• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مفهوم آخر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



آخِر به معنای منتهی و مرجع اشیاء، نیز به معنای باقی و ابدی از اسماء و صفات الهی می باشد.



آخر بر وزن فاعل و از ریشه (ا خ ر) به معنای تأخر، در مقابل تقدّم است. این مادّه در فعل ثلاثی مجرّد کاربردی ندارد؛ امّا در باب های تفعیل، تفعّل، استفعال و نیز به شکل مؤنث «الاخرة» و جمع سالم «آخرین» استعمال می شود.


واژه آخر، در قرآن ، فقط یک بار، به صورت اسمی از اسمای حسنای الهی به کار رفته است:
«هُو الأوَّلُ و الأخِرُ و الظَّهِرُ و الباطِنُ و هُوَ بِکلِّ شیء عَلیمٌ».


آخر از اسماء و صفات ذاتی حق تعالی شمرده شده
[۳] شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۴۵.
و به معنای مرجع و غایت اشیاء و ذات باقی و ابدی است و مانند دیگر اوصاف الهی، حکایت گر کمال وجودی حق تعالی، عین و متّحد با ذات مقدّس او است؛ چنان که این نسبت بین خود اوصاف ذاتی حق نیز وجود دارد؛
ذات حق همان گونه که آخر است، اوّل نیز هست و بین اولیت و آخریت حق تعالی هیچ گونه ناسازگاری یافت نمی شود؛ زیرا اولیت او عین آخریتش و آخریت او عین اوّلیت او است
[۴] رحمة من الرحمن، ابن عربی، ج۴، ص۲۷۰.
[۶] تفسیرالقرآن الکریم، ملاصدرا، ج ۶، ص ۱۵۳.
و این معنا، به خداوند متعالی اختصاص دارد؛ چنان که این اختصاص از حصر آیه (هو الأوَّلُ و الأخِر) به دست می آید.


آخر و اوّل از جهت مفهوم، متقابل و متفاوتند؛ امّا در مصداق و حقیقت عینی، نشان دهنده یک حقیقت ، و متّحد با هم و نیز متّحد با آن حقیقت هستند و به این اعتبار، اطلاق این دو اسم و صفت متقابل، مانند دیگر اسمای متقابل، بر خداوند درست خواهد بود و به جهت غیر محدود بودن آن ذات نامتناهی و وجود صرف بودن حق تعالی است که ذات مقدّسش مجمع صفات متقابل مانند بسط و قبض ، هدایت و ضلالت ، اوّل و آخر و ظاهر و باطن است؛
از این رو، برخی اطلاق این نوع اسماء را به خصوص که صفت اشیای محدود قرار می گیرند، از قبیل جمع متقابلان و غیر قابل تصوّر دانسته اند.
[۷] شرح اسماء اللّه الحسنی، غزالی، ص ۱۲۸.



اهل عرفان ، آخر را از امّهات اسما دانسته و اسم جامع آن ها را « اللّه » و « رحمن » می دانند و معتقدند: هر چیز ابدی که انتهای وجود نداشته باشد، مظهر اسم «آخر» خواهد بود؛
[۸] شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۴۵.
لذا این اسم با سه اسم دیگر در آیه ۳ سوره حدید بر علی بن ابی طالب (علیه السلام) که مظهر کامل اسمای الهی است، تطبیق شده است.
[۹] البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص ۴۳۷.

در توضیح آن می توان گفت: انسان کامل در تمام موجودات سریان و ظهور دارد و آن مظهر سریان و ظهور حق در تمام اشیا است و همین سریان، سرّ عینیت اوّلیت و آخریت و نیز سرّ انحصار اوّل و آخر و ظاهر و باطن بودن در خداوند است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) فرموده است: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمان های هفت گانه و زمین ها هستم.
[۱۰] شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۱۱۸.



مفسّران برای «الأخر» معانی متعدّدی را گفته اند. با دقّت در همه اقوال، معانی عمده را می توان دو معنا دانست.

۶.۱ - منتها و مرجع

۱. منتها و مرجع موجودات،
[۱۱] شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۳۹۰.
بازگشت هر موجودی به خداوند بوده و خداوند مقصود نهایی همه اشیاء است؛
[۱۲] شرح اسماء اللّه الحسنی، غزالی، ص ۱۲۹.
[۱۳] اسماء الحسنی و سیر و سلوک الی اللّه، ص ۴۰.
از این رو موجودات تا به او واصل نشوند، به جست وجو و حرکت خود ادامه می دهند و پس از وصول به وی، آرامش و اطمینان می یابند.
این معنا با آیاتِ «و أنَّ إلی رَبِّک المُنتَهی»، «إنَّ إلی رَبِّک الرُّجعی»، «ألا إلی اللّهِ تَصیرُ الأمورُ»، «إلَیه یرجَعُ الأَمرُ کلُّه» و «... ارجِعی إلی رَبِّک راضیةً مَّرضیةً» هماهنگ است.

