• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مغیرة بن شعبه تا دوران امام علی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مغیرة بن شعبه پسر ابی عامر بن مسعود ثقفی می‌باشد. وی در طائف متولد شد و در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دوره خلفا و معاویه صاحب مسؤولیت‌هایی بود. وی از صحابه پیامبر و یکی از سرداران ولات و زیرکان عرب می‌باشد. وی در سال ۵۰ هجری در سن ۷۰ سالگی درگذشت.



مغیرة بن شعبه پسر ابی عامر بن مسعود ثقفی می‌باشد. کنیه او ابوعبدالله است، هم چنین ابوعیسی هم گفته‌اند. مادرش، اسماء دختر افقم بن ابی عمرو بن ظویلم می‌باشد. وی در طائف متولد شد و در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دوره خلفا و معاویه صاحب مسؤولیت‌هایی بود. وی از صحابه پیامبر و یکی از سرداران ولات و زیرکان عرب می‌باشد.
[۴] همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۲، ص۵۴۴.



زمانی که اسلام ظهور کرد در قبول آن تردید داشت تا در سال پنجم هجری اسلام آورد و در زمره صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار گرفت. وی ماجرای اسلام آوردن خود را این گونه نقل می‌کند: ما گروهی از اعراب بودیم که به آیین جاهلی خویش سخت پایبند بودیم و من سرپرست بت خانه لات و در دین خود بسیار متعصب بودم و حاضر به پذیرفتن اسلام نبودم، حتی اگر همه قوم من مسلمان می‌شدند. گروهی از بنی مالک تصمیم گرفتند به همراه هدایایی نزد مقوقس بروند من هم تصمیم گرفتم با آن‌ها همراه شوم که عمویم عروه مرا از این کار نهی کرد. من به سخن عمویم توجه نکرده به همراه آن‌ها راهی آن دیار شدم، پادشاه که متوجه شد من از قوم آن‌ها نیستم و از احلافم مرا به اندازه آن‌ها گرامی نداشت و من نزد آن‌ها تحقیر شدم، پس از گرفتن هدایای بیشمار همگی راهی طایف شدند.
من که بسیار از این ماجرا اندوهگین شده بودم زمانی که همه خواب بودند، آن‌ها را کشتم تا ماجرای تحقیر شدن من نزد مقوقس به وسیله این افراد فاش نشود، پس همه هدایا را برداشتم و نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمدم تا مسلمان شوم، پیامبر زمانی که مرا دید از همراهانم سؤال کرد، ماجرا را برای او نقل کردم و گفتم ما همه مشرک بودیم و بین ما همان که میان اعراب پیش می‌آید، رخ داد آن‌ها به قتل رساندم و غنائم آن‌ها را نزد شما آوردم تا خمس آن را بردارید یا هر نظری که دارید اعمال کنید من اکنون مسلمانم و پیامبری شما را تصدیق می‌کنم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: من اسلام تو را می‌پذیرم؛ اما چیزی از اموال را قبول نمی‌کنم و در خمس آن هم تصرف نمی‌کنم؛ زیرا این مال با مکر و حیله به دست آمده و خیری در آن نیست. من اندوهگین شدم و گفتم من آن‌ها را در حالی که مشرک بودند به قتل رساندم و اکنون مسلمانم، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: اسلام گناهان پیش از خود را می‌پوشاند.
[۷] همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۲، ص۵۴۴.



در جنگ‌های حدیبیه، یمامه و فتوح شام حضور داشت. او یک چشم خود را در جنگ یرموک از دست داد. در جنگ‌های قادسیه، نهاوند و جز آن شرکت داشته است. در جنگ صفین از جنگ دوری گزید و معاویه او را والی کوفه کرد.


او را مغیرة الرای گفته‌اند. وی بسیار زیرک بود و اگر دو موضوع برایش پیش می‌آمد در یکی از آن‌ها برای خود راهی می‌یافت. وی هم چنین اهل مداهنه بود.


از فرزندان او عروه، عقار و حمزه است. برادرش عروة بن مسعود بود که اسلام آورد و قوم خویش را به اسلام فراخواند و به همین سبب کشته شد و پیامبر فرمودند: او شبیه مومن آل یاسین است.


وی تمایلات عثمانی داشت و از بیعت با علی (علیه‌السّلام) خودداری کرد و علی (علیه‌السّلام) را دشنام می‌داد و عثمان را نیک می‌داشت و برای او مغفرت می‌خواست.
[۱۷] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۷۰۹.



