدمهدی فولادوند، خیام‌شناسی، ج۱، ص۳۹، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، تهران ۱۳۴۷ ش.
[۵۳] احسان طبری، برخی بررسی‌ها درباره جهان‌بینی‌ها و جنبش‌های اجتماعی در ایران، ج۱، ص۴۶۵- ۴۸۸، تهران ۱۳۵۸ ش.
[۵۴] رحمت مصطفوی، «سرگردان در گردون» در خیام‌شناسی، ج۱، ص۱۳۸ـ ۱۴۱، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، بخش «درباره دمی با خیام»، چاپ محمدمهدی فولادوند، تهران ۱۳۴۷ش.



(۱) ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه فی تأسیس بدعهم هواء والنحل، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، بیروت: دارالجیل، ۱۹۷۷.
(۲) علی بن اسماعیل ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، چاپ عبدالحمید هنداوی، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰.
(۳) ابن شاکر کتبی، عیون التواریخ و فیه من سنة ۲۱۹ هـ الی ۲۵۰ هـ، چاپ عفیف نایف حاطوم، بیروت ۱۴۱۶/ الکلامیة اونقض تأسیس الجهمیة، چاپ محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، مؤسسه قرطبه، (بی‌تا).
(۴) ابن حزم، الفصل فی الملل و الا ۱۹۹۷.
(۵) احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره ۱۳۸۹/ ۱۹۶۹.
(۶) ابن منظور.
(۷) ابن ندیم.
(۸) ابوالمعالی محمد حسینی علوی، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی و اسلامی، چاپ عباس اقبال آشتیانی و محمدتقی دانش‌پژوه، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۹) علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن چاپ سوم ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
(۱۰) افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۱) وت ستیس، فلسفه هگل، ترجمه حمید عنایت، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۲) محمد بن محمد بزدوی، اصول‌الدین، چاپ هانز بیترلنس، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
(۱۳) عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، اصول الدین، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۱۴) محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق عجم و دیگران، بیروت ۱۹۹۶.
(۱۵) علی بن محمد شریف جرجانی، التعریفات، بیروت ۱۹۸۵.
(۱۶) دانشنامه دانش گستر، زیرنظر علی رامین و دیگران، تهران ۱۳۸۹ ش.
(۱۷) دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۸) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، چاپ احمد فهمی محمد، بیروت ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
(۱۹) احسان طبری، برخی بررسی‌ها درباره جهان‌بینی‌ها و جنبش‌های اجتماعی در ایران، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۲۰) طه حسین، تجدید ذکری ابی‌العلا، چاپ پنجم مصر ۱۳۷۷/ ۱۹۵۸.
(۲۱) علی بن ابی‌طالب، امام اول، نهج‌البلاغه، چاپ جعفر شهیدی، تهران ۱۳۷۶ش.
(۲۲) ابونصر فارابی، الالفاظ المستعملة فی المنطق، چاپ محسن مهدی، تهران ۱۴۰۴.
(۲۳) عمر فروخ، عقاید فلسفی ابوالعلاء فیلسوف معره، ترجمه حسین خدیو جم، تهران ۱۳۸۱ ش.
(۲۴) محمدمهدی فولادوند، خیام‌شناسی، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۲۵) قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
(۲۶) علی بن یوسف قفطی، تاریخ الحکما و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات المتقطات من کتاب إخبار العلما باخبار الحکما، لایپزیک ۱۹۳۰، افست بغداد و مصر.
(۲۷) کلیله و دمنه، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، چاپ مجتبی مینوی طهرانی، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۲۸) محمد بن محمد ماتریدی، التوحید، چاپ فتح‌الله خلیف، بیروت ۱۹۸۶.
(۲۹) مجلسی.
(۳۰) محمد معین، فرهنگ فارسی (متوسط)، تهران ۱۳۸۱ ش.
(۳۱) رحمت مصطفوی، «سرگردان در گردون» در خیام‌شناسی، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، بخش «درباره دمی با خیام»، چاپ محمدمهدی فولادوند، تهران ۱۳۴۷ش.
(۳۲) مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
(۳۳) ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ترجمه یحیی مهدوی و همکاران، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۳۴) ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.


