• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

چیستی معنویت اسلامی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



چیستی معنویت اسلامی، انسان‌باوری است. معنویت اسلامی انسان را شایسته و سزاوار رسیدن به قرب الهی می‌داند و او را بی‌واسطه در رابطه با خداوند، دارای استعداد خلافت الهی و تجلی اسماء و صفات الهی معرفی می‌کند. در این مقاله سعی شده است علاوه‌ بر تعریف معنویت اسلامی و ویژگی‌های آن، موارد دلخواه انسان بر حسب نیازهای معنوی در وضعیت این جهانی او به تصویر کشیده شود.



رابطه‌ عقل و دین برای معنویت عقلانی پایه محسوب می‌شود. بین معنویت وحیانی و انتخاب عقلانی، رابطه‌ عموم و خصوص مطلق برقرار است. نتیجه این پیوند رسیدن به حیات طیبه، با ویژگی‌های منحصر به فرد خواهد بود. این حیات طیبه زمانی میسر می‌شود که تمام وجود فرد درگیر با مسئله انتخابی او گردد؛ نه اینکه فرد گاهی دیندار و گاهی غیردینی عمل کند. این دین عقلانی یا به‌عبارت دیگر معنویت عقلانی به متن زندگی فرد راه پیدا می‌کند و آنگاه انسان سالک الی‌الله می‌گردد. معنویت اسلامی به شیوه‌های گوناگون به‌وجود می‌آید و ویژگی‌های خاصی دارد، از جمله این قابلیت را دارد که به بیرون از زندگی فردی رسوخ کند.


قرآن کریم آخرین و کامل‌ترین کتاب آسمانی است که خدای متعال برای هدایت انسان‌ها نازل فرموده است؛ در این منشور زندگی، هرآنچه به کمال و خوشبختی انسان‌ها مربوط می‌شود، به ودیعه گذاشته شده است. اما گفتنی است حقایقی مربوط به کمال نهایی و رسیدن به اوج ادراک معنوی به شکل رمز و اشاره در سراسر آیات آن پراکنده است و یافتن کلید این رموز در گرو انتخاب راه صحیح است. در سال‌های اخیر، جنبش‌هایی با نام جریان‌های معنویت‌گرا در جهان پدید آمدند که با داشتن شعارهایی جذاب برای رسیدن به سعادت، هر انسان طالب معنویت و خوشبختی را در نگاه اول به خود جذب می‌کنند. در دل این جریان‌ها لذت‌های گوناگونی که بشر در خیالش می‌پروراند و خواهش‌های رنگارنگی وجود دارد که به وهمش خطور می‌کند. معنویت‌های جدید دارای ویژگی‌های پراکنده‌ای هستند: «آموزش روش‌های تمرکز فکر، کسب آرامش روحی و جسمی و تمرین‌های ورزشی مانند: تی‌ام، یوگا، مدیتیشن، ریکی و... برخی همچون رائیلیان و کلیسای شیطان، عقایدی ضددینی و انسانی دارند و با انکار دین یا دعوت پیروان خود به استفاده از مواد مخدر، مشروبات الکلی، موسیقی‌های مخرب و خوردن خون به تجربه‌های ناشناخته‌ای کشیده می‌شوند که همگی افکار و اعمال غیرانسانی مثل: خشونت، انتقام، لذت‌جویی، بی‌بندوباری، ناسازگاری و... را ترویج می‌کنند»
[۱] وکیلی، هادی، جنبش‌های نوپدید دینی، فصلنامه مطالعات معنوی، پیش شماره دوم، زمستان ۱۳۸۸، (۱۳۸۸)، ص۵۵.
اما این لذات تنها رضایت و آرامشی موقت برای بشر به دنبال داشته و رنج، ناکامی و پوچی ناشی از جریان معنوی روح او را آزرده می‌کند.
انسان امروزی، در زندگی این جهانی، با همه‌ فریبندگی، گستردگی، زیبایی و دلربایی خود را گرفتار و اسیر می‌بیند و در جست‌وجوی معنا و هدفی برای هستی و حیات خویش است. از این‌رو، به معنویت روی آورده و درمان و کاهش اضطراب‌ها، افسردگی‌ها و رفع هزاران آسیب روانی و اجتماعی خود را در این معنویت جست‌وجو می‌کند. اما میان سعادتی که ادیان نوظهور از آن دم می‌زنند و سعادت حقیقی تفاوت از زمین تا آسمان است.
مبانی نظری در این جنبش‌ها اومانیسم و سکولاریزم است به شکلی که انسان در آن محور همه امور عالم است، به عبارت دیگر نظام تکوین تشریع و هم قانونگذاری باید مطابق خواسته‌های انسان باشد و انسان باید تنها به عقل و دستاورد معرفتی خویش اعتماد کند و نیازی به موجود ماورای خود نداشته باشد؛ در این نوع منطق و نگرش اعتقاد به خدا، دینی درست است که بر اساس امیال و خواسته‌های انسان تنظیم شده باشد. «از این‌رو، دین باید انسانی باشد؛ نه اینکه انسان دینی باشد». محورهای اساسی این نوع نگرش بر محور کرامت ذاتی و بی‌انتهای آدمی و انکار گناه‌کاری ذاتی انسان است و تفرد اصالت‌دادن به شخصیت فرد و لذت جسمانی انسان مورد نظر است. عرفی‌گرایی و سکولارشدن همه چیز، از جمله جامعه، سیاست، حکومت، قانون، علم، هنر و حتی دین از نوع نگرش معنویت‌های جدید محسوب می‌شود. فلسفه آنان بر انکار ایمان به خداوند و ستایش انسان به‌جای خداوند بنا شده است.
اما سرمایه‌ معنوی اسلام توانایی رقم‌زدن انقلابی درونی و اجتماعی را دارا است و به لحاظ شناخته‌نشدن و پنهان‌شدن در زیر غبار تعبیرات نااهلان، تنها عده اندکی توانایی درک آن را داشته‌اند، اما همیشه نیاز به این معنویت به‌طور فطری در انسان‌ها بوده است. انسان مدرن نیز، این نیاز را درک کرده است، اما با وجود این غبار، از دست‌یافتن به این حقیقت رویگردان است. از این‌رو، باید از این معنویت غبارگرفته، غبارروبی کرد و در بسته‌های زیبا به بشر امروزی عرضه کرد. معنویت‌طلبی میلی است که به‌هیچ وجه نمی‌توان آن‌را از وجود انسان حذف کرد؛ زیرا انسان برای معرفت و عبودیت خداوند آفریده شده و ظرفیتی نامتناهی برای رسیدن به این هدف را دارا است. اعراض از یاد خدا، ممکن است این کشش به حقیقت نامتناهی را به فراموشی سپارد، اما هیچگاه این آتش آسمانی خاموش نخواهد شد. در این مقاله سعی شده است علاوه‌ بر تعریف معنویت اسلامی و ویژگی‌های آن، موارد دلخواه انسان بر حسب نیازهای معنوی در وضعیت این جهانی او به تصویر کشیده شود.


