• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

هاشم بن عبد مناف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



هاشم بن عبد مناف، ‌بن قُصَیّ بن کِلاب‌ بن مُرَّه، از مردان برجستۀ قریش و جد دوم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود.



سال تولد و وفات و کیفیت عبادت وی نامعلوم است.
نام اصلی او عَمرو بود.
[۱] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.

ظاهراً در مکه به دنیا آمد و به قولی بزرگ‌ترین فرزند عبد مناف
[۳] ابن الاثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۱۶.
[۴] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۳۸، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
[۵] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
جد سوم رسول خدا، بود.
کنیه‌اش را، به اختلاف، ابونَضْله و ابوزید یا ابواَسَد
[۷] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۸۰، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
نوشته‌اند.


هاشم، بعد از پدرش، شرافت و بزرگی یافت و بلند آوازه شد.
[۸] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.

چهره‌ای نورانی و درخشان داشت
[۹] احمد‌ بن علی ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۹۶، چاپ علی‌محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
و برترین فرد در قبیلۀ قریش از نظر حسب و نسب و مکارم اخلاق بود بزرگوار، بخشنده و مهمان‌نواز، و نامش در سخاوت مثل بود.


هاشم چهار برادر به نام‌های عبد شمس ، مُطَّلِب، نَوْفَل و ابوعمرو، و شش خواهر داشت.
مادرش عاتِکه بنت مُرَّة بن هلال بود.
[۱۲] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۱۱ـ۱۱۲، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.

گفته شده است هاشم و برادرش، عبدشمس، هنگام تولد به هم چسبیده بودند و با تیغ آنان را از هم جدا کردند و ازاین‌رو، برخی گفتند میان فرزندان آنان نزاع رخ خواهد داد.
[۱۴] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.

به روایتی، بعدها، به سبب سخاوت و مهمان نوازی‌های هاشم، اُمیّة بن عبد شمس به او حسادت ورزید و میانشان عداوت افتاد،
[۱۵] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۶، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
اما این داستان اساساً ساختگی است.


در‌بارۀ چگونگی ازدواج هاشم با سَلمی، دختر عَمرو بن زَید (یا زید‌بن عمرو) ‌بن لَبید، از طایفۀ بنی نجّار قبیلۀ خَزْرَج (مادر عبدالمطلب بن هاشم )، گفته‌اند هاشم همیشه برای تجارت به شام سفر می‌کرد.
هرگاه به یثرب می‌رسید، برای استراحت نزد عمرو بن زید ــ که دوست او و پدرش بود ــ می‌رفت.
در یکی از سفرهایش، در بازگشت از شام، وقتی نزد عمرو رفت، سلمی را دید و شیفتۀ او شد.
سلمی قبلاً ازدواج کرده و صاحب دو فرزند بود، اما شوهر و فرزندانش درگذشته بودند و به قولی، سلمی از او جدا شده بود.
هاشم او را از پدرش خواستگاری کرد.
سلمی چون شرف و نسب وی را دانست، پذیرفت.
عمرو نیز ازدواج سلمی را با هاشم مشروط بر آن کرد که هنگام ولادت فرزندش، سلمی کنار خانواده اش باشد.
[۱۹] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

هاشم بعد از عروسی با سلمی، با تهیۀ غذا و دعوت از چهل تن از افراد قریش ــ که همراه او برای تجارت عازم شام بودند ــ و جمعی از خزرجیان، جشنی برپا کرد.
او چند روز کنار سلمی ماند و آنگاه با همراهانش به سوی شام رفت.
[۲۰] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

به روایتی، هاشم دو سال در کنار سلمی در مدینه ماند و سپس او را با خود به مکه برد.
در آن مدت، سلمی باردار شد.
چون ایام ولادت فرزندش نزدیک گردید، هاشم او را به یثرب نزد خانواده‌اش برد و خود برای تجارت به سوی شام رفت.


