• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مستورد بن علفه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مستورد بن ‌علفة بن‌ الفریس‌ بن‌ ضباری بن نشبة بن ربیع بن عمرو بن عبدالله بن لؤی بن عمرو بن الحارث بن تمیم از خوارج بود و در جنگ نهروان مقابل حضرت علی (علیه‌السّلام) قرار گرفت؛ ولی جان سالم بدر برد.
[۲] زرکلی، خیر الدین (م ۱۳۹۶)، الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، ۱۹۸۹، ج‌۷، ص۲۱۶.




آغاز کار خوارج، در داستان حکمیت بود، در صفین، خوارج فریاد لا حکم الا للّه سر دادند و چون علی (علیه‌السّلام) به کوفه بازگشت عبدالله بن ‌کواء و شبث ‌بن ‌ربعی با دوازده هزار نفر، از ایشان جدا شده و در حروراء که نام دهکده‌ای نزدیک کوفه است، جمع شدند و به نام همین قریه نیز حروریه خوانده شدند.
از نام‌های آن‌ها؛ خوارج، شراة، حروریّه و حکمیّه است. لقب مذموم ایشان «مارقه» است
[۷] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج‌۵، ص۱۲۴.
و اصول عقاید ایشان عبارت است از: کافر دانستن علی (علیه‌السّلام) و تبرّی از عثمان و کافر دانستن مرتکب گناه و خروج بر امام جائر.


در خاندان مستورد افراد مهمی‌ وجود دارند که در دشمنی با حضرت علی (علیه‌السّلام) گوی سبقت را از دیگر دشمنان ربودند که از جمله آنان: وردان ‌بن‌ مجاهد بن ‌علفه برادرزاده‌ مستورد بود که با عبدالرحمان بن ‌ملجم در کشتن علی (علیه‌السّلام) شرکت جست.
هم‌چنین قطام دختر شجنة بن عدی که ابن ملجم او را به همسری برگزید و مهر او را بنا بر نقلی کشتن علی قرار داد. از خوارج بود و پدرش شجنه و عمویش اخضر در جنگ نهروان کشته شده بودند و از بنی ‌عدی بن عبد مناة است.


وقتی فتنه نهروان در میدان نبرد به اوج خود رسید، علی (علیه‌السّلام) به یاران خود فرمود: شما جنگ را با آنان شروع مکنید تا آنان جنگ را آغاز کنند، خوارج فریاد برآوردند که حکم فقط از آن خداست، هر چند مشرکان را ناخوش‌ آید و همگان یکباره بر یاران علی (علیه‌السّلام) حمله کردند. از شدت حمله آن‌ها سواران لشگر علی (علیه‌السّلام) پایداری نکردند و خوارج به دو گروه تقسیم شدند؛ گروهی آهنگ پهلوی راست و گروه دیگر آهنگ پهلوی چپ کردند.
در این هنگام یاران علی (علیه‌السّلام) حمله کردند و حضرت علی (علیه‌السّلام) به قلب لشگر خوارج زد تمام خوارج یکی پس از دیگری هلاک می‌شدند، سپس علی (علیه‌السّلام) فرمان داد هر یک از آنان را که رمقی در بدن داشت به افراد قبیله‌اش بسپارند. از جمله کسانی از خوارج که زخمی‌شد حیان بن ظبیان السلمی‌ یکی از سران خوارج بود که به ری گریخت؛ از جمله آنان مستورد بن علفة التیمی‌ از تیم الرباب و معاذ بن جوین الطائی و وردان بن مجمع
[۱۴] ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة (م ۲۴۰)، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۱۲۰.
از لشکر نهروان بودند اینان خود را در میان کشتگان نهروان‌ انداخته بودند و جان سالم بدر بردند و بعد از شهادت علی (علیه‌السّلام) در سال ۴۰ (ه. ق) به کوفه باز گشتند.


چون خبر شهادت علی (علیه‌السّلام) به خوارج رسید، حیان بن ظبیان از سران خوارج اتباع خود را که عده آن‌ها بیشتر از ده تن بود، فرا خواند و جمع کرد و به آن‌ها گفت: علی‌ (علیه‌السّلام) کشته شد. آن‌ها همه خداوند را بر کشتن علی (علیه‌السّلام) حمد و سپاس نمودند. حیان آن‌ها را به قیام و خروج و جنگ علیه بنی‌ امیه دعوت نمود. آن‌ها هم به کوفه رفتند تا زمانی که معاویه پس از دسیسه‌ای امام مجتبی (علیه‌السّلام) را مجبور به صلح کرد و خود حاکم شد. معاویه مغیرة بن شعبه را به امارت کوفه منصوب کرد.