معنویت از منظر قرآن کریم، چنان با جان و هستی آدمی آمیخته است که غفلت از آن، گویی با خدافراموشی گره خورده و نکته اینجا است که انسان با نسیان حق خود را از یاد برده و از دست می‌دهد. هدف از معنویت اسلامی و خدا‌محور دست‌یابی به نیروهای خارق‌العاده و تنها وضعیت‌های مطلوب روانی نیست، بلکه حقیقتی متعالی و فراتر از تمام نمودهای هستی را ارائه می‌دهد و به همه‌ هستی معنایی خاص می‌بخشد. باور به‌وجود حقیقی که دارای خیر مطلق و کمال نامحدود و سرچشمه‌ بی‌پایان رحمت و زیبایی و بی‌نیازی است، به هستی و حیات، شکوه و معنا می‌بخشد.
ویژگی معنویت اسلامی انسان‌باوری است. معنویت اسلامی انسان را شایسته و سزاوار رسیدن به قرب الهی می‌داند و او را بی‌واسطه در رابطه با خداوند، دارای استعداد خلافت الهی و تجلی اسماء و صفات الهی معرفی می‌کند. به‌همین جهت، راه به‌سوی خدا برای او بسیار نزدیک است. «و ان الراحل الیک قریب المسافه» (دعای ابوحمزه ثمالی) و پیمودن آن برای کسی بسیار سهل است که اراده‌ سیر الی‌الله دارد.
ظرفیت نامتناهی انسان، در صورتی‌که در راستای معرفت و عبودیت حق جریان یابد، شکوفا می‌شود و به دستیابی ایمان و عمل صالح می‌انجامد
[۲] مظاهري‌سيف، حميدرضا، تحليل حيات طيبه از ديدگاه قرآن‌کريم، ماهنامه‌ي معرفت، ش ۱۰۹، (۱۳۸۵)، ص۱۰۹.
از آن‌سو، اگر این استعداد متعالی و نامحدود انسانی به‌سطوح پست زندگی و هستی معطوف گردد، حیات دنیا شکل می‌گیرد. گفتنی است که انسان موضوع خلقت خداوند و با عظمت‌ترین و نیرومندترین موجود جهان هستی است. چنانکه در قرآن آمده است که «اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْاِنْسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»؛ ما آن امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، پس آنها از تحمل آن امتناع کردند و ترسیدند، و انسان آن‌را حمل کرد؛ چون انسان ستم‌پیشه و جاهل بود و همه چیز برای رشد و تعالی او مسخر شده است. «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ اِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» اما نه برای اینکه انسان موضوع انسان باشد. در واقع انسان به معنای کامل کلمه مهم‌ترین موضوع و تمام غایت خداوند است، جایز است این انسان نیز موضوع مهم خود را خداوند بداند و هدفش از بودن در دنیا، رسیدن به کمال و جاودانگی باشد. این کمال در حقیقت همان حقیقت جاودانه الهی است که ربط انسان به‌خدا نیز دقیقاً به همین‌جا ختم می‌شود و از آغاز حرکت رو به نهایت سیر می‌کند و در سیر تکاملی خود رو‌به بارگاه ربوبی دارد و در این بین معاشقه‌ای دوطرفه صورت گرفته است. این معادله زمانی زایل می‌شود که انسان فقط خود را ببیند و هدف از بودنش در این جهان را فقط «این‌جهانی» و خود کامگی ببیند و کامجویی او از هر آنچه که برای تعالی او مسخر شده فقط پر‌کردن ظرفیت زمانی عمر خود باشد.