ملقب شدن وی به هاشم از آن‌رو بود که قریش طی چند سال اموال خود را از دست داده و دچار قحط شده بودند.
هاشم، برای رفع این مشکل، به شام سفر کرد و دستور داد نان فراوانی بپزند.
سپس نان‌ها را بر شتران بار کرد و به مکه برد.
در آن‌جا نان‌ها را شکست و ترید نمود (هَشَم‌الثَریدَ/ الخُبزَ) و شتران را نحرکرد و پخت و مکّیان را سیر کرد.
این نخستین فراوانی نعمت قریش پس ازآن دوران سخت بود.
از این‌رو، به وی هاشم (خرد‌کننده، تکه‌تکه کننده) گفتند.
[۲۳] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵ـ۷۶، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

برخی گفته‌اند او برای رفع قحط و گرسنگی از قریش، به فلسطین رفت و آرد تهیه نمود و در مکه از آن آرد، نان پخت و با آب گوشت شتر به قوم خود، قریش، اطعام کرد.
به او عمرو العلا هم می‌گفتند که به سبب ویژگی‌ها و صفات برجسته و والایش بود.
[۲۶] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۶، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.



ابو‌الشعث الشجیّات نام دیگر هاشم بود.
[۲۹] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۸ـ۱۵۰، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.

بدران لقبی بود که مردم به هاشم و برادرش، مُطَّلب، داده بودند، که به سبب جمال و زیبایی آن دو بود
[۳۲] ابن الاثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۱۷.

اقداح النضار ــ به معنای طلا ــ نیز عنوان هاشم و برادران او، یعنی عبد شمس و مطلب و نَوفَل، بود.
[۳۳] علی بن برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۷، بیروت ۱۴۰۰.

مجیرون (پناه دهندگان) یا مجیزون (اجازه دهندگان، گذردهندگان) عنوان دیگرهاشم و برادرانش بود، زیرا بخشنده بودند و بر دیگر اعراب فخر و سیادت داشتند و از آن میان، هاشم با پادشاهان شام و روم و غَسّان پیمان بست و برادرانش با زمامداران حبشه و ایران و یمن پیمان بستند و بدین ترتیب برای قبیلۀ خود، قریش، امان‌نامه گرفتند تا بتوانند با آسودگی و امنیت ، به تجارت در آن مناطق بپردازند.
به روایت دیگر، چون خدا از این طریق فقر و اوضاع بحرانی قریش را جبران کرد، آنان را مُجَبِّرون (جبران‌کنندگان) خواندند.
[۳۵] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص۲۵۳، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۳۷] علی بن برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۷، بیروت ۱۴۰۰.



به نوشتۀ مورخان، هاشم نخستین فردی بود که سفرهای تجاری زمستانی (به یمن یا حبشه، یا یمن و حبشه ) و تابستانی (به شام) قریش را پایه گذاری کرد.
[۳۸] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۳، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
[۳۹] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۴۰] یعقوبی، تاریخ‌، ص۲۴۲.
[۴۱] طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ذیل قریش، ۱ـ۲.

طبق برخی روایات، هاشم در سفر تابستانی به شام، تا غزه و از آن‌جا به اَنقره ( آنکارا ) هم می‌رفت.
[۴۳] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

به نظر می‌رسد اقدام برادران هاشم برای عقد قرارداد تجاری با کشورهای مجاور ــ که در پاره‌ای روایات ذکر شده ــ تحت ریاست هاشم بوده است و پس از درگذشت او، مطلّب و بعد از درگذشت او، عبد شمس و بعد از وفات او نوفل، پیمان‌های تجاری قریش را با کشورهای مجاور تجدید نمودند.
[۴۴] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.

هاشم همچنین با رؤسا و بزرگان قبایل عرب میان مکه تا شام، ‌ قراردادهایی بست تا قریش بتواند با امنیت از مناطق آنان عبور کند و در مقابل، کاروان قریش، کالاهای آنان را بدون اخذ کرایه حمل کند.
[۴۷] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۴۸] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۳.