مغیره نخست سیاست تساهل و تسامح در پیش گرفت و به گروه‌های مختلف سیاسی و مذهبی سخت نمی‌گرفت، از این روی مردم نیز از شر حکومت او در امنیت و آسایش بودند. اما مغیره بیشتر از همه بر کوفه و جریان‌های حاکم آن آگاه بود، پس در ورای این سیاست اهداف مهمی‌ داشت؛ چون او از دشمنی میان خوارج و شیعیان و طرفداران علی (علیه‌السّلام) به خوبی آگاه بود و می‌دانست، مهمترین رقیب بنی‌ ‌امیه در امر حکومت همین دو گروه است از این روی اجازه داد این دو گروه با هم درگیر شوند. به مغیره گفته می‌شد: فلانی عقیده تشیع دارد یا فلانی خارجی می‌باشد او می‌گفت، خدا خواست که این اختلاف و دشمنی میان این دو قوم کارگر باشد و خداوند هم ما بین آن‌ها داوری خواهد کرد.
مغیره و مشاورین او هنگامی‌که چنین علاقه‌ای را میان شیعیان در مبارزه با خوارج دیدند، بسیار خوشحال شدند.
[۲۰] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۷، ص۲۷۵۵.
چرا که شیعیان در ریختن خون خوارج شدت بیشتری داشته و بر آن‌ها جرات بیشتری دارند. آن‌ها پیش از این نیز در نهروان با اینان جنگیدند. نتیجه چنین جنگی، حتی اگر به شکست شیعیان کشیده می‌شد، چندان برای حکومت بنی‌امیه بی‌نفع نبود. زیرا هر دو گروه که با بنی‌امیه مخالفت داشتند، یکدیگر را تضعیف کرده بودند.
[۲۱] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۷، ص۲۷۵۵.

خارجی‌هایی که به کوفه آمده بودند، چهار صد نفر در خانه حیان بن ظبیان جمع شدند تا برای خود رهبری برگزینند. خوارج در خانه حیان بن ظبیان سلمی‌ جمع شدند و مشورت کردند که چه کسی را سالار خویش کنند؟ آن‌ها بر انتخاب سه شخص برای رهبری و فرماندهی خود متفق شدند. یکی مستورد بن علفه تیمی‌ از تیم الرباب و دیگری حیان بن ظبیان سلمی‌ و شخص سوم معاذ بن جوین طائی بود. معاذ از جمله خوارجی بود که در نهروان زخمی‌ شده بودند و علی (علیه‌السّلام) آن‌ها را بخشید.
مستورد به آن‌ها گفت: ‌ای مسلمانان و مؤمنان که خدایتان آن‌چه خوش دارید بدهد و آن‌چه را خوش ندارید ببرد، هر که را می‌خواهید سالار خویش کنید، به خدایی که به هم خوردن چشم‌ها و خفایای سینه‌ها را می‌داند مرا باک نیست که از جمله شما چه کسی سالار من باشد. ما اعتبار دنیا نمی‌جوییم که بقا در دنیا میسر نیست و ما به جز جاوید بودن در خانه جاوید نمی‌خواهیم. حیان بن ظبیان به مستورد گفت: ... دست پیش آر تا با تو بیعت کنم. پس مستورد دست پیش برد که حیان با وی بیعت کرد همه بر انتخاب مستورد بن علفه به عنوان رهبر اجتماع و تصمیم گرفته و با او بیعت کردند.
به مغیره خبر دادند که خوارج در خانه حیان بن ظبیان سلمی‌ جمع شدند و تصمیم گرفتند که در اول ماه شعبان بر ضد تو قیام کنند که این واقعه در سال ۴۳ (ه. ق) اتفاق افتاد. مغیره دستور داد که آنان را دستگیر کنند؛ سپس آن‌ها را در حدود یک سال به زندان‌ انداختند و چون یاران شان از دستگیری آن‌ها خبر یافتند، جانب احتیاط بداشتند. تغییر سیاست مغیره در قبال این گروه و دستگیری شماری از آنان هم‌چون حیان بن ظبیان و معاذ بن جوین، آنان را به فرار از کوفه وا داشت. مستورد بن علفه نیز سوی حیره رفت. در این وقت مغیرة بن شعبه خبر یافت که خوارج در همان روزها بر ضد وی قیام می‌کنند. مغیره با زیرکی، معقل بن قیس که یکی از فرماندهان سپاه امام علی (علیه‌السّلام) بود و در این زمان رییس قبیله خودش بود و در سیاست دخالتی نمی‌کرد را رهبر جنگ با خوارج کرد.