۶.۲ - باقی و ابدی

۲. باقی و ابدی، یعنی ذاتی که پس از فنا و نابودی تمام موجودات، هم چنان موجود است؛ البتّه این معنا از لوازم معنای اوّل است نه آن که معنایی مستقل باشد.
این معنا با آیاتی نظیر «واللّهُ خَیرٌ و أبقی»، «کلُّ مَن عَلیها فان و یبقی وَجهُ رَبِّک ذوالجَللِ و الإکرامِ»، «وَ تَوکلْ عَلی الحَی الّذی لایموتُ» و «کلُّ شیء هالِک إلاّ وَجهَه» هماهنگ است
و نیز روایاتی به این معنا اشاره دارد:
حضرت علی (علیه السلام) در ضمن بیانی می فرماید:
هو الأول و لم یزل و الباقی بلا أجل.
الحمدللّه الأول فلا شیء قبله و الأخر فلا شیء بعده.
امام صادق (علیه السلام) در توضیح الأخر فرمود:
او اوّل قبل از هر چیز و آخر بعد از هر چیز است؛ به گونه ای که ابدی است و اسماء و صفات او تغییر نمی یابد؛ با آن که اسماء و صفات غیر او تغییر می یابد.
[۲۶] الکافی، ج ۱، ص ۱۱۵.
[۲۷] البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص ۴۳۵.


۶.۲.۱ - فرق باقی و ابدی

برخی بین معنای باقی و ابدی فرق گذاشته اند؛ زیرا باقی در برابر فانی است و بر خداوند از آن جهت اطلاق می شود که پس از فنای همه موجودات، بقاء دارد؛ بلکه هم اکنون همه فانی اند و او باقی است؛ ولی ابدی بودن حق از آن جهت است که ذات متعالی با قطع نظر از همه موجودات، ابدی است.
[۲۹] اسماء الحسنی و سیر و سلوک الی اللّه، ص ۳۸.


۶.۲.۲ - آخر قرار دهنده

برخی آخر را به معنای «آخر قرار دهنده» دانسته اند که با اسم دیگر خداوند «المؤخّر» مطابق است. برای آخر، معانی متعدّد دیگری در کتاب های تفسیری و عرفانی ذکر شده؛ چنان که فخر رازی برای آن ۲۴ معنا نقل کرده است.
[۳۰] شرح اسماءالله الحسنی (لوامع البینات)، فخررازی، ص ۳۲۵-۳۲۸.

به برخی از این معانی، در روایات نیز پرداخته شده؛ ولی بیش تر آن ها با تأیید روایی همراه نیست. برخی، ذکر این نوع معانی را ارشادی دانسته و بعضی را جایز و بعضی دیگر را ممنوع شمرده اند.


در آرای پیش گفته، آخریت خداوند در امور ذیل دانسته شده است:
پوشاندن عیب ها، هدایت و توفیق، صفات، تنزیه از فنا و نیستی، خشنودی، روزی دادن، تکلیف ، مقطع و مسافت نداشتن، تلقین ، تفضّل، عفو و بخشش، رعایت، غضب ، یاری و تأیید، امداد و کمک رسانی و...
[۳۲] شرح اسماءالله الحسنی (لوامع البینات)، فخررازی، ص ۳۲۵ ۳۲۷.
[۳۴] کشف الاسرار، ج۹، ص ۴۷۶.

برخی گفته اند: از آن جا که روایات، این اسماء را به شکل جامع تفسیر کرده، دیگر دلیلی برای چنین تفسیرهای پراکنده ای وجود ندارد
[۳۵] الموسوعة الذهبیه، ج ۶، ص ۲۴۵.
و چون این معانی، مورد قبول برخی مفسّران نیست، از نقل آن ها صرف نظر کرده اند.