پیش از این مناسبات، قریش در مبادلات تجاری خود از مکه فراتر نمی‌رفت و مکه صرفاً محل تردد تجار غیرعرب و بازاری برای کالاهای آنان بود و از سوی دیگر، بر اثر چند سال خشکسالی ، قریش در فقر و مضیقۀ مالی به سر می‌برد.
[۴۹] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۵۰] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.



گفته‌اند وضع زندگی بعضی خانواده‌های قریش نیز، بر اثر خشکسالی، چنان سخت و رقت‌انگیز بود که هرگاه دچار گرسنگی زیاد می‌شدند، به جایی می‌رفتند و خیمه‌ای بر پا می‌کردند و درون آن می‌ماندند تا بمیرند.
هاشم که از این وضع متأثر شده بود، ‌ به میان قریش رفت وسخن گفت و با یادآوری این‌که آنان ساکنان حرم الهی و شریف ‌ترین فرزندان حضرت آدم هستند، در صدد برآمد در نحوۀ زندگی قریش تحول ایجاد کند.
در پی آن، قریشیان آمادگی خود را برای تبعیت از هاشم اعلام نمودند.
هاشم که پیش از آن برای تجارت به شام و یمن می‌رفت و بسیار سفر می‌کرد، به سازمان دهی پرداخت و با تشویق او، قبیلۀ قریش به سفرهای بازرگانی در دو فصل از سال روی آورد.
[۵۳] محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر اَوْ مفاتیح الغیب، ج۳۲، ص۱۰۰، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
[۵۵] اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۱۰، ص۵۱۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.

تلاش هاشم برای بهبود وضع اقتصادی قریش و نجات آنان از فقر و گرسنگی بزرگ ‌ترین افتخار برای او (یا او و برادرانش) بود.
هاشم، که در آن هنگام جوان بود، با ملاحظۀ اوضاع بحرانی قریش، به شام سفر کرد و در اطراف کاخ قیصر (هِرَقل) سکنا گزید و در مدت اقامتش، روزی یک گوسفند ذبح می‌کرد و بعد از پختن آن، آب گوشت آن را در کاسه‌ای بزرگ می‌ریخت و در آن نان ترید می‌کرد و ازکسانی که در آن حوالی بودند، دعوت می‌نمود از آن بخورند.
وقتی خصوصیات هاشم را برای قیصر بازگو کردند، به دیدن او تمایل پیدا کرد و از دیدن هاشم و شنیدن سخنانش، شگفت زده شد و پس از آن نیز او را نزد خود می‌خواند.
در دیداری دیگر، ‌ هاشم از قیصر خواست با نگارش فرمانی، امنیت لازم را برای قوم او، که از تاجران عرب بودند، تضمین کند تا آنان بتوانند پوست و جامۀ‌ حجازی را به شام ببرند.
در پی موافقت قیصر، هاشم آن‌جا را ترک گفت.
پس از آن، هاشم در میان قریش جایگاه ارزشمندی یافت.
[۵۶] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۵۷] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۵۸] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲ـ ۲۴۳.



هاشم در نامه‌ای از نجاشی ، حاکم حبشه، درخواست کرد که قریشیان بتوانند برای امور تجاری به مناطق تحت فرمان او وارد شوند.
[۶۰] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

هاشم برای آن‌که قریش و قبایل عرب مسیر او به شام، در این سفرها متحمل هیچ هزینه‌ای نشوند، کاروان آنان را همراه کاروان خود حرکت می‌داد.
همچنین بخشی از درآمد حاصل از تجارت را به قبایل عرب می‌داد و در مقابل، از آنان می‌خواست او را از شر دشمنان در هنگام رفت و برگشت حفظ کنند و با این سیاست، ‌ در مسیرهای تجاری امنیت برقرار کرد و کاروان‌ها را از تعرض قبایل عرب بادیه‌نشین – که برای حَرَم و ماه حرام ، حرمت قائل نبودند – حفظ کرد.
[۶۱] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.