وی از نویسندگان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مسؤل نامه نگاری و مکاتبات دعوت برای پادشاهان و در زمره دبیران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود.
[۲۱] مستوفی قزوینی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص۱۶۴.
از جمله، فرمانی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای بنی ضباب از قبیله حارث بن کعب و برای خاندان قنان بن ثعلبه از بنی حارث مبنی بر خواندن نماز و پرداخت زکات، اطاعت از رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، دوری از مشرکان، واگذاری برخی مناطق به آن‌ها و چند مکاتبات دیگر را مغیره نوشت.

۷.۱ - عهدنامه نجران

هم چنین او یکی از گواهان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر عهدنامه‌ای بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با اهل نجران بست. بدین صورت که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وی را همراه نامه‌ای عازم نجران کرد تا بزرگان نجران را به اسلام دعوت کند، در پی این دعوت، بزرگان نجران به مدینه آمدند تا سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از نزدیک بشنوند، آن‌ها دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نپذیرفتند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آن‌ها پیشنهاد مباهله داد، آن‌ها ابتدا پذیرفتند؛ ولی بعد پشیمان شدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با آن‌ها قرارداد صلحی منعقد کرد که گروهی از مسلمانان از جمله مغیره گواه و شاهد بر این عهدنامه بود.


وی در ماجرای اسلام آوردن عروة بن مسعود در نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حضور داشت عروه در زمان گفتگو دست به محاسن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌زد مغیره که نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مسلح ایستاده بود دست عروه را پس می‌زد و او را تهدید می‌کرد، زمانی که عروه متوجه شد او برادرزاده‌اش است از اخلاق و برخورد او بسیار رنجید سپس به او گفت دیروز من خیانت تو را پوشاندم و مقصود عروه این بود که مغیره قبل از این که مسلمان شود سیزده نفر از قبیله عروه را کشته بود، نزدیکان مقتولین در صدد انتقام برآمده آماده جنگ با مغیره شدند، نزدیک بود دو قبیله به هم بریزند و خون زیادی ریخته شود که عروه خون‌بهای آن سیزده نفر را از دارایی خود پرداخت کرد و نزدیکان مقتولین را آرام و کار را اصلاح کرد.


در جریان اسلام قبیله ثقیف زمانی که فرستادگان ثقیف نزدیک مدینه رسیدند، در کنار قناتی فرود آمدند و مغیره در حال چرانیدن مراکب یاران پیامبر بود، زمانی که افراد ثقیف را دید که برای بیعت نزد پیامبر می‌آمدند بر همگان پیشی گرفت تا این خبر خوش را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برساند. سپس به نزد قوم خود بازگشت و طریقه درود فرستادن بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به آن‌ها تعلیم داد. هم چنین وی در جریان اسلام قبیله ثقیف حضور داشت و از طرف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه ابوسفیان مسؤول انهدام بت لات شد. وی در جنگ تبوک هم عهده دار نگهداری آب برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است.
[۳۷] همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۲، ص۹۹۹.



وی مدعی بود، آخرین فردی بوده که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را هنگام دفن دیده و می‌گفت زمانی که می‌خواستند خاک بر روی قبر بریزند من انگشتر خود را به عمد در قبر انداختم تا برای آخرین بار جسد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را لمس کنم زمانی که این خبر برای علی (علیه‌السّلام) نقل شد، فرمودند دروغ گفته است، آخرین فرد قثم بن عباس بوده است. از عایشه نقل شده زمانی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وفات کرد، عمر و مغیره اجازه خواستند و نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حاضر شدند و پیکر بی جان او را دیدند.


از مغیره نقل شده که هنگام غسل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواستند پیراهن وی را درآورند که از کنار خانه صدایی شنیده شد که پیراهن را درنیاورید. هم چنین از مغیره نقل شده که روز مرگ ابراهیم خورشید گرفت، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: همانا خورشید و ماه دو نشانه از قدرت خدا هستند و برای مرگ کسی کسوف و خسوف نمی‌شود و چون ماه و خورشید را در حال گرفتگی دیدید دعا کنید تا باز شوند. باز از وی نقل شده که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن قدر برای عبادت می‌ایستاد که پاهایش ورم کرده بود. گفتند مگر خداوند گناهان گذشته و آینده تو را نبخشیده است، فرمود آیا بنده سپاسگذار نباشم.
[۴۹] همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۲، ص۹۹۵.

