لفظ، به تعبیر قطبالدین شیرازی در کتاب درّة التاج، اصوات مقطّعهای است که به آن تلفظ میکنند، و از حروفی تشکیل شده است که مقاطع و مخارج دارد و بیانگر مفاهیم ذهنی است.
لفظ مفرد، آن است که هیچ جزئی از او بر جزء معنا دلالت نکند؛ مثل لفظ انسان، که اجزای آن در حالی که جزء برای این لفظ هستند، بر هیچ چیز دلالت ندارند. مقسم برای تقسیم لفظ به اسم و کلمه (فعل) و ادات (حرف)، لفظ مفرد است.
لفظ مرکب، آن است که جزئی از لفظ بر جزئی از معنا دلالت کند؛ مانند: هذا الانسان، که لفظ هذا دلالت دارد بر: «این» که اشاره است، و انسان دلالت بر آدمی دارد. گاهی یک لفظ به اعتباری مفرد، و به اعتبار دیگر، مرکب است مثل لفظ «عبدالله» که اگر اسم عَلَم برای یک شخص باشد مفرد است و اگر به معنای «بنده خدا» باشد مرکب است. هر یک از «لفظ واحد» و «لفظ متعدد» مقسم برای اقسامی قرار میگیرد. لفظ واحد اگر دارای معنای واحد بود، آن را «لفظ مختص» مینامند، و اگر معانی متعدد داشت، چهار قسم (مشترک؛ منقول؛ مرتجل؛ و حقیقت و مجاز) پیدا میکند که توضیح هر یک در جای خود آمده است. و الفاظ متعدد اگر دارای معنای واحد باشند «الفاظ مترادف» نامیده میشوند، و اگر دارای معانی متعدد باشند «الفاظ متباین» خوانده میشوند.