هاشم را، به سبب ایجاد الفت و ائتلاف با سران قبایل و پادشاهان مجاور، صاحب ایلاف قریش لقب دادند.
[۶۴] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

بنا ‌بر این گذاشته شده بود که هر تاجر قریشی، سودش را با یک فقیر تقسیم کند.
با این سیاست – که ظاهراً بنیان گذارش هاشم بوده – همۀ فقیران، مانند اغنیا، توانگر شدند.
این سیاست تا ظهور اسلام ادامه داشت.
در نتیجه، در میان قبایل عرب هیچ قبیله‌ای مانند قریش متمکن و عزیز نبود
[۶۷] محمدبن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر اَوْ مفاتیح الغیب، ج۳۲، ص۱۰۰، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
[۶۸] اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۱۰، ص۵۱۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.

قریشیان با رهنمودهای هاشم و همکاری با او اززندگی راحتی برخوردار شدند.
هاشم عامل اساسی شوکت و عظمت و امنیت خاطر مردم قریش بود و آنان به او بسیار وابسته بودند، به حدی که وقتی درگذشت، نگران بودند که دیگر قبایل عرب بر آنان چیره شوند.
[۷۰] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.



وی کارهای دیگری نیز کرد؛ در کعبه را از طلا قرارداد و چاه‌های بَذّر و سَجْله را در مکه حفر نمود،
[۷۲] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب فتوح‌البلدان، ج۱، ص۴۸، چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
متولی سقایت (آب دادن) و رفادت (پذیرایی کردن از حاجیان) در موسم حج بود.
[۷۳] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۳، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.



در بارۀ این‌که چگونه سقایت و رفادت به هاشم واگذار شد، گفته‌اند زمانی هاشم و عبد شمس و مطلب و نوفل، فرزندان عبد مَناف، به پیشگامی هاشم مصمم شدند پرده داری کعبه و پرچم داری (جنگ) و رفادت و سقایت و دار الندوه را ـ که قُصَیّ بن کِلاب به پسرش، عبد‌الدار ، واگذار کرده و بعد از او به فرزندانش، یعنی بنی عبدالدار، رسیده بود ـ از عموزادگان خود، بنی عبد الدار، بگیرند، زیرا خود را شایسته‌تر می‌دانستند.
برخی قبایل از فرزندان عبد مناف وعده‌ای نیز از بنی عبدالدار پشتیبانی کردند.
بنی عبد مناف و موافقان آنان ظرفی را که در آن مایعی خوشبو وجود داشت، آوردند و دست‌های خود را در آن فرو بردند و به کعبه مالیدند و بدین وسیله هم پیمان شدند و سوگند خوردند هیچ‌گاه دست از یاری هم برندارند.
از این رو، به آنان مُطَیَّبین گفتند.
در مقابل، بنی‌عبد‌الدار و طرف‌دارانشان دست‌های خود را در ظرفی که حاوی خون بود، فرو بردند و قسم خوردند هیچ‌گاه یکدیگر را رها نکنند.
به آنان «احلاف» و «لَعَقَة الدَّم» گفتند.
گفته شده است دو گروه آمادۀ نبرد شدند، اما سرانجام مصالحه کردند و پذیرفتند رفادت و سقایت را به بنی عبد مناف واگذارند و پرده داری و پرچم داری و دار الندوه را به بنی‌عبدالدار.
وقتی این دو منصب به فرزندان عبد مناف واگذار شد، با توافق یا از طریق قرعه در اختیار هاشم قرار گرفت.
[۷۴] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۴۰، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
[۷۵] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۷ـ۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

اما طبق برخی گزارش‌ها، قصی بن کلاب دار‌الندوه و پرچم داری و پرده داری را به عبد‌الدار، و سقایت و رفادت را به عبد مناف واگذار کرد
[۷۷] مسعودی، التنبیه، ج۱، ص۲۱۰.
[۷۸] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۱.
(سقایت و ریاست) و پس از وی، قریش ریاست و سقایت و وفادت را به هاشم دادند.
[۷۹] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.

بنا براین روایت، به نظر می‌رسد در این خصوص نزاعی درنگرفته است.