۱. علی بن اسماعیل ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، ج۹، ص۳۹۳، چاپ عبدالحمید هنداوی، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰.
۲. ابن منظور، ج۱۴، ص۲۵۴.
۳. مجلسی، ج۲، ص۱۱۹.
۴. محمد معین، فرهنگ فارسی (متوسط)، ج۴، بخش۲، ص۲۴۶، تهران ۱۳۸۱ ش.
۵. ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه فی تأسیس بدعهم هواء والنحل، ج۱، ص۳۲۲، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، بیروت: دارالجیل، ۱۹۷۷.
۶. علی بن محمد شریف جرجانی، التعریفات، ج۱، ص۲۰۰، بیروت ۱۹۸۵.
۷. محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۹۵۷، چاپ رفیق عجم و دیگران، بیروت ۱۹۹۶.
۸. دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، ذیل مدخل، تهران ۱۳۸۰ ش.
۹. دانشنامه دانش گستر، زیرنظر علی رامین و دیگران، ذیل «لاادری‌گری»، تهران ۱۳۸۹ ش.
۱۰. ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ج۱، ص۵۰۱، ترجمه یحیی مهدوی و همکاران، تهران ۱۳۷۰ ش.
۱۱. ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ج۱، ص۵۰۵ـ ۵۰۶، ترجمه یحیی مهدوی و همکاران، تهران ۱۳۷۰ ش.
۱۲. افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۳، ص۱۳۰۹، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۸۰ ش.
۱۳. دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، ج۱، ص۵۶-۵۷، تهران ۱۳۸۰ ش.
۱۴. احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۴۰۷-۴۰۸، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره ۱۳۸۹/ ۱۹۶۹.
۱۵. علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۴۳۳ـ ۴۳۴، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن چاپ سوم ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۱۶. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۱، ص۴۸، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
۱۷. قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۲، ص۴۱، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
۱۸. محمد بن محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۵۳، چاپ فتح‌الله خلیف، بیروت ۱۹۸۶.
۱۹. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، اصول الدین، ج۱، ص۶، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۲۰. ابن حزم، الفصل فی الملل و الا ۱۹۹۷، ج۱، ص۴۳.
۲۱. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۱، ص۴۸، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
۲۲. احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۴۰۷-۴۰۸، چاپ احمد امین و دیگران، قاهره ۱۳۸۹/ ۱۹۶۹.
۲۳. ابن ندیم، ج۱، ص۲۰۴.
۲۴. ابن شاکر کتبی، عیون التواریخ و فیه من سنة ۲۱۹ هـ الی ۲۵۰ هـ، ج۱، ص۱۷۱- ۱۷۲، چاپ عفیف نایف حاطوم، بیروت ۱۴۱۶/ الکلامیة اونقض تأسیس الجهمیة، چاپ محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، مؤسسه قرطبه، (بی‌تا).
۲۵. ابن ندیم، ج۱، ص۲۱۵.
۲۶. علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص۴۳۳، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن چاپ سوم ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۲۷. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۱، ص۴۸، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
۲۸. قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۲، ص۴۱-۴۳، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
۲۹. محمد بن محمد بزدوی، اصول‌الدین، ص۵، چاپ هانز بیترلنس، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۳۰. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج۲، ص۱۰۶، چاپ احمد فهمی محمد، بیروت ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
۳۱. ابوالمعالی محمد حسینی علوی، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی و اسلامی، ج۱، ص۳۷، چاپ عباس اقبال آشتیانی و محمدتقی دانش‌پژوه، تهران ۱۳۷۶ ش.
۳۲. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۱، ص۴۹، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹، افست طهران، ۱۹۶۲/ ۱۳۴۱ش.
۳۳. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، اصول الدین، ج۱، ص۶، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۳۴. محمد بن محمد بزدوی، اصول‌الدین، ج۱، ص۵-۶، چاپ هانز بیترلنس، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۳۵. ابن حزم، الفصل فی الملل و الا ۱۹۹۷، ج۱، ص۴۴- ۴۵.
۳۶. قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۲، ص۴۱، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
۳۷. قاضی عبدالجبار بن ‌احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۲، ص۴۲- ۴۶، چاپ ابراهیم مدکور، النظر و المعارف، (بی‌تا).
۳۸. محمد بن محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۵۳، چاپ فتح‌الله خلیف، بیروت ۱۹۸۶.
۳۹. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، اصول الدین، ج۱، ص۶-۷، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۴۰. محمد بن محمد ماتریدی، التوحید، ج۱، ص۱۵۳، چاپ فتح‌الله خلیف، بیروت ۱۹۸۶.
۴۱. علی بن محمد شریف جرجانی، التعریفات، ج۱، ص۲۰۰، بیروت ۱۹۸۵.
۴۲. محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۹۵۷-۹۵۸، چاپ رفیق عجم و دیگران، بیروت ۱۹۹۶.
۴۳. محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۹۵۷-۹۵۸، چاپ رفیق عجم و دیگران، بیروت ۱۹۹۶.
۴۴. علی بن محمد شریف جرجانی، التعریفات، ج۱، ص۲۰۰، بیروت ۱۹۸۵.
۴۵. ابونصر فارابی، الالفاظ المستعملة فی المنطق، ج۱، ص۱۰۵، چاپ محسن مهدی، تهران ۱۴۰۴.
۴۶. ژان وال، بحث در مابعدالطبیعه، ج۱، ص۵۰۵، ترجمه یحیی مهدوی و همکاران، تهران ۱۳۷۰ ش.
۴۷. طه حسین، تجدید ذکری ابی‌العلا، ج۱، ص۲۵۶، چاپ پنجم مصر ۱۳۷۷/ ۱۹۵۸.
۴۸. علی بن یوسف قفطی، تاریخ الحکما و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات المتقطات من کتاب إخبار العلما باخبار الحکما، ج۱، ص۱۳۳، لایپزیک ۱۹۳۰، افست بغداد و مصر.
۴۹. علی بن یوسف قفطی، تاریخ الحکما و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات المتقطات من کتاب إخبار العلما باخبار الحکما، ج۱، ص۴۷-۵۰، لایپزیک ۱۹۳۰، افست بغداد و مصر.
۵۰. عمر فروخ، عقاید فلسفی ابوالعلاء فیلسوف معره، ج۱، ص۱۳۳- ۱۳۷، ترجمه حسین خدیو جم، تهران ۱۳۸۱ ش.
۵۱. محمدمهدی فولادوند، خیام‌شناسی، ج۱، ص۹، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، تهران ۱۳۴۷ ش.
۵۲. محمدمهدی فولادوند، خیام‌شناسی، ج۱، ص۳۹، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، تهران ۱۳۴۷ ش.
۵۳. احسان طبری، برخی بررسی‌ها درباره جهان‌بینی‌ها و جنبش‌های اجتماعی در ایران، ج۱، ص۴۶۵- ۴۸۸، تهران ۱۳۵۸ ش.
۵۴. رحمت مصطفوی، «سرگردان در گردون» در خیام‌شناسی، ج۱، ص۱۳۸ـ ۱۴۱، مطالب و مآخذ جدید درباره خیام (نقد تاریخی)، بخش «درباره دمی با خیام»، چاپ محمدمهدی فولادوند، تهران ۱۳۴۷ش.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «لاادریه»، شماره۷۱۹۹.    



جعبه ابزار