بنا به گفته برخی منابع سخنانی که از او نقل شده مورد تردید است. در صحیحین ۱۳۶ حدیث از او نقل شده است او اولین کسی است که دیوان بصره را وضع کرد. وی در سال ۵۰ هجری در سن ۷۰ سالگی درگذشت.
[۵۶] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۸.



مغیره اولین کسی بود که لقب امیرالمؤمنین را به عمر داد و او را با این لقب صدا زد. وی در دوره عمر به فرمانداری و مرزبانی بصره گماشته شد و به همراه مسلمانان به دشت میشان رفت. مرزبان دشت میشان به جنگ مغیره آمد. مسلمانان در این جنگ پیروز شدند و مغیره آن جا را با جنگ گشود و خبر پیروزی را برای عمر نوشت.

۱۲.۱ - جنگ قادسیه

وی هم چنین در جنگ قادسیه حضور داشت. در این جنگ به یاری سعد بن ابی وقاص شتافت و با رستم روبرو شد، ابتدا وی را به اسلام دعوت کرد؛ ولی رستم حاضر به قبول اسلام نشد و شرط مغیره مبنی بر پرداخت جزیه را هم نپذیرفت و با مسلمانان جنگ کرد، در این جنگ هم پیروزی با مسلمانان بود و رستم کشته شد و سعد خبر پیروزی را به عمر داد و عمر دستور داد که برای عرب‌ها شهری بسازد که میان او و خودش دریا فاصله نباشد که سرانجام سعد کوفه را انتخاب کرد. وی هم چنین در یمامه و فتوح شام و عراق حضور داشت و فاتح همدان بود و فتح آذربایجان در سال ۲۲ هجری به دست او رخ داد.

۱۲.۲ - حکومت کوفه و بصره

عمر در سال ۲۱ هجری مغیره را به حکومت کوفه فرستاد و عمار بن یاسر را عزل کرد. در زمان غصب خلافت، مغیره به همراه عمر و ابوعبیده جراح، ابوبکر را یاری دادند تا دست علی (علیه‌السّلام) را کوتاه کنند. بنا بر نقل منابع زمانی که علی (علیه‌السّلام) را به مسجد بردند عمر با شمشیر بالای سر ابوبکر ایستاده بود و همراه او مغیره بن شعبه و چند تن دیگر در کنار ابوبکر مسلح نشسته بودند. عمر پس از عتبه مغیره را به مدت دو سال بر بصره حکومت داد و چون مورد اتهام واقع شد، عزلش کرد و ابوموسی را به جای او فرمانروا کرد.

۱۲.۳ - ماجرای اتهام مغیره

ماجرای اتهام مغیره از این قرار بود: مغیره نزد ‌ام جمیل که زنی از بنی هلال از طایفه ثقیف بود رفت و آمد داشت، مردم بصره از این موضوع مطلع شدند، روزی که مغیره نزد آن زن رفت مراقبانی را گذاشته بودند، همه کسانی که حاضر بودند مغیره را در حال آمیختن با آن زن دیدند، آن گاه شخصی به نام ابوبکرة بن مسروح آزاد کرده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه سه نفر دیگر از جمله شبل بن عبید بجلی، نافع بن حارث بن کلده ثقفی و زیاد بن عبید که شاهد ماجرا بودند نزد عمر رفتند و ماجرا را تعریف کردند. مغیره گفت از این‌ها سؤال کن که مرا چگونه دیدند، از روبرو یا از پشت سر و زن را چگونه دیدند و شناختند، اگر روبروی من بودند چگونه پرده نداشتم و اگر از پشت سر دیدند به چه حق دیدند و قسم یاد کرد با زنم که همانند آن زن بود آمیخته بودم. عمر از ابوبکره آغاز کرد که علیه وی شهادت داد و گفت که وی را میان دو پای ‌ام جمیل دیده است.
غیر از زیاد بن عبید بقیه هم چون ابوبکره شهادت به زنای مغیره دادند؛ ولی چون زیاد شهادتش مخالف درآمد، عمر دستور داد همه آن‌ها را تازیانه زدند. پس از این مغیره گفت دل مرا از این بندگان خنک کن، عمر گفت: خاموش باش که خدا صدایت را خفه کند به خدا اگر شهادت کامل شده بود تو را با سنگ‌های خودت سنگ سار می‌کردم. پس از این هر گاه عمر، مغیره را می‌دید، می‌گفت: ‌ای مغیره من هرگز تو را ندیدم؛ مگر آن که ترسیدم خدا مرا سنگ باران کند.