خداوند به سبب استقلال ، غنا، حضور، قدرت، علم ، حیات و سعه وجودی، بر غیر که عین فقر و تعلّق و ربط به او است، احاطه کامل دارد.
در آیاتی نظیر «وَ هُو مَعَکم أینَ ما کنتُم»، «فأینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وجهُ اللّه»، «أنَّ اللّهَ قَد أحاطَ بکلِّ شیء عِلماً»، «و هُوَ عَلی کلِّ شیء قَدیرٌ» و «و هُوَ بِکلِّ شیء عَلیمٌ» به این مطلب اشاره شده است؛
بنابراین، هرچیزی که آخر فرض شود، خداوند به سبب احاطه بر آن چیز، بعدِ آن خواهد بود؛ پس خداوند آخر است نه آن چیز.
این آخریت و بعدیت، زمانی و مکانی نیست؛ زیرا آن دو از ویژگی های موجودات عالم مادّه است و درباره خداوند ممکن نیست؛ چون او بر هر چیز حتّی بر خود زمان و مکان محیط است. بدین ترتیب آخر از فروع اسم محیط خواهد بود.


(۱) اسماء الحسنی و سیر و سلوک الی اللّه؛
(۲) البرهان فی تفسیر القرآن؛
(۳) تفسیر روح البیان؛
(۴) تفسیرالقرآن الکریم، ملاصدرا؛
(۵) رحمة من الرحمن، ابن عربی؛
(۶) شرح اسماء اللّه الحسنی، غزالی؛
(۷) شرح اسماءالله الحسنی (لوامع البینات)، فخررازی؛
(۸) شرح فصوص الحکم، قیصری؛
(۹) الکافی، الکلینی؛
(۱۰) کشف الاسرار و عدّة الابرار؛
(۱۱) لسان العرب، ابن منظور؛
(۱۲) مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛
(۱۳) مفاهیم القرآن؛
(۱۴) الموسوعة الذهبیه؛
(۱۵) المیزان فی تفسیرالقرآن؛
(۱۶) نهج البلاغه.


۱. لسان العرب، ج ۴، ص ۱۲، «اخر».    
۲. حدید/سوره۵۷، آیه۳.    
۳. شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۴۵.
۴. رحمة من الرحمن، ابن عربی، ج۴، ص۲۷۰.
۵. تفسیر روح البیان، ج۱، ص۳۴۸.    
۶. تفسیرالقرآن الکریم، ملاصدرا، ج ۶، ص ۱۵۳.
۷. شرح اسماء اللّه الحسنی، غزالی، ص ۱۲۸.
۸. شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۴۵.
۹. البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص ۴۳۷.
۱۰. شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۱۱۸.
۱۱. شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۳۹۰.
۱۲. شرح اسماء اللّه الحسنی، غزالی، ص ۱۲۹.
۱۳. اسماء الحسنی و سیر و سلوک الی اللّه، ص ۴۰.
۱۴. نجم/سوره۵۳، آیه۴۲.    
۱۵. علق/سوره۹۶، آیه۸.    
۱۶. شوری/سوره۴۲، آیه۵۳.    
۱۷. هود/سوره۱۱، آیه۱۲۳.    
۱۸. فجر/سوره۸۹، آیه۲۸.    
۱۹. طه/سوره۲۰، آیه۷۳.    
۲۰. الرحمن/سوره۵۵، آیه۲۶.    
۲۱. الرحمن/سوره۵۵، آیه۲۷.    
۲۲. فرقان/سوره۲۵، آیه۵۸.    
۲۳. قصص/سوره۲۸، آیه۸۸.    
۲۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳، ص ۳۵۵.    
۲۵. نهج البلاغه، خطبه ۹۶، ص ۲۱۶.    
۲۶. الکافی، ج ۱، ص ۱۱۵.
۲۷. البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص ۴۳۵.
۲۸. تفسیر روح البیان، ج ۹، ص ۳۴۶.    
۲۹. اسماء الحسنی و سیر و سلوک الی اللّه، ص ۳۸.
۳۰. شرح اسماءالله الحسنی (لوامع البینات)، فخررازی، ص ۳۲۵-۳۲۸.
۳۱. مفاهیم القرآن، ج ۶، ص ۱۲۸.    
۳۲. شرح اسماءالله الحسنی (لوامع البینات)، فخررازی، ص ۳۲۵ ۳۲۷.
۳۳. تفسیر روح البیان، ج ۹، ص ۳۴۶.    
۳۴. کشف الاسرار، ج۹، ص ۴۷۶.
۳۵. الموسوعة الذهبیه، ج ۶، ص ۲۴۵.
۳۶. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج ۱۹، ص ۱۴۶.    
۳۷. حدید/سوره۵۷، آیه۴.    
۳۸. بقره/سوره۲، آیه۱۱۵.    
۳۹. طلاق/سوره۶۵، آیه۱۲.    
۴۰. حدید/سوره۵۷، آیه۲.    
۴۱. حدید/سوره۵۷، آیه۳.    
۴۲. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج ۱۹، ص ۱۴۵.    



دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «آخر».    



جعبه ابزار