زندگی بشر دارای دو پدیده لذت و الم است و برای زندگی‌کردن و ادامه حیات ناگزیر به عبور از ناهمواری‌هایی است و طبیعی است که تکیه‌گاه‌هایی را با امکانات و قدرت‌های متفاوت داشته باشد. روح انسان نیز سکه دورویی‌ است که رویی به اصل اولی خود و یک‌روی به‌سوی طبیعت و سطح ظاهری آن دارد و پیرو قوانین و جریانات طبیعی است. دیگری رو به سوی اصل اولی خود دارد. از این‌رو، انسان با تفکر در لایه‌های درون خود هویت خویش را در می‌یابد که هدف از خلق او لایه ظاهری نیست، بلکه هدفی مهم‌تر او را به کنکاش در هویتش وا می‌دارد و می‌داند که خداوند به همراه او منشوری نازل فرموده است که قواعد تسهیل زندگی را به او آموزش می‌دهد. تحقق این موضوع که «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلَّا لِیَعْبُدُون». کاملا برای او میسور می‌شود. در حقیقت «افراد انسانی بیشتر مانند دستگاه موسیقی هستند که انگشتان نادان یا هوی‌پرست صداهای درهم و برهمی از آن در می‌آورد و چون آنان نمی‌دانند که کیستند و یا در اصل خود را ارزیابی حقیقی نکرده‌اند، نمی‌دانند که ما کیستیم و چگونه باید ما را ارزیابی کنند»
اما انسان در اسلام که عبارت است از عبودیت محض و تسلیم خدابودن، تا آنجا که خلیفه خدا خواهد شد «وَ اِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اِنِّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَة». «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی‌ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلا». و این کرامت نه به دلیل تفاوت‌های مادی است که فقط به علت تفکر و تعقل او است، آن‌هم نه در به‌دست‌آوردن ارزش‌های مادی، بلکه در انتخاب و رسیدن به حیات طیبه که برای رسیدن به این حیات همواره در تعارض با دو دشمن است، یکی عوامل طبیعی که بر سر راه زندگانی او با تمام قوا ایستاده و دیگری خود انسان و قوای درونی او.
او در انتخاب اسلام نوعی تسلیم‌شدن و رهاشدن را تجربه می‌کند و تسلیم قدرتی بزرگ می‌شود. در حقیقت به خواست و اراده خود حرکتی اضافه از او سر نخواهد زد و هرگاه این پذیرش صورت گرفت، نسبت به هر سرنوشتی که از ناحیه خدای سبحان برایش تنظیم می‌شود، چه سرنوشت تکوینی از قضا و قدر و چه تشریعی از اوامر و نواهی و غیر آن متابعت کامل صورت می‌گیرد.
هرگاه این حالت در وجود آدمی صورت گرفت، نفس مانوس این نوع پذیرش خواهد شد. در نتیجه متخلق به صفات الهی خواهد شد و خودبه‌خود سایر قوا از قبیل قوای بهیمی و سبعی برای نفس رام می‌شود و قوایی که متمایل به‌ هوس‌های دنیایی و زینت‌های فانی و ناپایدارش می‌شوند، رام نفس گشته و نفس به آسانی می‌تواند از سرکشی آنها جلوگیری کند، اینجاست که آدمی آنچنان خدا را بندگی می‌کند که گویی او را می‌بیند، چنین کسی دیگر در باطن و سر خود هیچ نیروی سرکشی که مطیع امر و نهی خدا نباشد و یا از قضا و قدر خدا به خشم آید، را نمی‌بیند و سراپای وجودش تسلیم خداوند می‌شود. این بخش از تعالیم دین اسلام (اعتقادات) باید از طریق عقل، درک و پذیرفته شود. این فهم عقلانی از دین، «حق» و به «مصلحت» انسان است.
مهم‌ترین ویژگی اسلام عقلانیت است و جمع میان معنویت و عقلانیت زندگی آرمانی را حاصل می‌آورد؛ زیرا انسان در ذهن و پندار خود دائم به‌دنبال مدینه فاضله‌ای است که در آن همه چیز برای او مهیا است و تمام تلاش خود را حتی در قیاس کودکانه‌اش در داشتن رفاه مادی نسبی برای رسیدن به این شهر آرمانی مصروف می‌دارد.