۵.۱ - جنگ معقل

معقل که کینه خوارج را به دلیل شهادت علی (علیه‌السّلام) به دل داشت وارد جنگ شد و در محل دیلمایا دهکده‌ای از دهات استان بهرسیر است بر کنار دجله‌، لشکر زد که ما بین طرفین سه فرسنگ راه بود و سپس ابوالرواغ شاکری را با سیصد تن پیشاپیش سپاه فرستاد چون خبر به مستورد رسید او سوار شد و یاران او هم بدنبال وی حرکت کردند تا به محل پل ساباط رسیدند؛ آن پل بر نهر ملک بسته شده و به طرف کوفه راه داشت که او در آن طرف (کوفه) قرار گرفت و حال این‌که ابو الرواغ در طرف مدائن (طرف دیگر رود) بود. چون ابو الرواغ دید که آن‌ها سوار شدند سربازانش را به صف کرد و همه سوار شدند؛ ولی راه صحرا تا مدائن را پیش گرفتند که جنگ را بدانجا بکشند و تا ساباط بروند که نبرد در آن‌جا واقع شود. او (ابو الرواغ) صف خود را آراست و به انتظار آن‌ها ایستاد. مستورد هم پل را ویران کرد و بر خلاف تصور ابوالرواغ راه دیلمایا را پیش گرفت که معقل در آن‌جا بود که او را غافل‌گیر کند. او به معقل رسید؛ در حالیکه سربازان او از این غافلگیری پراکنده شده بودند و بعضی‌ها فرار کردند‌.
جنگ سختی میان دو لشکر درگرفت. با توجه به عامل غافل‌گیری کفه جنگ به نفع خوارج سنگینی می‌کرد. ولی لشگر معقل با همان تعداد باقیمانده هم‌چنان مقاومت می‌کردند. در این هنگام ابوالرواغ که از حیله مستورد با خبر شده بود به سمت معقل حرکت کرد.
ابوالرواغ و سپاهیانش به لشکرگاه معقل رسیدند و دیدند که هنوز پرچم بر افراشته بود و طرفین سخت مشغول نبردند. ابوالرواغ و سپاهیانش حمله کردند و خوارج را‌ اندکی راندند. ابوالرواغ هم خود را به معقل رسانید. معقل پایداری می‌کرد و لشگریان خود را بر جنگ تشویق و تشجیع می‌نمود. همه متفقاً بر خوارج سخت حمله کردند.


مستورد با عده‌ای از خوارج پیاده شدند سربازان معقل نیز (آن‌ها که سوار مانده بودند) پیاده شدند. آنگاه طرفین مدتی از روز با هم جنگیدند. مستورد فریاد زد و معقل را به مبارزه تن به تن دعوت نمود. معقل هم برای مبارزه درنگ نکرد. ولی اتباع او مانع شدند و او قبول نکرد و سخت اصرار کرد تا به مبارزه پرداخت.
معقل بن قیس و مستورد بن علفه سوی همدیگر رفته بودند، مستورد نیزه به دست داشت و معقل شمشیر، آن‌ها رو به رو شدند، مستورد نیزه را در سینه معقل فروبرد چنان که سر نیزه از پشت وی در آمد، معقل نیز با شمشیر به سر او زد چنانکه شمشیر در مغز او فرو رفت و هر دو بی‌جان افتادند.
معقل قبل از آن گفته بود اگر من کشته شوم امیر شما بعد از من عمرو بن محرز بن شهاب تمیمی‌خواهد بود؛ چون او کشته شد عمرو پرچم را گرفت. مردم هم بر خوارج حمله کردند و آن‌ها را کشتند فقط پنج یا شش تن از آن‌ها نجات یافتند.