هاشم در بزرگداشت مراسم حج ، سخت کوشا بود و به حجاج مکه توجه شایسته‌ای می‌کرد.
هر سال در نخستین روز ماه ذیحجه به در کعبه تکیه می‌زد و برای قریش خطبه می‌خواند و آنان را به چند امر توجه می‌داد.
او قریش را همسایگان و اهل بیت‌الله الحرام و حجاج را مهمانان خداوند می‌خواند و از قریش می‌خواست از مهمانان خدا با شایستگی و احترام و از مال حلال خود از آنان پذیرایی کنند، زیرا خداوند قریش را برای این مسئولیت برگزیده است.
هاشم، که توانگرترین شخص قریش بود، مال فراوانی برای این کار کنار می‌گذاشت و قریشیان نیز هر یک، به تناسب وضع مالی اش، از اموال پاکی که داشت، در این راه هزینه می‌کرد و آن را به هاشم می‌داد.
بعضی خانواده‌های متمکن، هر کدام صد مثقال هرقلی به این منظور اختصاص می‌دادند و هاشم آن اموال را، برای ضیافت حجاج، در دارالندوه قرار می‌داد.
[۸۱] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۳، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
[۸۳] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.

در ایام حج، کنار چاه زمزم (پیش از بازگشایی آن) حوض‌هایی از جنس پوست می‌نهاد و، از آب چاه‌های مکه، آن‌ها را با آب شیرین پرمی‌کرد و حاجیان را آب می‌داد.
همچنین از هفتم ذیحجه تا وقتی که حجاج از منی باز می‌گشتند، در مکه و منی و مشعر الحرام و عرفه به حاجیان غذا می‌داد و با نان و ترید و گوشت و روغن و خرما و سویق از آنان پذیرایی می‌کرد.
[۸۶] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۸۷] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.



هاشم در آخرین سفر خود، به همراه چهل تن از تجار قریش ، به سوی شام رفت. چون به غزّه رسید، بیمار شد و از دنیا رفت.
وی نخستین پسر عبدمناف بود که درگذشت. همراهان هاشم، بعد از دفن او در غزه، اموال او را برای فرزندانش بردند.
[۸۹] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۶ـ۱۴۷، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
[۹۰] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

بنا بر قول درست، هاشم در آن زمان ۲۵ ساله و به قولی دیگر بیست ساله بود.
[۹۲] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

هاشم برادرش، مطلب، را وصی خود قرار داده بود و بعدها بنوهاشم و بنومطلب همواره متحد بودند.
[۹۴] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.

نسب تیره‌های بنی‌هاشم به او می‌رسد.
هاشم از چند همسر، صاحب چهار پسر و پنج دختر شد.
[۹۵] عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
[۹۶] ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹-۸۰، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
که سرآمد آنان عبدالمطلب، جد دوم پیامبر اکرم ، بود.


(۱) عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم؛
(۲) عبد‌الرحمن ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم‌، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۳) محمد ابن حبیب‌، کتاب المنمق فی اخبار قریش، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۴) احمد‌ بن علی ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، چاپ علی‌محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۵) ابن خلکان، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان.
(۶) ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۷) عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
(۸) محمد بن احمد باعونی، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ محمد باقر محمودی، قم ۱۴۱۵.
(۹) اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۰) احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.
(۱۱) احمد بن یحیی بلاذری، کتاب فتوح‌البلدان، چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۱۲) عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثِمارالقلوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
(۱۳) علی بن برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیة، بیروت ۱۴۰۰.
(۱۴) محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، چاپ عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۵) طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۱۶) طبری، تاریخ (بیروت).
(۱۷) محمدبن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر اَوْ مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۱۸) مسعودی، التنبیه.
(۱۹) یعقوبی، تاریخ.
(۲۰)ابن الاثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة.