معنویت اصیل متصل به وحی می‌گوید که ظرفیت‌های انسانی باید به فعلیت برسد تا انسانیت و اسلامیت در بهترین شرایط جلوه‌گری کند و باعث شود که انسان با پرهیزکاری و تقوی در صلح و آرامش، عشق به حقیقت را تجربه کند و از خشونت چه با خود و چه با محیط پیرامونش پرهیز کند. «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ». معنویت اصیل متصل به وحی، هنر زندگی متعالی را تحت تعلیمات خود آموزش می‌دهد. به‌طوری که فرد پس از تجربه عمل بر طبق دستورات آن، به تکیه‌گاهی قدرتمند اتکا خواهد کرد و هرآنچه را که برای خود می‌پسندد برای دیگران نیز می‌پسندد؛ زیرا این را باید دانست که هدف اصلی از نزول اسلام رسیدن به کمال است و دستورالعمل جاودانه‌شدن را همان ابتدا با نفخه‌ای از خود «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» به‌وجود بشر هدیه می‌کند اما بشر برای رسیدن به اکسیر جاودانه‌شدن و رسیدن به حیات طیبه که همان معنویت متصل وحیانی است باید از خود بگذرد و با تزکیه و تهذیب نفس، خود را از قیود «این‌جهانی» در عین اینکه در جهان زندگی می‌کند، برهاند که در این‌صورت، هماهنگی موجود بین حقیقت و فعل انسانی و تفکر فرد مسلمان آوازی خوش را در محیط زندگی او می‌پراکند. اگر معنویت راهی است برای رسیدن به‌خدا و تقرب به او، جز با عمل‌کردن به دستورات خداوند ممکن نخواهد بود. «قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم».
انسانی‌که در جست‌وجوی معنویت است هرگز با خدا معامله مادی نمی‌کند. او برحسب محبت و عشقی که نسبت به‌خدا دارد خود را وقف خدمت به او می‌کند. از این‌رو، انگیزه و هدف او در ناهمواری‌ها و ابتلائات زندگی کم رنگ نخواهد شد. نتیجه این نگاه «حیات طیبه» خواهد بود و طبق آیه قرآن «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون»؛ هرکس، از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه‌ای حیات می‌بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می‌دادند، پاداش خواهیم داد.


حیات طیبه معنای وسیعی دارد و نمی‌توان گفت که حیات به دو قسم طیب و غیرطیب تقسیم می‌شود، بلکه حیات فقط نوعی زندگی است. حیات طیبه، حیاتی دور از هر نگرانی و تلخ‌کامی، همراه با قناعت و پرهیز از افراط و تفریط، سرشار از معنویت و ایمان و احسان به خلق، حیاتی به دور از غفلت، سهو و نسیان است. این حیات دارای دو رکن اساسی ایمان و عمل صالح است. علامه طباطبایی در مورد «حیات طیبه» می‌فرماید: «مراد از احیاء، بخشیدن و افاضه حیات و زندگی است و آیه شریفه دلالت دارد که خداوند سبحان، انسان با ایمانی را که عمل شایسته و صالح انجام می‌دهد با زندگی جدیدی اکرام می‌کند که غیر از زندگی معمول مردم است و آثار زندگی حقیقی، علم و قدرت را با زندگی جدید همراه و همگام می‌کند و این درک جدید و قدرت باعث می‌گردد چنین فرد مؤمنی چیزها را چنان ببینید که هستند؛ یعنی می‌تواند امور و اشیاء را به دو قسم حق و باطل تقسیم کند. سپس با قلب و روحش به امور باطل پشت می‌کند که در معرض فنا و زوال هستند که همان زندگی و حیات دنیوی است و دل به زینت‌ها و مظاهر فریبنده دنیا نمی‌بندد و چون از بند این تعلقات دنیوی و ظواهر گول‌زننده آن رها شد، شیطان نمی‌تواند او را خوار و ذلیل خود کند و در بند خود گرفتار آورد. در مقابل، قلب و روحش به پروردگار باقی و جاوید، مرتبط و پیوسته می‌گردد و جز ذات پاک او و قرب و جوار او را طلب نمی‌کند و جز از خشم و دوری وی از چیزی هراس ندارد و در این هنگام برای خود زندگی پاک و جاودانه و بی‌زوال مشاهده می‌کند که کارگردان این زندگی و مدبر امور آن، پروردگار بخشنده و مهربان است و در سراسر این زندگی معنوی و پاک، جز زیبایی و جمال چیزی مشاهده نمی‌کند و تنها اموری را زشت و ناپسند می‌شمرد که خداوند آنها را قبیح و زشت شمرده. این‌چنین انسانی چنان نور و کمال و قدرت و عزت و لذت و شادمانی در زندگی خود می‌یابد و مشاهده می‌کند که پایان و انتهایی ندارد»
[۱۲] طباطبائی، محمدحسین، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى‌همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، ص۱۲، ۱۳۷۴، ذیل آیه ۹۷ سوره نحل.