۱۲.۴ - مغیره در زمان عثمان

مغیره به دستور عمر تا زنده بود عامل کوفه بود. پس از عمر، عثمان، مغیره را از کوفه عزل کرد و آن را به سعد بن ابی وقاص داد. در زمان عثمان او یک سال عامل کوفه بود، سپس عزل شد و ولید بن عقبه عامل شد. عثمان، مغیره را بر آذربایجان و ارمینیه ولایت داد سپس او را عزل کرد، وی به طایف رفت و کناره گیری اختیار کرد و با کسی همکاری نکرد تا زمانی که معاویه به خلافت رسید.


۱. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۴، ص۴۷۲.    
۲. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۱۳.    
۳. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۰۳.    
۴. همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۲، ص۵۴۴.
۵. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۱۳.    
۶. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۰۳.    
۷. همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۲، ص۵۴۴.
۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۴۶، ص۲۱۳.    
۹. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة، ج۶، ص۱۵۶.    
۱۰. کوفی، احمدبن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۱۵۵- ۱۵۶.    
۱۱. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۹۲۹.    
۱۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۶.    
۱۳. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۷، ص۲۷۷.    
۱۴. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ص۲۹۴.    
۱۵. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیرالعباد، ج۱۰، ص۳۷۴.    
۱۶. کوفی، احمدبن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۲۳۴.    
۱۷. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۷۰۹.
۱۸. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۹۰.    
۱۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۵ - ۲۱۰.    
۲۰. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة، ج۲، ص۸۰.    
۲۱. مستوفی قزوینی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص۱۶۴.
۲۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۵.    
۲۳. شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیرالعباد، ج۱۱، ص۳۹۳.    
۲۴. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳.    
۲۵. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷ - ۲۶۸.    
۲۶. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳.    
۲۷. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷ - ۲۶۸.    
۲۸. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ اسلام، ج۲، ص۶۹۸.    
۲۹. شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیرالعباد، ج۹، ص۳۳۳.    
۳۰. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۱۳.    
۳۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۵.    
۳۲. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۳۹.    
۳۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۳.    
۳۴. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ اسلام، ج۲، ص۳۶۹.    
۳۵. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۴۰.    
۳۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۸.    
۳۷. همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۲، ص۹۹۹.
۳۸. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۴.    
۳۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۳۲.    
۴۰. بلاذری، احمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۱، ص۵۷۷.    
۴۱. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۳۰۴.    
۴۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۳۲.    
۴۳. خرگوشی، واعظ، شرف النبی، ج۳، ص۱۶۶.    
۴۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۱۲.    
۴۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۵۱.    
۴۶. ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۴، ص۱۲.    
۴۷. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۳.    
۴۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۱.    
۴۹. همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۲، ص۹۹۵.
۵۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۹۱.    
۵۱. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه ج۱، ص۳۵۴.    
۵۲. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۱۵.    
۵۳. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۸۳۳.    
۵۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۹۷.    
۵۵. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۹.    
۵۶. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۸.
۵۷. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۱۸.    
۵۸. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۷۱.    
۵۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۹۷.    
۶۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲۸.    
۶۱. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۱۹۸.    
۶۲. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۰۲.    
۶۳. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة، ج۶، ص۱۵۶.    
۶۴. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۴.    
۶۵. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۶.    
۶۶. ابن الفقیه، احمد بن محمد، البلدان، ص۴۵۹.    
۶۷. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۱۸.    
۶۸. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ،، ج۵، ص۱۸۲.    
۶۹. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۹۴.    
۷۰. ابن اثیر، ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۱.    
۷۱. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴۶.    
۷۲. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۲۹.    
۷۳. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴۶.    
۷۴. ابن اثیر، ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۴۱.    
۷۵. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴۶.    
۷۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۳- ۲۱۴.    
۷۷. بلاذری، محمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۰ - ۴۹۱.    
۷۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۷۰.    
۷۹. ابن اثیر، ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۴۲.    
۸۰. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴۶.    
۸۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۰۴.    
۸۲. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۶۶۰.    
۸۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۰۶.    
۸۴. بلاذری، محمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۵، ص۵۱۶.    
۸۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۰۶.    
۸۶. بلاذری، محمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۵، ص۵۱۶.    
۸۷. ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۹.    
۸۸. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۶.    
۸۹. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۴۶.    
۹۰. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۰۳.    
۹۱. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مغیرة بن شعبه تا دوران امام علی»، تاریخ بازیابی۹۵/۳/۳.    


رده‌های این صفحه : رجال | رحلت پیامبر | صحابه | مقالات پژوهه




جعبه ابزار