در سال ۵۲، از یاران مستورد؛ یعنی ظبیان و معاذ الطائی خروج کردند. زیاد بن ابیه والی بصره، کسانی را فرستاد تا آن دو و یارانشان را کشتند و عده‌ای گویند: به آن‌ها امان داد و متفرق شدند.
خوارج با این همه شکست‌های پیاپی در عراق استمرار یافتند، زیاد بن ابیه توانست تا‌ اندازه‌ای بر خوارج لگام نهد و عراق را امن کند. هر چند با سپرده شدن حکومت بصره به عبیدالله بن زیاد، خوارج یک بار دیگر در سال ۵۸ (ه. ق) قیام کردند؛ اما این قیام نیز سرکوب شد.
[۴۰] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۳۰



۱. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، (م ۵۶۲)، الانساب، تحقیق عبد الرحمن بن یحیی المعلمی‌الیمانی، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، ط الاولی، ۱۳۸۲/۱۹۶۲، ج‌۸، ص۳۰۴.    
۲. زرکلی، خیر الدین (م ۱۳۹۶)، الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، ۱۹۸۹، ج‌۷، ص۲۱۶.
۳. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود (م ۲۸۳)، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، چاپ چهارم، ۱۳۷۱ش، ص۲۰۲.    
۴. بلاذری، احمد بن یحیی (م ۲۷۹)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج‌۲، ص۳۵۴-۳۵۵.    
۵. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م بعد ۲۹۲)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی‌و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج‌۲، ص۱۹۱.    
۶. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدا والتاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش، ج‌۵، ص۱۳۵.    
۷. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج‌۵، ص۱۲۴.
۸. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدا والتاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش، ج‌۵، ص۱۳۵.    
۹. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، (م ۵۶۲)، الانساب، تحقیق عبد الرحمن بن یحیی المعلمی‌الیمانی، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، ط الاولی، ۱۳۸۲/۱۹۶۲، ج‌۸، ص۳۰۴.    
۱۰. دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم (۲۷۶)، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج‌۱، ص۱۸۰-۱۸۱.    
۱۱. دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم (۲۷۶)، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج‌۱، ص۱۸۰.    
۱۲. دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم (۲۷۶)، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۱، ص۱۶۹.    
۱۳. دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم (۲۷۶)، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۱، ص۱۶۹.    
۱۴. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة (م ۲۴۰)، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۱۲۰.
۱۵. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج‌۴، ص۱۴۳.    
۱۶. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج‌۳، ص۴۲۰-۴۲۱.    
۱۷. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج‌۳، ص۴۲۱.    
۱۸. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج‌۳، ص۴۲۱.    
۱۹. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج‌۵، ص۱۷۴.    
۲۰. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۷، ص۲۷۵۵.
۲۱. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۷، ص۲۷۵۵.
۲۲. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۴۳.    
۲۳. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج‌۳، ص۴۲۱.    
۲۴. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۵، ص۱۷۵.    
۲۵. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۵، ص۱۷۵.    
۲۶. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۵، ص۱۸۱.    
۲۷. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج‌۳، ص۴۲۶.    
۲۸. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج‌۳، ص۴۲۶.    
۲۹. ابن الجوزی، یوسف، (م ۵۹۷)، المنتظم، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲، ج‌۵، ص۲۰۲-۲۰۳.    
۳۰. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج‌۵، ص۲۰۳-۲۰۴.    
۳۱. بلاذری، احمد بن یحیی (م ۲۷۹)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷، ج‌۵، ص۱۷۰.    
۳۲. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج‌۵، ص۲۰۴.    
۳۳. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۴۳۴.    
۳۴. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۴۳۵.    
۳۵. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۴۳۵.    
۳۶. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۴۳۵.    
۳۷. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج‌۵، ص۲۰۶.    
۳۸. ابن اثیر، عز الدین علی (م ۶۳۰)، الکامل، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۴۳۶.    
۳۹. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۴۴.    
۴۰. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۳۰



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مستورد بن علقه»، تاریخ بازیابی۹۵/۵/۶.    






جعبه ابزار