برخی از ویژگی‌های حیات طیبه یا عالم عندالله عبارت است‌از:
زندگی حقیقی: به این معنا که رنگ و لعاب زندگی مادی، مانند سرابی است که انسان طالب حقیقت را از مسیر صیرورت و سلوک الی‌الله باز نمی‌دارد. او در پس این لعاب‌ها حقیقتی را می‌بیند، اگرچه در آن واژه‌هایی، مانند شادی، نشاط و... و برخورداری از تمام تمتعات دنیوی در در دسترس است، اما دائمی و جاودانگی را فقط در آن حقیقت می‌بیند؛
جامعیت خیر دنیا و آخرت: عالم «عندیت» نزد خدا‌بودن، نه محصور در دوران حیات دنیایی است و نه منحصر به حیات اخروی؛ بلکه خیر آن بر دنیا و آخرت گسترده شده و برخورداران از آن در همین دنیا از آن بهره‌مندند: «فَعِندَ اللّهِ ثَوابِ الدُنیا وَ الاخرَةِ»
پایداری: ثمره حیات طیبه ابدی و ماندنی است و نابودی و فرسودگی در آن راه ندارد؛
نامحدود بودن: سرچشمه بیکران و بی‌پایان همه چیز نزد خدا است «وَ اِن مِن شَیء اِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ؛ و هیچ‌چیز نیست، مگر اینکه معادن آن نزد خداست.» «لَهُم مَا یشاؤُون َفیهَا وَ لَدَینَا مَزِیدٌ»؛ برایشان هرچه بخواهند در آنجا هست و نزد ما بیش از آن است.»
معیار و میزان‌بودن: این ویژگی قابلیت این را دارد که انسان متصل به وحی، معیار و میزان برای همه معادله‌های مطروحه در این دنیا باشد و همه چیز با آن سنجیده می‌شود.
جایگاه راستی: جایگاه راست و استوار اهل حیات طیبه «فی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِر؛ در جایگاه راستین، نزد پادشاهی توانا است». ایشان راه درست را یافته، به جایگاه و موقعیت راستین می‌رسند و با حق به سر می‌برند، نه با سراب.
جلوه آیات الهی: عالم عندیت جلوه روشن آیات الهی است. چنانکه فرمود: «اِنَّمَا الآیاتُ عِندَاللّهِ؛ تمام آیات الهی فقط نزد خداوند است.» کسی می‌تواند آیات الهی را درک کند که چشمی به عالم عنداللّه گشوده و خبری از آن یافته باشد. عالم سراسر آیات الهی است، اما برای کسی که خداوند را مشاهده کرده و ربط پدیده‌های جهان را با حق‌تعالی به تماشا نشسته است.
علم در ادبیات قرآن: همان شناخت خدا و آیات و آثار او است. قرآن تمام علم را نزد خدا می‌داند: «اِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَاللَّهِ؛ علم فقط نزد خدا است.» بنابراین، از برترین شاخصه‌های حیات طیبه، علم است.
اهل بیت: معدن و منبع این علم و سرآمد اهل حیات طیبه‌اند؛ چنانکه در زیارت جامعه کبیره، امام‌هادی (علیه‌السلام) خاندان مبارک خود را «خزّان العلم» می‌شمارد.
نور: کسانی به‌عالم عنداللّه و حیات طیبه راه پیدا می‌کنند که دل و جان خود را صاف کرده و از همه تعلقات و تیرگی‌ها رها و آیینه‌گون شده‌اند «وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ اُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ اَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ؛ کسانی‌که به‌ خدا و رسولش ایمان آوردند، آنها اهل راستی و گواهان نزد پروردگارند که پاداش و نورشان برای آنهاست.» اینها کسانی هستند که خدا را با تمام وجود درک کرده و آینه‌دار نور و نام او شده‌اند و در میان مردم با این نور حرکت کرده و مایه هدایت خلق می‌شوند «اوَمَن کَانَ مَیتاً فَاَحْیینَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِج مِنْهَا».
علامه طباطبایی در رسالةالولایه می‌آورد: «هرچه انسان می‌بیند، اول خدا را می‌بیند، بعد آن شی را چون «هو الظاهر» جایی برای ظهور غیر نمی‌گذارد». خاصیت نور به ظهور رساندن و ظاهر‌شدن است و کسی که وارد حیات طیبه می‌گردد، علاوه بر اینکه خود نور می‌شود، دیگران نیز از روشنایی او بهره می‌برند، همه چیز را نیز روشن و ظاهر می‌کند. این نوع زندگی اصیل بر اساس فهم و تشخیص خود شخص حاصل می‌شود. به‌عبارت دیگر در آن تقلید و تعبد، القاپذیری، تبعیت از افکار عمومی و مدهای فکری زمانه جایی ندارد. این نوع نگرش و نحوه زندگی در اثر پذیرش اسلام که دین پذیرش است میسر خواهد شد و اگر سیر تفکر بشر نظمی منطقی داشته باشد، حاصل آن بدون شک منتهی به خداوند خواهد شد و به معرفتی نو و جدید نسبت به خداوند خواهد رسید. که البته این نوع شناخت و عرفان در سایه عقل حاصل خواهد شد. پس می‌توان آن را معنویت عقلانی نامید (ملکیان، معنویت و عقلانیت نیاز امروز ما).