۱. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۲. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۲۵۱.    
۳. ابن الاثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۱۶.
۴. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۳۸، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۵. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۶. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۶۴، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۷. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۸۰، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۸. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.
۹. احمد‌ بن علی ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۹۶، چاپ علی‌محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۱۰. محمد بن احمد باعونی، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۱، ص۲۶، چاپ محمد باقر محمودی، قم ۱۴۱۵.    
۱۱. عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثِمارالقلوب، ص۶۰۹، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.    
۱۲. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۱۱ـ۱۱۲، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۱۳. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۶۱، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۱۴. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.
۱۵. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۶، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۱۶. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۶۴، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۱۷. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۲۴۷.    
۱۸. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۲۵۰.    
۱۹. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۲۰. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۲۱. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۶۴، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۲۲. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۳، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۲۳. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵ـ۷۶، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۲۴. محمد ابن حبیب‌، کتاب المنمق فی اخبار قریش، ج۱، ص۲۱۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.    
۲۵. عبد‌الرحمن ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم‌، ج۲، ص۲۱۰، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.    
۲۶. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۶، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۲۷. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۰، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۲۸. علی بن برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۷، بیروت ۱۴۰۰.    
۲۹. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۸ـ۱۵۰، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۳۰. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۲، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۳۱. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۶۱، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۳۲. ابن الاثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۱۷.
۳۳. علی بن برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۷، بیروت ۱۴۰۰.
۳۴. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۲۵۲.    
۳۵. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص۲۵۳، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۳۶. محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱، ص۲۶۹، چاپ عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.    
۳۷. علی بن برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۷، بیروت ۱۴۰۰.
۳۸. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۳، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۳۹. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۴۰. یعقوبی، تاریخ‌، ص۲۴۲.
۴۱. طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ذیل قریش، ۱ـ۲.
۴۲. ابن خلکان، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۱، ص۶۱.    
۴۳. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۴۴. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.
۴۵. عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثِمارالقلوب، ج۱، ص۱۱۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.    
۴۶. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۲، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۴۷. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۴۸. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۳.
۴۹. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۵۰. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.
۵۱. عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثِمارالقلوب، ج۱، ص۱۱۵، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.    
۵۲. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۱، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۵۳. محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر اَوْ مفاتیح الغیب، ج۳۲، ص۱۰۰، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۵۴. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۲، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۵۵. اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۱۰، ص۵۱۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۵۶. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۵۷. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۵۸. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲ـ ۲۴۳.
۵۹. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۲، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۶۰. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۶۱. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.
۶۲. عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثِمارالقلوب، ج۱، ص۱۱۵۱۱۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.    
۶۳. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۲، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۶۴. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۶۵. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۵۹، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۶۶. عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثِمارالقلوب، ج۱، ص۱۱۵۱۱۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.    
۶۷. محمدبن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر اَوْ مفاتیح الغیب، ج۳۲، ص۱۰۰، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۶۸. اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۱۰، ص۵۱۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۶۹. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۲، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۷۰. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.
۷۱. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۱، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۷۲. احمد بن یحیی بلاذری، کتاب فتوح‌البلدان، ج۱، ص۴۸، چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
۷۳. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۳، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۷۴. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۴۰، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۷۵. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۷ـ۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۷۶. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۵۵۵۷، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۷۷. مسعودی، التنبیه، ج۱، ص۲۱۰.
۷۸. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۱.
۷۹. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.
۸۰. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۲۵۲.    
۸۱. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۳، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۸۲. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۶۰، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۸۳. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.
۸۴. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۹، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۸۵. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۱، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۸۶. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۸۷. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲.
۸۸. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۰۲۱۱، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۸۹. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۴۶ـ۱۴۷، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۹۰. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۹۱. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۰، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم.    
۹۲. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۹۳. احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۱، ص۶۳، چاپ محمد حمید الله، مصر ۱۹۵۹.    
۹۴. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
۹۵. عبدالملک ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
۹۶. ابن سعد اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱، ص۷۹-۸۰، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «هشام بن عبدمناف.    
فرهنگ علم کلام، احمد خاتمی، ص۲۲۹.



جعبه ابزار