نخستین ویژگی معنویت عقلانی این است که متدینی که متعقل است، از دین «فلسفه حیات» جامع‌ای می‌طلبد؛ یک فلسفه حیات فراگیر و فلسفه‌ زندگی یکسره دامن‌گستر؛ یعنی به‌عبارت دیگر فرد متدین نمی‌خواهد که همه زندگیش مثل زندگی غیرمتدینان باشد و فقط حجره‌ای از حجره‌های زندگیش با دیگران فرق کند. متدین متعقل می‌خواهد که دیانتش در تمام زندگیش جاری شده باشد. معنویت‌های غیرعقلانی، معنویت‌هایی هستند که فقط در آنها یک بخش از زندگی فرد متدین با دیگران فرق می‌کند؛ اما بقیه بخش‌های زندگی وی با غیرمتدینان اختلافی ندارد. معنویت، یک فلسفه حیات کامل است و اگر فلسفه حیات کاملی نباشد، عقلانیت وجود نخواهد داشت.
ویژگی دوم معنویت عقلانی آن است که متدینانی که معنویت متعقلانه دارند، دیانت خویش را به معنای «مالک حقیقت» بودن نمی‌دانند؛ بلکه آن‌را به معنای «طالب حقیقت» بودن می‌شناسند. به معنای شروع طلب و یک سیر و سلوک برای یافتن حقیقت می‌انگارند. حقیقت، تنها با گفتن یک جمله یا انجام یک عمل خاص به‌دست نمی‌آید. برای نمونه: غسل تعمید برای یک مسیحی و شهادتین گفتن برای مسلمان، آغاز طلب حقیقت او و به این معنا است که شخص پا در راه نهاده؛ نه به این معنا که به مقصد رسیده است. البته در این نوع دیانت باید رویکرد انتقادی هم وجود داشته باشد، در واقع به این معنا که باید به اصول و فروع دین و مذهبی که انتخاب کرده‌، نظر و توجه داشته باشد. باید دقت کند که اگر در این مجموعه، تعارض ظاهری دید، او را منتقل به مرحله عمیق‌تری کند که در آن مرحله عمیق‌تر این تعارضات از بین برود. در صورت از بین نرفتن تعارضات با اینگونه بررسی‌های عقلانی می‌توان به‌طور قاطع از آن دین و مذهب روی گرداند.


دیندار متعقل، ناگزیر باید جهان را دارای نظام اخلاقی بداند. یعنی جهان به‌گونه‌ای ساخته شده است که نخست نسبت به این‌ ادارک دارد که ما آدمیان فعل خوب یا بد، فضیلت یا رذیلت داریم؛ دیگر آنکه: ثانیاً متناسب با همین ادراک واکنش نشان می‌دهد. نظام اخلاقی جهان یعنی اینکه عالم هم نسبت به‌خوبی و بدی اخلاقی شعور دارد و هم واکنش متناسب با خوبی و بدی اخلاقی نشان می‌دهد و به تعبیر قرآن: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه» کسی که چنین تصویری از جهان در ذهن خود دارد، در جهان احساس «امنیت مطلق» می‌کند. هرچه ما عقلانی‌تر متدین باشیم، احساس امنیت بیشتری می‌کنیم.
متدین متعقل، صددرصد به «ضبط نفس» یا «انضباط شخصی» معتقد است و تسلیم خواسته‌های آنی نمی‌شود. این انضباط شخصی هم چیزی جز محاسبه‌ای کاملاً معقول نیست و برای نمونه می‌داند: «فراوانند لذات کوتاه مدتی که در پی آنها آلام دراز مدتی در راه است و فراوانند آلام کوتاه مدتی که در پی آنها لذات دراز مدتی که از راه می‌رسد» پس به صرف اینکه لذتی کوتاه مدت است، نباید به آن چنگ بزنم و صرف اینکه المی دراز مدت است، نباید از آن بگریزم. این ضبط نفس باعث می‌شود که در زندگی فرد متدین، دو حالت «خلوص» و «ریاضت» به‌وجود بیاید. کسی که ضبط نفس دارد، ابتدا به خلوص فکر می‌کند.
خلوص عبارت است از: برداشتن هر مانعی که با رشد معنوی انسان متدین ناسازگار است. پذیرش و باور ریاضت درواقع پذیرش این جمله است که: چیزهای شریف به دشواری به‌دست می‌آیند و پذیرفتن این واقعیت که در جهان هیچ چیز شریفی بدون «قربانی» به‌دست نمی‌آید و زندگی را نه به چشم یک تجمل، بلکه به چشم یک ضرورت باید دید. هر چیزی را که قربانی می‌کنم، باید در راه به‌دست آوردن چیزی باشد که وجود آن چیز در زندگی من ضروری است. بنابراین ریاضت، همان قبول‌کردن این حقیقت ‌که چیزهای شریف را فقط با مرارت می‌توان به دست آورد و در راس این چیزهای شریف، «حقیقت»، «خیر» و «جمال» نشسته‌اند که جز با تلخی و مرارت فراوان به‌دست نمی‌آیند.

۹.۱ - امتیاز انسان معنوی

در نتیجه سه امتیاز عاید انسان معنوی می‌شود که نخستین آنها «صلابت مهربانانه در زندگی» است. این انسان‌ها، نوعی استواری در زندگی پیدا می‌کنند و هیچ‌گاه در مقابل شدائد از هم نمی‌پاشند. امتیاز دوم آن است که کسانی‌که به ریاضت تن می‌سپارند، نوعی «تفرد» پیدا می‌کنند و با دیگران متفاوت می‌شوند و «میان‌مایگی» از زندگیشان رخت برمی‌بندد. مراد از میان‌مایگی اینکه همگی «بوی یکدیگر» را می‌دهیم و هیچ‌یک از ما نیست که «بوی خالص» خویش را بدهد. امتیاز سوم هم اینکه ریاضت به انسان معنوی یا متدین متعقل «عمقی» می‌دهد که انسان‌های عادی دارای آن عمق نیستند. ریاضت، آدمی را ژرف‌اندیش می‌کند. هرکس در زندگی رنج بکشد، نسبت به کل عالم فهیم‌تر و عمیق‌تر می‌شود. دینداری معقول آن است که متدین متعقل، باید به مرحله «خودفرمان‌روایی» برسد؛ نه به مرحله «دیگرفرمانروایی». در مرحله اول، هرکس که متدین می‌شود از کسی به‌نام خداوند فرمان می‌برد؛ از کسی به‌نام شارع فرمانبرداری می‌کند و.... اما در مراحل بعدی، همین فرد باید بکوشد تا رفته‌رفته چنان عمق و فهم دینی پیدا کند که در نهایت به این نتیجه برسد که اگر خدا هم این مطالب را نمی‌گفت، همین درست بود و این تفکر او را از معامله مادی با خدا می‌رهاند و به چنان خلوصی دست پیدا می‌کند که دیگر منتظر پاداش نیز نخواهد شد.
متدین متعقل در بی‌یقینی زندگی می‌کند؛ (بین خوف و رجا) متدین متعقل بی‌اطمینان، اما با طمانینه است. در قرآن هم در مورد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده است: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی‌ اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقامًا مَحْمُودًا». در این آیه، «عسی»، به‌معنی «شاید» به‌کار رفته است؛ یعنی یقینی در کار نیست. در صحیفه سجادیه آمده است: «الهی لسنا نتکل فی النجاة علی اعمالنا بل بفضلک علینا» پروردگارا! ما هیچ اطمینانی نداریم؛ یعنی من در بی‌اطمینانی هستم؛ اما طمانینه خویش را حفظ می‌کنم. این حالت به این دلیل است که متدین متعقل می‌فهمد که برای هیچ‌کدام از دعاوی دینی، نمی‌تواند برهان عقلانی ارائه کند و به این امر هم اعتراف می‌کند.


تدین متعقلانه آن است که متدین متعقل، خدمت نوع‌دوستانه به همنوع را فقط از آن رو که همنوع است و نه از هیچ حیث دیگری انجام می‌دهد؛ به تعبیری که در احادیث هم آمده است: «الناس عیال اللَّه، انفعهم علیهم احبهم علی» و بتواند در مواجهه با هر همنوعی، سه چیز را از ذهن و ضمیر خود بیرون کند.
نکته اول: وقتی که با انسانی مواجه می‌شود، باید گذشته او را فراموش کند؛ زیرا انسان در اسارت گذشته‌ است و تا وقتی در این حالت هست، نمی‌تواند همه انسان‌ها را دوست بدارد.
نکته دوم: بتواند از ظواهر هم بگذرد و صرف‌نظر کند و نسبت به ظواهر شروع به پیش‌داوری نکند و خود را با او همساز و همسان کند.
نکته سوم: باید بتواند از اسارت باورهای خویش نیز رها شود؛ چون این باورها می‌تواند، مانند سدی در برابر محبت متقابل انسان باشد. در این حالت انسان مصداقی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌شود که نه رحمه للمسلمین یا رحمته للمؤمنین، بلکه «رحمه للعالمین» است.
متدین متعقل باید بتواند بدون هیچ پرده‌پوشی با روح عریان خویش مواجه شود و نقاط قوت و ضعف خود را بیابد و به‌خود چنان نگاه کند که به دیگران می‌نگرد و حتی سخت‌گیرانه‌تر از نگاهی که دیگران به او دارند. نتیجه چنین دیدگاهی برای متدین متعقل آن است که بشر را علی‌رغم همه نواقصی که دارد، دوست می‌دارد و به او محبت می‌کند. هنر این است که انسان را با نقایصی دوست بداریم که دارد و نه زمانی‌که پاک و پیراسته و از هر جهت کامل است.

۱۰.۱ - ویژگی متدین متعقل

این نوع دوست داشتن که نتیجه «روند» دیدن شخصیت انسان است، سه ویژگی در درون متدین متعقل ایجاد می‌کند:
اول: متدین متعقل نسبت به همه انسان‌ها و ازجمله خودش «بردباری» پیدا می‌کند.
دوم: نسبت به همه انسان‌ها نوعی «بخشایش عام» پیدا می‌کند.
سوم: متدین متعقل با داشتن این حالت، می‌تواند آهسته آهسته به درون روح آدمیان نفوذ کند و به یک «ژرف‌نگری درونی» نایل آید.
متدین متعقل، به‌رغم مخالفت‌هایی که در زندگی اجتماعی با قواعد و اصول خاص زندگی او می‌شود، این قواعد و اصول را حفظ می‌کند. متدین متعقل هرگز در انتظار نمی‌نشیند که جامعه به سامان شود تا زندگی او نیز به سامان گردد، بلکه او بسان مصلح به سامان‌کردن جامعه خویش می‌اندیشد و بار بر زمین افتاده را با طیب خاطر از روی زمین برمی‌دارد و در یک کلام متدین متعقل، فقط تسلیم خداوند یا جان هستی است.
[۲۴] ملکیان، مصطفی، معنویت و عقلانیت نیاز امروز ما، بازتاب‌ اندیشه، شماره ۲۲، (۱۳۸۰).



برای معرفی این معنویت اصیل و وحیانی تبلیغات نقش مهمی را ایفا می‌کند به این معنا که زندگی دارای معنویت نمایان شود و به بیرون از فرد و خانه‌ها راه پیدا کند. مطالب معنوی درون‌دینی با زبان امروز و کاربردی مطرح شود و ادبیات نوشتاری متولیان امور دین توانمند گردد. مشکلات علمی و تربیتی که بر سر راه توسعه و ترویج معنویت قرار دارد را می‌توان در جملات زیر خلاصه کرد:
ـ تقلیل‌گرایی در پیامدها و بی‌توجهی به رهاوردهای این جهانی.
ـ تقلیل‌گرایی معرفت‌شناختی در لایه‌های معارف دینی.
ـ ناتوانی نظام تعلیم و تربیت دینی برای تربیت معلمان اخلاق و مربیان معنوی.
ـ کمال‌گرایی و غیرکاربردی ‌بودن.
ـ بعد و دشواری شکل‌گیری هویت معنوی.
کارکرد ظاهری دین، خلق دنیایی متفاوت و مجزا بوده و کارکرد باطنی آن این است که انسان را به خاستگاه نخستین خود بازمی‌گرداند. دین از بعدی ظاهری و بعد دیگری تشکیل شده است که بر اساس این ظاهر به باطن منتهی می‌شود. این ابعاد تجلی اسلام- شریعت، طریقت و حقیقت - نامیده می‌شوند؛ یا از دیدی دیگر، این ابعاد به اسلام، ایمان و احسان اشاره داشته و یا به‌عبارت دیگر تسلیم، ایمان و فضیلت هستند (دین‌پرست، معنویت اسلامی جهان‌شمول). آدمیان هر یک مظهر اسمی از اسمای حسنای الهی و صفتی از صفات علیای ربانی هستند و هیچیک نمی‌توانند مظهر جمیع اسماء و صفات باشند. بنابراین موجود ‌جامع نیستند؛ اما اگر از یاد خدا غافل شوند معاش بر آنان سخت خواهد شد و معاش به معنای نوع زندگی است «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَاِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْک؛ هرکس از یاد ما غافل شود زندگی بر او سخت می‌شود». توجه به حقیقت و ورود در عرصه معنویت آرامش قلبی را به انسان هدیه خواهد کرد «اَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب».


طباطبائی، محمدحسین، تفسیر المیزان، سید محمدباقر موسوی‌همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، (۱۳۷۴).
وکیلی، ‌هادی، جنبش‌های نوپدید دینی، فصلنامه مطالعات معنوی، پیش شماره دوم، زمستان ۱۳۸۸، (۱۳۸۸).
مظاهری‌سیف، حمیدرضا ، حلیل حیات طیبه از دیدگاه قرآن‌کریم، ماهنامه‌ معرفت، ش ۱۰۹، (۱۳۸۵) .
ملکیان، مصطفی، معنویت و عقلانیت نیاز امروز ما، بازتاب‌اندیشه، شماره ۲۲، (۱۳۸۰) .
ملکیان، مصطفی، راهی به رهایی، نامه فرهنگ، شماره ۵۶، (۱۳۸۴) .


۱. وکیلی، هادی، جنبش‌های نوپدید دینی، فصلنامه مطالعات معنوی، پیش شماره دوم، زمستان ۱۳۸۸، (۱۳۸۸)، ص۵۵.
۲. مظاهري‌سيف، حميدرضا، تحليل حيات طيبه از ديدگاه قرآن‌کريم، ماهنامه‌ي معرفت، ش ۱۰۹، (۱۳۸۵)، ص۱۰۹.
۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۷۲.    
۴. جاثیه/سوره۴۵، آیه۱۳.    
۵. ذاریات/سوره۵۱، آیه۵۶.    
۶. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۷. اسرا/سوره۱۷، آیه۷۰.    
۸. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۳۴.    
۹. حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.    
۱۰. آل‌عمران/سوره۳، آیه۳۱.    
۱۱. نحل/سوره۱۶، آیه۹۷.    
۱۲. طباطبائی، محمدحسین، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى‌همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، ص۱۲، ۱۳۷۴، ذیل آیه ۹۷ سوره نحل.
۱۳. نحل/سوره۱۶، آیه۹۷.    
۱۴. نسا/سوره۴، آیه۱۳۴.    
۱۵. حجر/سوره۱۵، آیه۲۱.    
۱۶. ق/سوره۵۰، آیه۳۵.    
۱۷. قمر/سوره۵۴، آیه۵۵.    
۱۸. انعام/سوره۶، آیه۱۰۹.    
۱۹. حدید/سوره۵۷، آیه۱۹.    
۲۰. حدید/سوره۵۷، آیه۱۹.    
۲۱. انعام/سوره۶، آیه۱۲۲.    
۲۲. زلزال/سوره۹۹، آیه۸.    
۲۳. اسرا/سوره۱۷، آیه۷۹.    
۲۴. ملکیان، مصطفی، معنویت و عقلانیت نیاز امروز ما، بازتاب‌ اندیشه، شماره ۲۲، (۱۳۸۰).
۲۵. رعد/سوره۱۳، آیه۲۸.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «»، تاریخ بازیابی ۹۶/۳/۲.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار